اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه



چندین وقته دارم بررسی اش می کنم.

موردهای دور و برم زیاد بودن
منو به فکر فرو می بردن
اینکه الان شرایطشون چجوریه
روحیه اشون
مشکلاتشون

دلم می گرفت 
من می تونستم جای اونها باشم!


چکار باید می کردم
براش راهکار ارائه می دادند راهکارهایی که بقیه زنها می گفتن. اما فقط در حد حرف بود. راهکارشون محال بود عملی بشه. محال!

خوب راهکار دیگه ای هم بود
ولی سخت بود. سخت


نیاز به .
نیاز به .
نیاز به خالص سازی داشت
باید پاک می شدم
خدا باید پاکم می کرد تا بتونم عملیش کنم.
انگار اتفاق افتاد .
آرام آرام انگار آماده شدم
اما هیچ کسی نمی دونست 
حتی همسرم
تحقیق و بررسی
تحقیق و بررسی
تحقیق و بررسی

.
.
.



دیگه آماده بودم

به همسرم گفتم

گفتم به خاطر مشکلات دخترهای سن بالا ، دخترهایی که حتی اگر همه مجردها ازدواج کنن باز حداقل یک میلیون نفر بدون شوهر می مونن،  برای اینکه تو گناه و فسادی که تو جامعه داره زیاد می شه شریک نباشیم ، برای . برای. برای. بهتر نیست کاری کنیم؟ وظیفه ای نداریم؟ بهتر نیست تعدد کنی؟

مخالفت کرد
گفت من که از زندگی ام راضی ام
عاشق تو و بچه هام
برای چی دردسر درست کنم برای خودم
دلایلم رو گفتم
گفت بی خیال شو تورو خدا


ولی تو فکر فرو رفت

بعد هم بررسی کرد و تحقیق

دید تنها راه همینه
برای کمک به یک همنوع ، به یک مومنه 

گفت جدی می گی
گفتم آره 
گفت ناراحت نمی شی؟
گفتم نه
گفت حرف فامیل دوست آشنا رفتاراشون و . 
گفتم اگر آدم کاری رو به خاطر خدا انجام بده دیگه این چیزا مهم نیست
سختی هاشو به جون می خره
بزار یه چیزی تو پیشگاه خدا داشته باشیم
بزار ینفر دیگه لذت خانواده و بچه رو بچشه و به گناه نیافته

.
.
.


گفتم ان شاء الله یه خانم خوب پیدا می کنیم. حتی با هم تو یه خونه زندگی می کنیم. 



بعضی  ها گفتند چطور می تونی تحمل کنی
فکرشم سخته
اینها حرف  دشمنای اسلامه
 اون خانمها تقوا پیشه کنن
به ما چه
گفتم اگر اونها به گناه بیافتن ماهم شریکیم
گفتم محبت تقسیم نمی شه. پدری که چند بچه داره محبتش تقسیم نمی شه بین بچه ها
گفتم چرا توایران اینجوریه؟ جاهای دیگه نیست . حسادت مصداق کفره

گفتم اگر شوهرم بخواد چنین کاری کنه پشتشم
و مطمئنم چون نیتمون خیره خدا کمکمون می کنه


تصمیم رو گرفتیم

هنوز کسی نمی دونه بجز بچه ها
خدا رو شکر وقتی برای اونها توضیح  دادم پذیرفتند



آدم باید از آنچه دوست داره انفاق کنه تا به قرب برسه


خدایا رضا برضاک یا الله
از ما این قلیل رو بپذیر 
و کمکمون کن از شر شیطان در امان باشیم

.
.
.


داریم دنبال یه خانم خوب می گردیم تا باهم زندگی رو به روشی جدید شروع کنیم
الهی موجب رشد همگی مون بشه
خدایا خودت همه چیز رو درست کن.

دوستت دارم خدای من.



یکی از مسائل مهم تو هر ازدواجی ، انتخاب مورد مناسبه.

موردی که هم کف باشه،  اخلاق و ایمان داشته باشه.

موردی که ان شاء الله زندگی باهاش موجب عاقبت به خیری بشه و قرب الی الله 

پیدا کردن مورد مناسب تو ازدواج تعددی اهمیت خیلی بیشتری پیدا می کنه

بحث هماهنگی بین همسران و بچه ها هم بوجود میاد


برای همین انتخاب خیلی مهم می شه.

مدتیه با یه خانم خوب و عزیزم صحبت داشتیم

به نظر خانم خوب و عاقل و با ایمانی میان.

من که دوسش دارم

امیدوارم آنچه خیره اتفاق بیافته و بتونیم تو این راه موفق بشیم.

فعلا باید مکالمه و ملاقات حضوری داشته باشن تا ببین همدیگر رو می پسندن یا نه.

تا خدا چی بخواد

التماس دعا



وقتی قراره همسر اول باشیم
باید بپذیریم که دیگه فقط به خاطر خدا زندگی کنم.
دیگه نباید به چیز های دنیایی فکر کنم.
مثل مردهایی که می رن جنگ!
اونها هم زندگی و علایق شون ، زن و فرزند و والدیشنون ،  همه و همه رو فدای رضای  خدا می کنن!
دیگه براشون فقط خدا مهمه.
هر کارشون رو در پیشگاه خدا می بینن و از این فداکاری لذت می برن!

البته همه ماها باید همیشه اینطوری باشیم چه زن و چه مرد .
اما معمولا تو بحث زندگی خیلی ها این مورد رو فراموش می کنن.
به خاطر علاقه به هم ، به خاطر جلب محبت هم ، به خاطر عشق و بچه و. زندگی می کنن نه به خاطر خدا.

بعد زمانی که متوجه می شن همسرشون قصد زن گرفتن داره خودشون رو می بازن .
چون می بینن تمام این زندگی و کارهایی که کرده بودند بی نتیجه بوده انگار. 
بله !
بی نتیجه بوده!!
چون به خاطر بنده خدا کار کرده بودن نه خدا.


اما وقتی به خاطر خدا باشه ، وقتی قرار می شه که مرد به هر دلیل تعدد زوجات داشته باشه، اونها می دونن چیزی از دست ندادن.
از طرفی می  دونن الان هم اگر به خاطر رضای  خدا و کمک به یه بنده رنج کشیده دیگه، از خودگذشتگی و فدا کاری و کار کنن ، اجر فراوان  می برند.


یک عزیزی می گفت نقطه پرش معنوی آقایون تو کنترل چشم و شهوته و نقطه پرش معنوی خانمها تو پذیرش هوو.



پس این تهدید رو می شه به یه فرصت خوب جهت رشد و قرب تبدیل کرد.



اما خیلی اوقات همسر اول  تعدد رو می پذیره اما بعد مواردی پیش میاد که اونو حساس می کنه. 
البته این حسها برای همسر دوم هم ممکنه بوجود بیاد.

جهت حفظ آرامش و نزدیک شدن به خدا ، و خدایی عمل کردن بهتره نکات زیر رو در نظر بگیریم:

اونچه قلب مرد رو تسخیر می کنه ظاهر زن نیست ظاهر از بین می ره و عادی می شه. این اخلاق و رفتاره که هرگز کهنه نمی شه.

اگر برای همسرت یک زن مهربون و فداکار باشی جات توی قلب شوهرته.

شوهر مثل بچه می مونه
شاید یه اسباب بازی جدید براش تازگی داشته باشه
کمی باهاش بازی کنه و اسباب بازی پر امکان و خاطره قدیمیش رو فراموش کنه و کمتر بره سراغش.

اما بعد از مدتی که اسباب بازی جدیدش رو کشف کرد دوباره سراغ قدیمیه هم می ره.

شوهر هم همینه شاید یه مدت جذب ظاهر و تازگی بشه.
اما بعداز مدتی دوباره به قلبش بر می گرده.
حالا اینجا هر کدوم از اسباب بازی ها جایگاه و کاربرد خودشون رو نشون می دن.

اگر پذیرفتیم بچه اسباب بازی دیگه ای هم داشته باشه به معنی از دست دادنش اون نیست.
هر اسباب بازی جایگاه و کاربرد خودش رو داره.
یه ماشین با تفنگ و عروسک قابل مقایسه نیست !
هر کدوم خوبی خودشون رو دارن.
اما هر کدوم قلب مرد رو بیشتر تسخیر کنه ، با اعمال و رفتار و نوع برخورد و احترامش ،بیشتر محبوب خواهد بود و محبوبیتش دائمیه.
از سمتی
اگر هر کار رو به خاطر خدا بکنیم
حتی اگر همسر هرگز قدر ما رو ندونه 
می دونیم دنیای زودگذر تموم می شه و تو دنیای باقی اجرمون رو می گیریم.


باید هواسمون باشه ما باید همیشه هر کاری رو به خاطر خدا بکنیم.


از طرفی 
خدا گفته بهترین شفیع زن تو اون دنیا شوهرشه
 و جهاد زن خوب شوهر داری کردنه 
پس به خاطر خدا  سعی در جلب رضایت همسر باید داشته باشیم.

بنابراینه اگر قبلا به خاطر بچه و مشغولیات زندگی به خودمون نمی رسیدیم (که کار اشتباهی بوده) الان دیگه با توجه به فرصتی که برامون هم ایجاد می شه باید سعی کنیم به خودمون برسیم و محبوب تر از پیش برای همسرمون باشیم. اینجوری محبت همسر هم به ما بیشتر می شه و این می تونه از مزایای تعدد باشه.

بهتره باور داشته باشیم حس حسودی بین دو همیار یا همتا نباید وجود داشته. مثل دو خواهر. 
نباید رو رفتار همیار و رابطه اش با همسر تمرکز کنید. اینجوری فقط خودتونو اذیت کردید و خودتونو از رشد بازداشتید و آرام آرام حس رذیله حسادت رو تو خودتون بوجود میارید در حالی که اولین کسی که حسادت کرد شیطان بود.

باید تمرکزمون روی نقاط قوت و ضعفخودمنون باشه و در جهت تقویت نقاط مثبت و از بین بردن نقاط منفی تلاش کنیم.

وقتی به خاطر خدا در جهت رفع نواقص خودمون تلاش کنیم ،
 به خاطر اینکه خداوند حسادت رو دوست نداره سعی کنیم حس حسادت رو تو خودمون از بین ببریم ، 
از اونجایی که اگر روابط بین خود و خدا رو اصلاح کنیم خداوند روابط بین ما و بنده ها رو اصلاح می کنه
از اونجایی که خداوند فرموده  " مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَمیعًا "
پس اگر به خاطر خدا در راه خودسازی مون تلاش کنیم ، خدا هم ما رو پیش بنده هاش عزیز می کنه.


مرتب غر نزنید .اکر غر بزنید ناخواسته همسرتون رو اذیت کردید و از خودتون اون رو دور کردید.
 همسرتون وقتی مرتب پیش شما اذیت بشه و تنش داشته باشه و به آرامش  نرسه به طرف مقابل بیشتر راغب می شه.
به خودتون مرتب بگید من عاشق شوهرم هستم . اونقدر عاشقم که دلم می خواد اون با زن دیگه ای هم باشه و لذت زندگی رو ببره.
 رو موضوعی حساس شدید این حس رو  سعی کنید با توکل و توسل از بین ببرید. نذارید قلقلکهایی که شیطان می ده تو ما اثر و فرصت بروز پیدا کنه.
خدایا کمکمون کن بنده هایی خوب برات باشیم . بنده هایی که دوسشون داری!

داستان تک فرزند رو خوندید؟ نظرتون چیه؟

اگر نخوندید لطفا اول اون رو بخونید و بعد این داستان رو.
http://rezayash.blog.ir/1398/03/21/%D8%AA%DA%A9-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF
ببینید نظرتون در مورد حرفها و قضاوتها و . چیست بعد این داستان رو بخونید

یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
روزی بود و روزگاری
در شهری بزرگ خانواده ها در کنار همدیگر زندگی می کردند
سالیان سال بود  که طبق رسم و رسوم ، هر مردی یک زن داشت.
همه از  این زندگی راضی بودند انگار . کسی به چیز دیگاه ای فکر نمی کرد. همه جا همینجور بود. حتی اجدادشون هم همینجور زندگی می کردند. محله ها تلویزیون همه و همه
حتی فکر نوع دیگه ای از زندگی تو مخیله شون نمی گنجید.

خیلی خیلی کم، مواردی بود که مردی چند تا زن داشت و اونها خیلی اوضاع بدی داشتن.
تا اینکه یه روز یه زن به فکر فرو رفت!
دید عجیبه! چرا جمعیت شهرشون و تعداد خانواده ها کم شده!
چرا تعداد دختران مجرد سن بالا زیاد شده ؟!
چرا فساد تو جامعه زیاد شده؟
چرا دختران و دوستانش همه ناراحتن و مجرد موندن؟

تصمیم گرفت بر خلاف جریان آب شنا کنه.
شروع کرد به مطالعه و تحقیق
دید در سالیان دور برخی مردها چند زن داشتند!
اونها هیچ مشکلی نداشتن و همه با هم خوب بودند!
اما کسی اینو نمی پذیرفت. می گفتن این محاله. یا این مال فرهنگ اون زمانه و به فرهنگ ما نمی خوره. ماها غیرت داریم. نمی تونیم ببینیم شوهرمون یه زن دیگه داشته باشه .
باز هم تحقیق کرد.
دید اگر حداقل برخی مردها چند زن بگیرند مشکل جامعه و دختران مجرد سن بالا حل می شه!
عجب!

تصمیم گرفت این موضوع رو به همسرش بگه و از او بخواد که اونها هم وارد زندگی تعددی بشوند!

همسرش هم به فکر فرو رفت . تحقیق و بررسی کرد. دید کار خیلی خوبیه!
اما یه اتفاقی افتاد؛

وقتی فامیل و دوستان فهمیدند ؛
به این مرد گفتن چطور دلت میاد همچین کاری بکنی؟
چطور می تونی روی زنت هوو بیاری؟
چقدر بی رحمی؟
چطور دلت میاد؟
چطور می تونی به خاطر هوس خودت زنت رو بدبخت کنی؟
اصلا به اون بنده خدا فکر کردی؟
اون که یه عمر با دار و ندار و سختی و مشکلات زندگی ات ساخته و کمک کرده زندگی رو ساختید و به اینجا رسوندید؟!!!
اینه جواب محبتاش؟
.




به زن گفتند:
چطور اجازه می دی باهات همچین کاری بکنه؟
باید جلوش بایستی!
بس که بی عرضه  ای!
اگر بلد بودی یه زن خوب و مهربون باشی و درست زندگی کنی هیچ وقت این بلا سرت نمی اومد!
من اگه جای تو بودم یه بلایی سرش می آوردم که.

این همه مردایی که زن گرفتن ندیدی چه بد بخت شدن؟ هم خودشون و هم خانوادشون !

حداقل بگو یه خونه جدا براش بگیره تو نبینیش!
اگر ببینی که اونو بغل می کنه می بوسه دیونه می شی! به این فکر کردی؟
واقعا می تونی وجودش رو تحمل کنی؟!
چطور می تونی محبت شوهرت رو با یکی دیگه شریک بشی؟
برات متاسفم!!
هیچ کسی نمی تونه چنین دیوانگی بکنه وخودش رو بدبخت کنه !
هرکی این کار رو کرده پشیمون شده. دیوانه ای!
فکر اینو کردی اگر چنین کاری بکنی همه ماها، همه ، باهات قطع رابطه می کنیم؟ 
برات مهم نیست؟
هیچ کس دیگه برات ارزش قائل نمی شه!
دیوانه آدم که خودش با دست خودش ، خودش رو بدبخت نمی کنه ، نهایت باید شوهرت خودشون زن بگیره و تو بپذیری و یجوری باهاش کنار بیای. نه اینکه خودت بهش بگی بره زن بگیره !!

به این فکر کردی اگر شوهرت زن بگیره و بعد مشکلاتش رو ببینه ممکنه بهت بگه تو اینجوری کردی! تو گفتی زن بگیرم !!
می دونی اینجوری شوهرت محبتش بهت نصف می شه؟! تازه در بهترین شرایط!
تو این دوره زمونه فکر خرجش رو کردی؟ همه تو یکیش موندن! از خرج تو باید بزنه به اون برسه !

چرا بجای این کارا واسطه گری نمی کنی تا دختر پسرای جوون باهم ازدواج کنن ؟! چرا کمک خرجشون نمی شی تا ازدواج کنن ؟

زن گفت : من این کار رو می کنم . واسطه گری هم می کنم. کمک هم می کنم. ولی این تاثیری تو میزان دختران مجرد سن بالا  نداره. پسرایی که به سن اونها بخوره می شه گفت نیست ! 
در ضمن من تحقیق کردم دیدم اینجوری نبوده !
اتفاقا می شه خیلی خوب و خوش کنار هم زندگی کنن! می شه همدیگرو دوست داشته باشن.

گفتند : دیوونه فکر کردی!!!
اینو الان می گی!!
وقتی ببینی یه زن دیگه وجود داره که شوهرت بهش می رسه و دوسش داره دیوونه می شی!
این حرف ها که مثل خواهر  باهم زندگی می کنید الکیه! 
فکرش رو بکن مثلا ۲ سال اول حداقل همه توجه شوهرت  به اونه. 
اصلا شوهرت رو نمی بینی!
خیلی اشتباه  می کنی!


اما زن و شوهر ،با هم خیلی صحبت کردند.
 دیدن داشتن زن دوم حتی خیلی هم خوبه
زنها می تونن با هم مثل دو تا دوست و خواهر باشن
با هم صحبت و درد دل کنن
گردش برن و خرید کنن
کارهای خانه رو با هم انجام بدن
اینجوری به یک نفر دیگه هم کمک کردن 
اون هم صاحب خانواده و فرزند و زندگی می شه
ان شاءالله از گناه حفظ می شه و نیازهاش براورده می شه
خدا هم خوشحال می شه
 




وقتی زن اینو به دوستانش می گفت
می گفتن دیوونه خودتو بدبخت نکن!
مگه می شه آدم حسودی نکنه ؟! آدم ناخودآگاه  حسودی می کنه!
حسودی تو ذات  ماست!
اگر چند تا زن چیز خوبی بود خدا تو ذات ما حسادت نمی ذاشت و بعد بگه با این حس مبارزه کنید! پس کلا چند تا زن گرفتن اشتباهه.
فلان دوستمون رو دیدی ؟ شوهرش یواشکی یه زن دیگه گرفت ! وقتی فهمید خیلی اعصابش خرد شد ، شب تا صبح کارش گریه بود!
اخر سر هم ول کرد خونشون رو رفت .نتونست تحمل کنه!
یا یکی دیگه من می شناسم خود زنه گفت یه زن دیگه بگیره شوهرش . اما وقتی زن گرفتن نتونست تحل کنه. گفت طلاقش بده . من نمی تونم تحمل کنم!
تازه اصلا فکر تو یه خونه زندگی کردن رو نکن!
اصلا نمی تونی تحمل کنی و ببینی شوهرت بهش محبت می کنه. بگو حداقل اگر مجبور شدی یه جای  جدا برای اون بگیره که گاهی شوهرت پیش  اون باشه و گاهی پیش تو . اینجوری لااقل کمتر حرص می خوری!
زن گفت اینجوری که بدتره!
اینجوری مدت زمانی که شوهرم  پیش منه نصف می شه !
اما اگر تو یه خونه باشیم هم من ، هم اون ، همیشه شوهرمون کنارمونه .  تازه با خود اون زن هم می تونم دوست باشم!
گفتند: هههه آره ! دوست می شید ! محاله! ناراحت نمی شی ببینی دوسش داره؟ ببینی بغلش می کنه؟ ببینی بهش می رسه؟
زن گفت خوب مگه می خواد از محبت من کم کنه یا از رسیدگی به من؟ هم منو دوس داره هم اونو . هم به من می رسه هم به اون . هم برای من لباس می خره هم اون. بر حسب نیازهامون!
گفتند مطمئن باش چند سال اول حداقل اینجوری نیست. اون جدیده . تازگی داره . شوهرت همش به اون توجه می کنه!
زن گفت خوب چند سال اول اون زن نیاز به توجه بیشتر داره. خود منم تو اون زمان نقطه عطف توجه شوهرم بودم. تازه من تو این همه سال مورد توجه شوهرم بودم اما اون زن طفلکی که از لحظه اومدنش یکی مثل من پیششه!
گفتن مگه می شه مردی بتونه دو تا زن رو دوست داشته باشه همزمان! نمی شه. تو قلب آدم جای یک عشق و علاقه است !!!
گفتن خرجش چی؟ دیگه نمی تونه مثل قدیم برات خرج  کنه!
گفتم خوب اولا روزی هر کس رو خدا می ده. تو قران اومده. اون زن هم روزیش رو با خودش میاره. اما به فرض هم همینجور بشه . بجاش خواهر دارم. بجاش مشکل جامعه  کمی حل می شه.بجاش مشکل ینفر دیگه خل می شه . شوهرم یه زن دیگه هم داره.اگر عده ای اینکار رو بکنن دیگه مشکل جامعه حله.
می گن وقتی افزایش تعداد دختران مجرد نسبت به پسران و نیاز به افزایش جمعیت باشه واجب کفایی هست تعدد زوجات .
الان حداقل یک میلیون دختر مجرد دهه ۶۰ داریم که اگر پسرها و دخترها باهم ازدواج کنن مجرد و بی شوهر می مونن
گفتن خوب چرا تو؟ بزار بقیه این کار رو کنن!
زن گفت خوب چون من به این دید رسیدم!
گفتن آخرش خودتو بد بخت می کنی! 

زن قصه ما داشته ها و تحقیقاتش رو جمع بندی کرد:

در کل چند همسری  بویژه الان که تعداد دختران مجرد بیشتر از پسرانه و  جمعیت شهرمون رشدش منفیه کار خیلی مفیدیه
اما معدود خانواده های تعددی چند دسته اند:
۱. مرد هایی که یواشکی و بدور از چشم زنشون زن گرفتند و بعد زن اول یدفعه فهمیده! خیلی صدمه دیده ! همش می گفته : "همه حرفهای شوهرم الکی بود ، دوست دارم ها الکی بود."

۲. حالتی که مرد تصمیم گرفته زن بگیره و بعد زن خودش رو قانع کرده و زن هم بالاخره قبول کرده. 
 
۳. حالتی که زن متوجه شده بهتر هست با ازدواج مجدد همسر یه نفر دیگه به جمع خانواده شون اضافه  بشه و به شوهرش گفت  و او هم خیلی خوشحال شده و تصمیم گرفته یه زن دیگه بگیره

تو همه اینها ، شکست زندگی و جدا شدن زن اول یا دوم یا با سختی زندگی کردن در جای جدا وجود داره.
معمولا در حالت اول آسیبها بیشترن.معمولا زن ها در این حالت حس بدی بهم دارن و حسادت بیشتره.
گاهی هم پیش میاد که با خوبی زندگی  کنن . گاهی در دو جا و گاهی در یک جا . این حالت در دو مورد دوم بیشتره. 
در حالت دوم و سوم بیشتر رخ می ده. در این حالت معمولا زن ها با هم مشکلی ندارند و اگر حساسیتهایی باشه به خاطررفتارنامناسب شوهره.
در حالت سوم گاهی کمک شوهر به رفع حساسیتها کمتره چون می گه خودت خواستی باید بررسی می کردی اما از طرفی تونایی مقابله با مشکلات و پذیرش زن دیگه و خوبتر بودن با هم تو این حالت بیشتره
در کل اگر به خاطر رضای خدا کار کردند و هماهنگی و همراهی بین زن و شوهر وجود داشته خیلی موفق بودن در این زمینه .
در ‌همه اینها مواردی هم بوده که زن دوم اومده و تمام توجه شوهر رو به خودش معطوف کرده و مرد زن اول رو رها کرده!


علی رقم همه اینها
اون می دونست کلیت این راه درسته
اما کمی ترس داشت
توکل کرده بود به خدا
اما می گفت اگر زن بعدی زن خوبی نباشه
اذیتم کنه چی؟
این یه تغییر برای یه عمره
خدایا دارم درست رفتار می کنم؟
خدا یا اگه اذیتم کنه که من نمی تونم بهش بگم از خونه برو چون گناه داره. دیگه اینجا خونه اونم می شه.
خودمم که هرگز نمی رم چون می دونم اینکار اشتباهه.
پس  چی  می شه؟ !!!
خدایا یکاری کن که اون زن هم آدم  خوبی باشه! 

اون تو‌کل به خدا کرد
تمام تلاشش رو کرد که حس حسادتی نداشته باشه
از خدا کمک خواست
و خداوند کمکش کرد
قلبش انگار پاک شده بود
پاک از حسادت و مملو از محبت
خوشحال بود یکی دیگه می خواد به جمعشون اضافه بشه و داره کاری می کنه که خدا دوست داره
میدونست خدا کمکش می کنه
هدف اصلیش رضایت  خدا بود
چون پیامبر که محبوب خدا هست فرمودن که بدترین زندگان مجرد ها و بدترین جهنمی ها مجرد ها هستن. 
تصمیمشون رو گرفتن
یکی قرار بود به جمعشون اضافه بشه. .

با خودش می گفت : " خدایا می دونم این کاری که من می کنم هیچه. می دونم اصلا همین الان تو بسیاری از نقاط جهان ، مردها چند زن دارند و این طبیعیه. می دونم مردها اصلا به اجازه زن اول فکر نمی کنن چون زن اول از همون ابتدا خودش می دونه که قراره زن جدید هم وارد این زندگی بشه و اگر قرار باشه زن دیگه ای بیاد این یه موهبته و اون  خوشحال و راضی هست از این وضع ، می دونم اصلا کار من چیزی نیست ، اما ای کسی که کارهای کوچیک رو هم قبول می کنی این کم رو از من بپذیر "


یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
روزی بود و روزگاری
در شهری بزرگ خانواده ها با هم دیگه زندگی می کردند
سالیان سال بود  که طبق رسم و رسوم ، هر خانواده یک بچه داشت.
بچه ها بزرگ می شدن و ازدواج می کردند و باز همین روش ادامه داشت. 
همه از  این زندگی راضی بودند انگار . کسی به چیز دیگاه ای فکر نمی کرد. همه جا همینجور بود. حتی اجدادشون هم همینجور زندگی می کردند. محله ها تلویزیون همه و همه
حتی فکر نوع دیگه ای از زندگی تو مخیله شون نمی گنجید.

خیلی خیلی کم مواردی بود که چند تا بچه داشتن و اونها خیلی اوضاع بدی داشتن.
تا اینکه یه روز یه بچه به فکر فرو رفت!
دید عجیبه! چرا جمعیت شهرشون و تعداد خانواده ها کم شده!
چرا تو خانواده ها شادی نیست؟!
همه دنبال کار و کار
دیگه صدای خنده بچه ها و بازی اونها نمی یاد.
تصمیم گرفت بر خلاف جریان آب شنا کنه.
شروع کرد به مطالعه و تحقیق
دید در سالیان دور خانواده ها چندین فرزند داشتند!
اونها هیچ مشکلی نداشتن و همه با هم خوب بودند!
اما کسی اینو نمی پذیرفت. می گفتن این محاله. یا این مال فرهنگ اون زمانه و به فرهنگ ما نمی خوره. ماها غیرت داریم. نمی تونیم ببینیم والدینمون یه بچه دیگه داشته باشن
باز هم تحقیق کرد.
دید اگر حداقل برخی خانواده ها چند بچه بیارند مشکل جامعه و خودشون حل می شه!
دید یه زمانی فامیل هایی تحت عنوان خاله و عمو و دایی و عمه وجود داشته!
عجب!

تصمیم گرفت این موضوع رو به والدینش  بگه و از اونها بخواد که اونها هم بچه بیارند!

والدینش هم به فکر فرو رفتند. تحقیق و بررسی کردند. دیدند کار خیلی خوبیه!
اما یه اتفاقی افتاد؛

وقتی همسایه  ها و بچه هاشون فهمیدند ؛
به این مامان و بابا گفتن چطور دلتون میاد همچین کاری بکنید؟
چطور می تونید روی بچه تون یه بچه دیگه بیارین؟
چقدر شما بی رحمین؟
چطور دلتون میاد؟
چطور می تونید به خاطر هوس خودتون بچه تون رو بدبخت کنید؟
اصلا به اون طفل معصوم فکر کردید؟
اون که یه عمر بچه پاک و معصوم شما بوده و براتون بچگی کرده؟
اینه جواب محبتاش؟
.




به بچه گفتند:
چطور اجازه می دی باهات همچین کاری بکنن؟
باید جلوشون بایستی!
بس که بی عرضه  ای!
اگر بلد بودی یه بچه خوب و مهربون باشی و درست بچگی ‌کنی هیچ وقت این بلا سرت نمی اومد!
من اگه جای تو بودم یه بلایی سرشون می آوردم که.

این همه خانواده ای که بچه آوردن ندیدی چه بد بخت شدن !

حداقل بگو یه خونه جدا براش بگیرن تو نبینیش!
اگر ببینی که اونو بغل می کنن می بوسن دیونه می شی! به این فکر کردی؟
واقعا می تونی وجودش رو تحمل کنی؟!
چطور می تونی محبت والدینت رو با یکی دیگه شریک بشی؟
برات متاسفم!!
هیچ کسی نمی تونه چنین دیوانگی بکنه وخودش رو بدبخت کنه !
هرکی این کار رو کرده پشیمون شده. دیوانه ای!
فکر اینو کردی اگر چنین کاری بکنی همه ماها، همه ، باهات قطع رابطه می کنیم؟ 
برات مهم نیست؟
هیچ کس دیگه برات ارزش قائل نمی شه!
دیوانه آدم که خودش با دست خودش ، خودش رو بدبخت نمی کنه ، نهایت باید والدینت خودشون بچه بیارن و تو بپذیری و یجوری باهاش کنار بیای. نه اینکه خودت بهشون بگی برات بچه بیارن!!

به این فکر کردی اگر والدینت بچه بیارن و بعد مشکلاتش رو ببینن ممکنه بهت بگن تو اینجوری کردی! تو گفتی بچه بیاریم!!
می دونی اینجوری والدینت محبتشون بهت نصف می شه؟! تازه در بهترین شرایط!
تو این دوره زمونه فکر خرجش رو کردی؟ همه تو یکیش موندن! از خرج تو باید بزنن به اون برسن!

چرا بجای این کارا به والدین های دیگه که بچه ندارن نمی گی بچه بیارن؟ چرا کمک خرجشون نمی شی تا بچه بیارن؟

بچه گفت : من این کار رو می کنم . بهشون می گم. کمک هم می کنم. ولی این تاثیری تو رشد منفی جمعیت نداره. باید همه بیشتر از یکی بچه بیارن. 
در ضمن من تحقیق کردم دیدم اینجوری نبوده !
اتفاقا می شه خیلی خوب و خوش کنار هم زندگی کنن! می شه همدیگرو دوست داشته باشن.

گفتند : دیوونه فکر کردی!!!
اینو الان می گی!!
وقتی ببینی یه بچه دیگه وجود داره که والدینت بهش می رسن و دوسش دارن دیوونه می شی!
این حرف ها که خواهر و برادر خوبه  و باهم زندگی می کنید الکیه! 
فکرش رو بکن مثلا ۲ سال اول حداقل همه توجهشون به اونه. شب شیر می خواد روز پوشک می خواد.
اصلا والدینت رو نمی بینی!
خیلی اشتباه  می کنی!


اما والدین و بچه ،با هم خیلی صحبت کردند.
 دیدن داشتن خواهر برادر خیلی خوبه
بچه ها می تونن باهم بازیکنن 
گردش برن
درسهاشونو انجام بدن
وقتی بزرگ شدن فامیلی داری برای رفت اومد
درد و دل می کنن و افسردگی نمی گیرن
والدین  هم بچه های بیشتری دارن و زندگی شون گرم تر و پر هیجان تره و و و 


وقتی بچه اینو به دوستانش می گفت
می گفتن دیوونه خودتو بدبخت نکن!
مگه می شه آدم حسودی نکنه ؟! آدم ناخودآگاه  حسودی می کنه!
حسودی تو ذات  ماست!
اگر چند تا بچه چیز خوبی بود خدا تو ذات ما حسادت نمی ذاشت و بعد بگه با این حس مبارزه کنید! پس کلا چند تا بچه آوردن اشتباهه.
فلان دوستمون رو دیدی ؟ والدینش یواشکی یه بچه دیگه آوردند ! وقتی فهمید خیلی اعصابش خرد شد ، شب تا صبح کارش گریه بود!
اخر سر هم ول کرد خونشون رو رفت .نتونست تحمل کنه!
یا یکی دیگه من می شناسم خود بچهه گفت یه بچه دیگه بیارن مامانش اینا . اما وقتی بچه آوردن  نتونست تحمل کنه. گفت ببریدش بزاریدش پرورشگاه.من نمی تونم تحمل کنم!
تازه اصلا فکر تو یه خونه زندگی کردن رو نکن!
اصلا نمی تونی تحمل کنی و ببینی والدینت بهش محبت می کنن. بگو حداقل اگر مجبور شدی یه جای  جدا برای اون بگیرن که گاهی والدینت پیش  اون باشن و گاهی پیش تو . اینجوری لااقل کمتر حرص می خوری!
بچه گفت اینجوری که بدتره!
اینجوری مدت زمانی که والدینم پیش منن نصف می شه !
اما اگر تو یه خونه باشیم هم من ، هم اون ، همیشه والدینمون کنارمونن. تازه با خود اون بچه هم می تونم بازی کنم و دوست باشیم!
گفتند: هههه آره ! دوست می شید ! محاله! ناراحت نمی شی ببینی دوسش دارند؟ ببینی بغلش می کنن؟ ببینی بهش می رسن؟
بچه گفت خوب مگه می خوان از محبت من کم کنن یا از رسیدگی به من؟ هم منو دوس دارن هم اونو . هم به من می رسن هم به اون . هم برای من لباس می خرن هم اون. بر حسب نیازهامون!
گفتند مطمئن باش چند سال اول حداقل اینجوری نیست. اون جدیده . تازگی داره . والدینت همش به اون توجه می کنن!
بچه گفت خوب چند سال اول اون بچه نیاز به توجه بیشتر داره. خود منم تو اون زمان نقطه عطف توجه والدینم بودم. تازه من تو این همه سال مورد توجه والدینم بودم اما اون بچه طفلکی که از لحظه اومدنش یکی مثل من پیششه!
گفتن مگه می شه والدینی بتونن دو تا بچه رو دوست داشته باشن همزمان! نمی شه. تو قلب آدم جای یک عشق و علاقه است !!!
گفتن خرجش چی؟ دیگه نمی تونن مثل قدیم برات خرج  کنن!
بچه گفت خوب اولا روزی هر کس رو خدا می ده. تو قران اومده. اون بچه هم روزیش رو با خودش میاره. اما به فرض هم همینجور بشه . بجاش خواهر برادر دارم. بجاش مشکل جامعه  کمی حل می شه. بجاش والدینم یه بچه دیگه هم دارن.اگر همه اینکار رو بکنن دیگه مشکل جامعه حله.
می گن وقتی نیاز به افزایش جمعیت باشه واجب کفایی هست بچه آوردن .
گفتن خوب چرا تو؟ بزار بقیه این کار رو کنن!
بچه گفت خوب چون من به این دید رسیدم!
گفتن آخرش خودتو بد بخت می کنی! 

بچه قصه ما داشته ها و تحقیقاتش رو جمع بندی کرد:

در کل تک فرزندی کار درستی نیست بویژه الان که جمعیت شهرمون رشدش منفیه و بچه ها هیچ فامیلی ندارن و تنهان
اما معدود خانواده هایی که بچه آوردن چند دسته اند:
۱. خانواده هایی که یواشکی و بدور از چشم بچه شون بچه آوردن و بعد بچه یدفعه فهمیده! خیلی صدمه دیده ! همش می گفتن : "همه حرفهای والدینم الکی بود ، دوست دارم ها الکی بود."

۲. حالتی که والدین تصمیم گرفتن بچه بیارن و بعد بچه خودشون رو قانع کردن و بچه هم به سختی قبول کرد. 
 
۳. حالتی که بچه متوجه شده باید یه نفر دیگه به جمع خانواده شون اضافه  بشه و به والدینش گفت  و اونها هم خیلی خوشحال شدن و تصمیم گرفتن یه بچه بیارن. 

تو همه اینها ، شکست زندگی و جدا شدن بچه اول یا دوم یا با سختی زندگی کردن در جای جدا وجود داره.
معمولا در حالت اول آسیبها بیشترن.معمولا بچه ها در این حالت حس بدی بهم دارن و حسادت بیشتره.
گاهی هم پیش میاد که با خوبی زندگی  کنن . گاهی در دو جا و گاهی در یک جا . این حالت در دو مورد دوم بیشتره. 
در حالت دوم و سوم بیشتر رخ می ده. در این حالت معمولا بچه ها با هم مشکلی ندارند و اگر حساسیتهایی باشه به خاطر رفتار نامناسب والدینه.
در حالت سوم گاهی کمک والدین به رفع حساسیتها کمتره چون می گن خودت خواستی باید بررسی می کردی اما از طرفی تونایی مقابله با مشکلات و پذیرش بچه دیگه و خوبتر بودن با هم تو این حالت بیشتره.

علی رقم همه اینها
اون می دونست کلیت این راه درسته
اما کمی ترس داشت
توکل کرده بود به خدا
اما می گفت اگر بچه بعدی بچه خوبی نباشه
اذیتم کنه چی؟
این یه تغییر برای یه عمره
خدایا دارم درست رفتار می کنم؟
خدا یا اگه اذیتم کنه که من نمی تونم بهش بگم از خونه برو چون گناه داره. دیگه اینجا خونه اونم می شه.
خودمم که هرگز نمی رم چون می دونم اینکار اشتباهه.
پس  چی  می شه؟ !!!
خدایا یکاری کن که اون بچه هم آدم  خوبی باشه! 

اون تو‌کل به خدا کرد
تمام تلاشش رو کرد که حس حسادتی نداشته باشه
از خدا کمک خواست
و خداوند کمکش کرد
قلبش انگار پاک شده بود
پاک از حسادت و مملو از محبت
خوشحال بود یکی دیگه می خواد به جمعشون اضافه بشه و داره کاری می کنه که خدا دوست داره
میدونست خدا کمکش می کنه
هدف اصلیش رضایت  خدا بود
چون پیامبر که محبوب خدا هست فرمودن که من به زیادی امتم افتخار میکنم
تصمیمشون رو گرفتن
یکی قرار بود به جمعشون اضافه بشه. .

با خودش می گفت : " خدایا می دونم این کاری که من می کنم هیچه. می دونم اصلا همین الان تو بسیاری از نقاط جهان ، خانواده ها چند فرزند دارند و این طبیعیه. می دونم والدین اصلا به اجازه بچه اول فکر نمی کنن چون بچه اول از همون ابتدا خودش می دونه که قراره بچه جدید هم وارد این زندگی بشه و اگر قرار باشه بچه دیگه ای بیاد این یه موهبته و اون  خوشحال و راضی هست از این وضع ، می دونم اصلا کار من چیزی نیست ، اما ای کسی که کارهای کوچیک رو هم قبول می کنی این کم رو از من بپذیر "

از زمانی که مجرد بودم همیشه تو قنوت نمازهام دعا می کردم  "خدایا همسری به من بده که با کمک هم بهت نزدیکتر بشیم. "


 همیشه خیلی دلم می خواست در زندگی شویی ام یجوری رفتار کنم که جمله ای که حضرت علی ع در مورد حضرت فاطمه س به پیامبر ، وقتی پیامبر فرمودند علی جان فاطمه را چگونه یافتی ، گفتند ،همسرم به من  بگن.

این رو هرگز به همسرم نگفته بودم.


​تقریبا یه دوسالی بود که در مورد تعدد زوجات فکر می کردم. و حدود یکی دو ماه پیش برای اولین بار به همسرم پیشنهاد دادم.

همسرم هم بعد از مدتی بررسی گفت  می خواد تعدد کنه. حدود چند هفته پیش.

منم با کمال میل قبول کردم.

اون موقع خیلی حرف زدیم

می گفت پشیمون نمی شی

ناراحت نمی شی

من باورم نمی شه

تو چجور زنی هستی


و بعد از اینکه براش دنبال مورد خوب بودم و با جدیت دنبال کار رو گرفتم. 

وقتی احادیث و آسیب های تک همسری در این دوره زمانه و دختران مجرد و . رو گفتم  و دید واقعا حس بدی ندارم

وقتی خاطرات گذشته و روزهای سختی که خدا روشکر با موفقیت پشت سر گذاشتیم رو مرور  کرد.

وقتی پیشرفت معنوی زندگی رو نگاه کرد


دستم رو تو دستاش گرفت و تو چشام نگاه کرد و گفت "نعم العون علی طاعه الله" تو اینجوری هستی.اگر خدا بهم بگه تو چجور زنی هستی و ازت راضی ام یا نه اینو می گم.



خیلی خوشحال شدم

باورم نمی شد

یعنی به آرزوم رسیدم؟

شوهرم خودش به این دید در مورد من رسیده بود

گریه ام گرفت

عالییی بود  




و الان 

امشب بعد از محرمیت بچه رو خواباندم و با همسرم رفتیم حرم

گفتم بریم حرم

 تا هم مهریه همیار (همتا) رو بندازه تو ضریح طبق قولش

هم تو این شب عزیز دعا  کنم

از خدا بخوام که همینجور که تا الان منو پاک نگه داشته پاک بمونم تا آخر  عمر

دچار حسد و . نشم

و برای خوشبختی شون و خوشبختی مون دعا کنم


وقتی برگشتیم 

همسرم گفت ازم راضیه 

گفت ان شاءالله خدا هم ازت راضی باشه

و دوباره نعم العون علی طاعه الله رو تکرار کرد




و من


خدا خوشبخت ترینم

خدایا منو برای خودت خالص بگردان

آمین یا رب العالمین



وای که چه حسی دارم

خیلی خیلی خوشحالم

خیلی خوشحالم



همسرم می خواستن محرم کنن . کمی مردد بودند .

گفتم وقتی محرم کنید هر کلمه که با صحبت کنید ثوابه. حدیثش رو نشونش  دادم. در حالی که وقتی محرم نباشید خدا نکرده گناهی براتون نوشته بشه. از طرفی راحتتر می تونید صحبت بکنید و .

ساعت ۸ دقیقه بامداد جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۸ محرم کردند .

تا تاریخ ۳۱ تیر ساعت ۱۲ شب.

عقد موقت مشروط 

به مهر ۱۴ صلوات و ۱۴ شاخه گل رز و ۱۴ هزار تومان وجه نقد که داخل صریح مطهر حضر حضرت معصومه انداخته بشه


به صورت تلفنی و از راه دور

همسرم خودش وکیل شد و خوند

خیلی خوشحال شدم. گریه ام گرفت. احساس خوبی داشتم. احساسی پاک . انگار تمام خیر ها نصیبم شده بود.  شعف فراوان

همه مون دو رکعت نماز خوندیم

خدا رو شکر کردیم

خدا ان شاءالله عاقبت امورمون رو خیر قرار بده و مشکلات رو از سر راهمون بر داره و بهترین ها رو روزیمون کنه.

به عروس خانم هم پیام زیر رو دادم



خیلی برات دعا کردم

ان شاءالله همیشه الفت و مودت و مهربانی بینتون برقرار باشه

و از لحظه لحظه زندگی تون خدا راضی باشه

و فرزندانی صحیح و سالم و صالح به دنیا بیارید و یار خاص امام زمان عج بشن

الهی بهترین ها نصیبت بشه و همیشه خوش باشید

و عاقبت همه مون ختم به خیر باشه و خداوند ازمون راضی باشه و مخلص باشیم و مومن بمیریم و مرگمون شهادت در رکاب اقا امام زمان عج باشه

شما هم تو رو خدا برای ما دعا کن

دعات مستجابه به فضل پروردگار.

اول از همه برای ظهور هرچه نزدیکتر حضرت حجت دعا کن و برای اینکه جزو ۳۱۳ نفر یار خاص امام زمان عج باشیم.

دوستت دارم . جون

از صمیم قلبم

و برات بهترین ها رو از خدا می خوام

ان شاء الله به هر چی می خوای برسی

راستی فردا می خوام به امید خدا با والدینم صحبت کنم

دعا کن خیر باشه و بپذیرند و اذیت نشن و مشکلی پیش نیاد.

ممنونم


خدایا دوستت دارم و ازت ممنونم

خدا کاری کن هرگز احساس بدی نداشته باشم و هرگز حسادت نکنم و همیشه آنگونه رفتار کنم که تو می پسندی.


یا علی گفتیم و عشق آغاز  شد

امشب گفت یچیزی بگم ؟ دارم حس می کنم دوسش دارم.
خندیدم.
ولی تو دلم فرو ریخت!
اومدم یه سمت دیگه نشستم.
می خواستند چت کنن.
اومدم یه سمت دیگه نشستم.
به خودم گفتم چرا ناراحت شدی؟مگه قرار بود غیر این  باشه؟  بایدم دوسش داشته باشه.
آروم شدم.
رفتم پایین.
یه خورده با دوستم حرف زدم.
همین امروز بهش ماجرا رو گفتم.
خیلی تعجب کرد!
گفت خیلی صبر می خواد.
با بچه ها پایین  بودم. 
اومدم  بالا ،بعد از دو سه ساعت  هنوز دارن چت می کنن. حس بدی نداشتم.
شوهرم گفت دیگه ماجرا وارد فاز جدید شد☺
گفتم دوسش داشتن و .؟
گفت آر
بهش گفتم دوسم داری


(مثل سری قبل دلم نریخت
اما گفتم دیگه تموم شد.)

گفته بهم اطمینان بده پیشم می مونی همیشه و رهام نمی کنی

.
.
.
از من دست یاعلی و قول خواست. می خوایت جوابش رو بده.
گفت اکه الان بهش تائید بدم دیگه تمومه ها،  دلش نشکنه ها.
گفتم باشه.
گفت . درست قشنگ. 


گفتم دیشب بهت گفتم مرد باید کاری نکنه زن حساسیتش برانگیخته بشه بد برخورد کردی . گفتی به من چه . من حوصله ندارم دم به دقیقه سر کنی تو جونم بگی از این ناراحت شدم از اون ناراحت شدم.
منم اون موقع با خودم گفتم "اگر به خاطر خدا کار می کنی بدون هیچ کسی کمکت نیست برای کاهش رذیله های اخلاقی و حساسیتها ، فقط خودت می تونی به خودت کمک کنی و خدا . پس  خدایا کمکم کن و منو برای خودت پاک کن"

و اونوقت گفتم که حتی اگر زندگی ام ،آبروم ،تلاش چندین ساله ام، آینده ام، از بین بره برام مهم نیست! من با خدا معامله  کردم!
پس بدون من هستم!
گفت متاسفم! می دونم اشتباه کردم! اما می خوام تو هم مثل دیشب که صبر کردی و الان بهم گفتی تا کاملا منم بپذیرم  ، مثل همه روزهای گذشته، بازهم همینجوری باشی و اگر اشتباه کردم و . با صبرت کمکم کنی.

دست یا علی بهش دادم و گفتم باشه☺
من پشتتم
با خدا معامله کردم
اما شما هم کمکم کنید تا من بتونم با احساسات بدم مبارزه کنم و سربلند بیرون بیام.
چند سال اول سختترین دورانه.
گفت باشه.
منم گفتم یاعلی.
الهی خوشبخت بشن.

فردا می خوام با والدینم حرف  بزنم.
دعا کنید همه چیز به خیر بگذره. خیلی نگرانم
 


امروز روز خیلی بود

اتفاق خیلی  خوبی افتاد


همسر به قولی از اول ماجرای تعدد می گفت من ۹۹ درصد بخاطر رضای خدا و یک درصد به خاطر نفس تعدد  رو می پذیرم.

در عمل گاهی این یک درصد بیشتر نمود پیدا می کرد یا بهتر بگم مخرب بود و در اون ۹۹ درصد اثر مخرب داشت.

امروز داشت زندگی و مشکلی که براش پیش اومده بود رو مورد بررسی قرار می داد  . خیلی باهاش صحبت کردم در مورد اخلاص در عمل و .

پسرم وسط بحث ما اومد بالا

 گفت بابا می شه برم بقالی

_چی می خوای

_تیرکمون

_باشه بزار بعدا می ریم اسباب بازی فروشی برات می خریم 

_باشه

پسرم که معمولا اصرار بر انجام سریع چنین خواست هایی داره، در حالی که ما داشتیم در مورد توکل و نیت و نفس و . صحبت می کردیم ، یدفعه اومد بالا و اینو گفت و یک کلام گفت باشه!

باباش گفت

حالا که اینقدر قشنگ پذیرفتی و فهمیدی بابات خیر و صلاحت رو می خواد و برات بهترین ها رو می خواد و سپردی به من ، منم برات بهترین رو می خرم .

یدفعه بهم نگاه کردیم

شوهرم تو چشاش اشک حلقه زد

گفت دیدی! وای .

گفتم آره

گریه مون گرفت

همسر نیتش رو صد در صد خالص کرد

خیلی خوشحال بود

گفت

عملی که ذره ای خواست نفس داشته باشه دیگه اخلاص نداره

عمل ما مثل بادکنک هست  که اگر یک سوراخ ریز هم داشته باشه دیگه اون بادکنک بدرد نمی خوره. باد نمی شه. عمل باید صد در صد خالص باشه برای خدا.

عمل مثل یه سیب کرم خورده نیست که اون تکه اش رو برداری و بقیه اش رو بخوری. 

دیگه اون عمل بدرد نمی خورده.

اگر ما واگذار کنیم امورمون رو به خدا و قبول کنیم خدا برامون بهترین رو می خواد و خیر و صلاحمون رو می خواد ، اون وقت بهترین ها نصیبمون می شه. اما اگر بخوایم خودمون اونچه فکر می کنیم بهتره رو برای خودمون درست کنیم و بدست بیاریم ، اگر چشم بصیرت داشته باشیم بهترین رو از دست داده ایم


پسرم اون موقع وسط بررسی ما اومد.

خدا فرستادش.

نشونه راه بود برای ما.

اینکه بیاد و رفتاری نشون بده و جملاتی بگه که خداوند ما رو توسط اون هدایت کنه .


عالیی بود عالییی

ممنونم خدایا 


امروز بعد از این ماجرا همسرم دوباره گفت نعم العون علی طاعه الله هستم ‌.


حالا به این بیش از پیش پی بردیم که آیت الله شاه آبادی چی می گن:


امام خمینی (قدّس سرّه) :


یکى از مشایخ عظام ما [آیت الله شاه آبادی] دام ظلّه، میفرمود که در تعدد زوجات، که انسان گمان میکند ورود در دنیا و توجه به آن است، وقتى که انسان به آن مبتلا شد، مییابد که این یکى از شاهکارهاى بزرگى» است که انسان را در عین ورود در دنیا از دنیا خارج مىکند و از آن منصرف مینماید. 

ادامه مطلب


سلام

می خواستم طی چند پست در مورد زندگی تعددی صحبت کنم

اول اینکه اصل بر تک همسری . ان شاءالله بعدا در مورد اینکه چرا باید وارد تعدد بشن عده ای و چرا لازمه صحبت می کنیم.


انواع زندگی تعددی:

در ورود به زندگی تعددی همانطور که قبل گفتم سه حالت وجود داره:


اول آقا بنابر دلایلی اصرار بر تعدد زوجات دارند . اما بنا بر دلایلی بدون اطلاع زن اول زن می گیره.

بعد از مدت زمانی ممکنه این راز فاش بشه

حالتهای مختلفی که در این صورت بوجود میاد بدین صورت می شه:

یا زن اول دچار آسیب فراوان می شه و نمی تونه زندگی رو تحمل می کنه و طلاق می گیره

یا زن دوم دچار آسیب فراوان می شه و نمی تونه زندگی رو تحمل می کنه و طلاق می گیره

یا زن اول زندگی رو تحمل می کنه و زندگی تعددی ادامه پیدا می کنه



دوم  حالتی که مرد تصمیم  می گیره زن دوم بگیره. درایت به خرج می ده و جهت کاهش آسیبها ابتدا با همسر و اعضای خانواده صحبت می کنه. 

در مورد واکنش زن اول

یا  راضی می  شه . حال  با دلخوری  و یا پذیرش  قلبی واقعی

یا اصلا زیر بار نمی ره 

مرد ها هم  در مقابل این واکنش خانمها چند دسته می شوند

همسر راضی نشده ، مرد قید تعدد رو می زنه

همسر راضی  نشده و مرد وارد گروه اول می شه و یواشکی تعدد می کنه


سوم حالتی که در آن زن اعلام رضایت  قلبی می کنه که همسر تعدد کنه.

در این حالت زن معمولا حکم الهی را مانند سایر احکام الهی مثل روزه و نماز پذیرفته. به همسر اعلام رضایت  می کنه

مردها در مقابل  این زنها سه  دسته اند 

یا تعقل و تفکر و بررسی می کنند و در صورت داشتن شرایط و . وارد تعدد می شن

یا دچار احساسات می شن و وارد تعدد می شن 

یا اصلا وارد تعدد نمی شن  به هر دلیل مثلا مدیریت و طرفیت و اقتدار و قدرت تمکین لازم رو ندارند و یا از نظر عاطفی بسیار وابسته اند و ومی نمی بینند



به زودی جوانب  و آسیبها  و راهکار ها رو در هریک بررسی می کنیم.


امروز با همسر صحبت کردم
سوءتفاهم ها رو رفع کردیم

اینکه همسر جوری بیان کرده بود که من فکر کرده بودم همتا خیلی ناراحته و به قول همسر داره گریه می کنه. (بخاطر استیکر گریه)
و صحبتهایی که شده بود

خیلی خیلی مفید بود این چالش 
همسر فکر می کرد حالا که من حسودی نمی کنم ، نباید حساسیت  باشه اما بعد  متوجه شد اینجور نیست.

برای همین برای ادامه کار سعی کرده برنامه ریزی شده ادامه بدن
مثلا یه گروه سه نفره جهت بحث و قوانین  و درد دل تشکیل دادیم
زمانی بندی چت رو انجام بدیم
کارهای حساسیت زا انجام  ندیم و .

.

خلاصه خیلی مفید بود
بنده خدا همتای عزیزم همش معذرت خواهی می کرد و می گفت تقصیر منه


منم می گفتم بابا تقصیر تو نیست 
جناب گرامی همسر جوری رفتار کرد که بنده هم دچار سوء تفاهم شدم و فکر کردم ناراحت شدم .

خلاصه الحمدالله خیر بود
صلح برقراره



شنیده بودم تو زندگی های تعددی موفق ، همتاها با هم مشکل ندارند و مشکل بیشتر با شوهر هست.

و شنیده بودم اوایل ازدواج مرد به سمت همسر دوم بنابر جدید بودن و . تمایل بشتری داره
بنابراین خودم رو برای این موارد آماده کرده بودم.

خوب حالا همسر عزیز ما که اصلا حال حتی پیامک نوشتن هم نداشت می شینه چندین ساعت پشت سر هم تایپ میکنه

قبلا هم به خودش و هم همتا گفته بودم که اصلا ناراحت نمی شم و اینکه می بینم می خندید، خوشحال هم می شم .
دوست دارم به هم نزدیک شن. 
مثلا همون ابتدا به همتا گفتم اسم همسر رو کامل صدا کن دوست داره.

خلاصه
از وقتی محرم کردن دیگه در جریان چتهاشون نیستم و پیش همسر نمی شینم نمی خونم . 
اما امشب از ساعت ۱۰:۳۰ تا تزدیک ۳ صبح داشتند چت می کردند. 
اوایل همسر اخماش تو هم و هی تایپ می کرد.
گفتم چی شده 
گفت هیچی اعصابم رو خرد کرده چیزی نگو ، توپیدم بهش و .
بعد از مدتی دیدم روند ادامه داره 
به همتا پیام دادم چه خبره چقدر تایپ می کنه
گفت روسری ام رو نپسندیده و . 

من هم از روحیات و سلیقه همسر گفتم و اینکه روحیه حساس داره و چکار کنه و .
بعدم گفت همسر رو دوست داره و ناراحته  که ناراحت شده. گفت تو هم بشین کنارش بخون. 
 گفتم نخوندم از زمان محرمیت .گفت از نظر من اشکالی نداره و گفت  دعا کن

بعد هم گفتم براتون صلوات می فرستم.


تو این مدت اگر کنار همسر می نشستم . باوجود اینکه سرم تو گوشی خودم بود همسر گوشی رو کج می کرد و حالت بدی می گرفت

منم بلند شدم رفتم توی اتاق و روی مبل دیگه و .
براشون صلوات فرستادم که مشکلشون حل شه

بعد دیدم داره می خنده همسر و مرتب تایپ میکنه و .و صحبتشون تموم شد.


دید ناراحتم
منم چیزی نگفتم

گفت طول کشیده ناراحتی؟ 
گفتم نه.

 خواستم چتها رو بخونم. گفتم همتا اجازه داده.
گفت همتا نباید اجازه بده من باید اجازه بدم الانم می دم.

چتها رو خوندم
خیلی ناراحت شدم. خیلی خیلی خیلی خیلی . عصبانی بودم.

ولی نه از اون چیزی که شما ها فکر می کنید.

همسرگفت  پشیمون شدی .
گفتم نه 

همسر خوابید
نماز خوندم و استخاره کردم.
استخاره کردم که ول کنم ماجرا  رو . دیگه قید ثواب و ‌ رو بزنم. بزارم هر کاری خواست بکنه . ادامه بده یا نه. من پشتش نباشم فقط . فقط به خاطر رفتار همسر. اگر چه دلم به خاطر همتا می سوخت. حالا می گم چرا.


همسر رو بیدار کردم برای نماز صبح

علی رقم اینکه استخاره تا حدی ارومم کرده بود.
.
ولی متلک انداختم به همسر
گفت چرا اینجوری می گی 
گفتم ببخشید 
با روی خوش

نشسته بودم روی مبل 
بعد از اینکه نمازش رو خوند اومد پیشم گفت چرا اینجوری می گی به خاطر اینکه چت طول کشید خوب ما هم اولا اینقدر صحبت می کردیم و .

آرام بودم خیلی آرامش داشتم
گفتم نه
خواست که بگم

منم گفتم:

مگه من نگفته بودم که وقتی میبینم با هم خوشید لذت می برم؟
چرا به من می گی دارم می توپم بهش و . که من برم مرتب براتون صلوات بفرستم و . بعد می بینم شما باهم خوب بودید! برای چی الکی اینجوری گفتی که من باهات صادق باشم و نگرانت باشم بعد تو اینجوری رفتار کنی؟
بعد برای چی آخر صحبتاتون گفتی من ناراحت می شم؟
مگه من چیزی گفتم؟
چرا دروغ نسبت می دی به من؟



گفت یعنی تو از چتهای ما خوشحال می شی؟
گفتم آره مگه تا حالا نگفتم؟!

گفت تو داشتی برای ما صلوات می فرستادی؟
گفتم اره . برای اینکه روابطتون خوب شه!

گفت من که باورم نمی شه
براش چتهایی که به همتا داده بودم و راهکارهایی که دادم و صلوات و . رو خوندم

هی می گفت یعنی چی
من که درک نمی کنم
قسم بخور
گفتم تو که می دونی من قسم خوردن بدم میاد

اصلا اهمیتی نداره که باور کتی یا نه
ولی بدون اونقدر دلم رو شدی که من با شما اینقدر صادقم و ارزوی خوشحالی و خوشبختی تون رو دارم و شما اینجوری  منو می پیچونی.‌. خوب شما که هر شب و روز چت می کنید چند ساعت طول می کشه هر بار.  من هیچ وقت اخم هم نکردم.!
 چرا اینجوری رفتار کردی؟
اونقدر دلم شکست که حتی گریه ام نمی تونستم بکنم!
سر نمازم وقتی تو قنوت مرتب می خوندم الهی و ربی من لی غیرک گریه کردم فقط 

بعد هم استخاره کردم برای موندنم پشتت. که بازم پشتت بمونم یا نه.

دقیقا جوابم رو گرفتم 
صفحه ۳۱۷ قران اومد

خوب است کسی که نیت خوبی دارد نباید از مسائل و مشکلات بترسد با توکل به خدا اقدام کنید
آیه نجات موسی و شکافته شدن دریا
کاملا مرتبط با اوضاع من

اگر نیتم خیره نباید بترسم و .

به نذرمم فکر کردم . همین زجر ها تقدیم به امام زمان عج . 

مرتب سرش رو گرفته بود و می گفت درک نمی کنم . یعنی چی . یعنی تو داشتی برای ما صلوات می فرستادی؟ یعنی تو ناراحت نمی شی؟

گفتم تو  تو ذهنت یچیزی ساختی که مثلا زن اول باید ناراحت باشه از صحبتهای همتا و . بعد همش داری بر طبق اون منو مورد قضاوت قرار می دی
گفت اره دقیقا همینجوره

گفتم چند روز پیش هم که همینجانشسنته بودیم داشتم نکته ای رو میگفنتم تو گفتی ببخشید وسط حرفت که داشتی می گفتی من فکر کردم می خوای بگی فلان بعد دیدم نه حرفت خیلی خوب بود. ببخشید.

گفت آخه جور دیگه ای اصلا درک نمی کنم.
چطور ممکنه تو الان ناراحت نباشی خوشحالم باشی !عجیبه!
مگه می شه 
گفتم اره
گفت من نمی فهمم توجیهش چیه
گفتم چون تو از محبت من که نمی خوای بزنی بدی به اون
محبت هر کدوم سر جاشه
 وقتی ادم یه بچه میاره و بعد از چند سال یه بچه دیگه ایا بچه اول وقتی می بینه بچه کوچیکه رو می بوسی ناراحت می شه؟
گفت نه
گفتم خوب اینم همونه
بچه می گه منو دوست دارن اونم دوست دارن هر کدوم به یه شکلی . 
اما اگر ببینه بر می  گردی به بچه اول می گی دارم بچه دوم رو دعوا می کنم بعد پشتت رو بکنی بهش و بچه دوم رو بغل کنی ببوسی ، خیلی ناراحت می  شه

تو اینکار رو کردی!

من هی نگران برای شما دعا کنم در حالی که.‌

بهم گفت تو ناراحت می شی اونو دوست داشته باشم ؟گفتم اصلا و ابدا


گفت من درک نمی کنم !
توچطور ناراحت نیستی!
چطور خوشحال  می شی!
داشتی صلوات می فرستادی! 
گفت پس چطور اون موقع بهم متلک انداختی گفتم خیلی عصبانی بودم‌ تازه آرام تر شده بودم. اما باز ناراحت بودم که باهام اینجوری رفتار کردی . منی که اینقدر باهات صادقم. متلک انداختم که دیدی اشتباه کردم و بالافاصله معذرت  خواستم


گفت من درک نمی کنم .


تا الان باهات اونجوری رفتار می کردم که گفتی.
اینکه توقع حسادت و . ازت داشتم.
هنوزم باورم نمی شه!
ولی سعی می کنم دیگه اینجوری فکر نکنم.
گفتم مهم نیست!
گذر زمان همه چیز رو حل می کنه!

وگرنه اگر قرار به فهمیدن شما بود ، باید اون موقع که بهت چنین پیشنهادی دادم و دنبال مورد خوب متناسب با سلیقه و خواست شما بودم و . متوجه می شدی.
الانم باور نمی کنی.
گذر زمان همه چیز  رو درست می کنه.


گفت احساس می کنم دارم به اون نزدیک می شم و تو ازم داری دور می شی . این طوره ؟
گفتم نه
گفت این چی که دارم به اون نزدیک می شم ولی تو رو از خودم طرد می کنم و دور می کنم؟
گفتم آره
یخورده ناراحت بود
خیلی هم خوابش  می اومد  طفلک.

بهش گفتم بخواب حالت خوب نیست



خوابید

و من بیدارم هنوز 
حهت بررسی
جهت


خدایا کمکم کن
به حق بزرگیت
امتحان بزرگیه
خدایا خواسته بودم جزء ۳۱۳ نفر باشم
شاید راه پاک سازی و خالص سازیم اینه
خدایی منو پاک کن برای خودت


و من یتوکل علی الله فهو حسبه 

بعضی از دوستان بهم می  گن تو خیلی خوبی.

همتا هم می گفت.
فرشته ای فرشته زمینی


بهشون گفتم و می گم فکر نمی کنم خیلی خوب باشم
اصلا این کار من هیچه.
بهشون گفتم و می گم من اگر آدم خوبی بودم خیلی زودتر از اینها این کار رو می کردم. 
تمام سختی هایی که همتا تو این دوران کشیده
احتمالا اشک شبانه و دشکستگی اش از حرف مردم
تنها خوابی هاش
مبارزه با نفس
وووو
می تونست زودتر تموم بشه.
ولی من .

البته همتا گفت این دوران برای رشد من لازم بوده و این از بزرگواریش بود‌


نمی دونم



یکی از عزیز ترین دوستان دبیرستانم،حمیده، همان که قبلا گفتم باهاش صحبت کردم ، برام یه دلنوشته نوشته. خیلی قشنگه . هم قشنگ ظاهری و هم قشنگ معنایی. خیلی روحیه داد بهم.
ازت ممنونم حمیده جون.



یچیزی بگم
نمی خواستم اینو بنویسم
نمی خواستم ریا بشه 
اما چون خیلی کمکم کرد تو ماجرای اولین چالش می گم
وقتی بعد از محرمیت همون شب رفتیم حرم و برای خوشبختی اونها و پاک موندن خودم از حس های بد و ‌. دعا کردم ، یه نیت کردم.
من عاشق امام زمانم
نیت کردم تمام ثواب این کار قلیلم ، اگر صبری کردم ، اگر ثوابی بردم برای امام زمان عج باشه و تمام ثوابش رو هدیه کردم تا اخر عمر به حضرت حجت.
برای همین فکر می کنم دارم نوکری امام زمان رو می کنم.
برای همین وقتی با یه سختی روبرو می  شم یاد نذرم می افتم و نمی شکنم و استوار می شم.


با والدین مون صحبت کردیم


اول با پدر صحبت کردم

چند ساعت مکالمه طول کشید

پدرم در نهایت گفت که کارمون کاملا اشتباهه. ولی تصمیم با خودمونه.


گفتش که بهتره اگه میخوای کار خیری بکنین کار دیگه ای بکنید.

که این همه آدم نیازمند هست ، این همه کارهای خیر هست که میتونید انجام بدید. این کار رو نکنید. این کار به زندگی تون لطمه میزنه. اگر که مثل خودتون پیدا می‌کردید خوب بود ولی مثل خودتون پیدا نمیشه


قطعاً صدمه می بینید.

اشتباه می کنید.

شیطان شما را گول زده.

چیز خورت کردن

گفتم اگر یکی به دست کمک دراز کنه و شما مطمئن باشید به کمکت نیاز داره کمکش نمیکنی؟

گفت چرا

گفتم خوب اگر که ما بگیم که به اون کمک نکن برو یه کار خیر دیگه بکن گوش می کنی

گفت نه.

گفت ولی این کاری که داری می کنی بهت صدمه میزنه


اگر که ۲ درصد حتی احتمال ضرر و صدمه می دی عقل سالم می گه نباید این کار رو بکنی

اگر که این اشتباه رو بکنی یک عمر وبال گردنته.

گفتم می دونم. انشالله که اینطور نمیشه ولی خدا میگه که از مال و جان تون باید انفاق کنید تا به قرب الی الله برسید.

من می دونم الان دختران زیادی هستند که به تاهل ، به زندگی مشترک نیازمندند

اگر اون عده ای که توانایی دارند این کار را انجام بدهند مشکل این افراد جامعه حل میشه .ما نمی‌توانیم در مقابل اینها بی تفاوت باشیم.

اگر شما ببینید که یک مقداری آب داری و دیگری آب نداره یا آبی که داره مسموم است، آیا از آب خود به او نمی دهی؟

اگر در جاده در حال رانندگی هستید ،در حالی که ماشین پر است ، ببینی کنار جاده افرادی بدون وسیله ایستاده‌اند آیا آنها را سوار نمی کنی؟ حتی اگر از جای شما تنگ شود؟


مادرم سخت تر قبول می کرد یعنی از همون اول می گفت زندگی خودتونه ولی ناراحت بود و .

در نهایت گفتند که زندگی خودته ، خودت میدونی .ولی به نظر ما کار اشتباهی می کنی.

این کاریه که فی النفسه خوب هست اما نه برای جامعه امروزی که وجهه اجتماعی خوبی نداره.

سخته اما اگر که می‌خواهید این کار را انجام بدهید باید آدم خوبی مثل خودتون باشه. آدم خوبی باشه که به خاطر خدا زندگی کنه و هم چنین آدمی امروز پیدا نمیشه!

گفتم شما دعا کن ان شاءالله که پیدا میشه . ما هم اگر که همچین آدمی پیدا نشه تعدد نمی کنیم.

شوهرم هم صحبت کردیم

قبول نمیکرد

خیلی خیلی ناراحت شد. میگفتن مثل خانم اولت پیدا نمیشه این کارو نکن زندگیت رو به هم نریز.

خیلی صحبت کردیم . خیلی خیلی صحبت کردیم. گفتم خودت رو بزار جای اینجور افراد

بدون بچه

تنها بودن

افسردگی

در نهایت با اکراه ایشون هم قبول کرد.


امشب برای اولین بار با همتا صحبت کردم

از دغدغه هامون گفتیم

همتا گفت رضایت من براش خیلی مهمه. اون زمانی هم که می خواستن محرم کنن قبلش جهت اطمینان خاطر گفته بود و من بهش ویس داده بودم که مطمئن باش.

گفت دوست داره من مثل خواهر نداشته باشم.منم گفتم همتا رو همیشه مثل خواهر می دونستم. 

آرزوی درک متقابل کردیم برای هم.


امیدوارم همه چیز به خیر بگذره

امیدوارم هرگز صدمه نبینیم و سراسر خیر و نیکی باشه زندگیمون

الحمدلله اگر چه سخت ولی خدا را شکر همه چیز تا حدی به خیر گذشت.

امیدوارم باقی روند نیز به بخیر باشه



نیمه شبی چند دوست به قایق‌سواری رفتند و مدت زیادی پارو زدند. سپیده که زد گفتند: چقدر رفته‌ایم؟ تمام شب را پارو زده‌ایم!»


اما دیدند درست در همان جایی هستند که شب پیش بودند! آنان تمام شب را پارو زده بودند، ولی یادشان رفته بود طناب قایق را از ساحل باز کنند!


در اقیانوﺱ بی‌پایان هستی، انسانی که قایقش را از این ساحل باز نکرده باشد هر چقدر هم که رنج ببرد، به هیچ کجا نخواهد رسید.


مطلب قشنگی بود.

گفتم با شما هم به اشتراک بزارم



اما می خوام یه کتاب بهتون معرفی کنم که خیلی خیلی جالب و مفیده

پیشنهاد می کنم بخونید 

دید آدم رو به زندگی تغییر می ده

کتاب آن سوی مرگ

نوشته جمال صادقی

حتما بخونید


دومین تصویر مراکز فروششه




از وقتی زندگی مون وارد تعدد شده بهبود های واضحی داشته 
اولی  زمان  چالش اول بود
دومین بهبود واضح هم همین امروز

می دونید از زمان چالش اول سر به سر همسر می زارم گاهی
مثلا یه شعر بود براش می خونم: 
مخصوصا دو بیت اخر
میدونی دل اسیره
اسیره تا بمیره
میدونی بدون تو
دلم آروم نگیره
میدونی دل تنگ تو
نموده آهنگ تو
ولی بیهوده جوید
بسی بیهوده پوید
به من بگو بی وفا
حالا یار که هستی
خزان عمرم رسید
نو بهار که هستی


امروز با هم چتی صحبت می کردیم.
همسرم از محبت من گفت.
خیلی زیبا.

منم از قصورهام گفتم و محبت او  و دوباره اندکی اشاره نا محسوس به چالش و اذیت همسر با کمی خرده شیشه
بعدم یه گیف ناراحتی و گریه آرام.
(همسر گرامی  ما کلا  گیف گریه می بینه فکر می کنه طرف واقعا داره گریه می کنه)

همسر نوشت  نمی خوام  ناراحت باشی و . . چرا اینجوری حس می کنی و من که گفتم و . . 
کلا ذهنش مسمومه انگار منتظره من یچیز بگم فکر کنه حسودی کردم

منم براش  مطلب  زیر رو نوشتم.
این مطلب خیلی رو همسرم اثر گذاشت

دوباره گفت همیشه یکاری می کنی که من بفهمم در مورد  تو اشتباه می کردم و خوبی تو رو متوجه بشم.

خلاصه اینبار هم یه یه نقطه عطف بود تو زندگی مون
همسر گفت واقعا اگر زندگی تعددی رو اینجور که تو می بینی ببینیم دیگه اصلا حسادتی نمی مونه و همش لذت و خوشی هست و کاملا درسته. خیلی دیدت قشنگ بود . ازت ممنونم و .


این بود اون مطلب:

عزیزم 
این حس درونیمه
یچیزی تومه
من حرف تو رو پذیرفتم
نمی گم توجیهه
چون تو رو کاملا قبول دارم
حتی اگر بگی ماست سیاهه
قبول می کنم


اینو بدون
یه زن
یا لااقل من 
وقتی یه حسی یا فکری داره
اگر می گه به معشوقش
برای اینه که معشوقش بغلش کنه
بوسش کنه 
بهش بگه اشتباه می کنی
دوست دارم


هرچی هم باز زنه اصرار کنه
مردش بگه نه

پناهش باشه
پشت و پناهش باشه

زنش بفهمه حتی وقتی از دست اون ناراحته باز پناهگاهش همونه و بهش ثابت می کنه که اشتباه کرده.
که همیشه پشتشه


زن پناه گاه می خواد
مرد پناه آورنده
چند نفر می تونن به یه پناهگاه امن رو بیارن
همشون استفاده می برن.
هیچ کدوم ناراحت نمی شن چرا اون یکی هست.
چون نهایت حسی که می خوان و پناه دهی که می خوان رو دریافت می کنن.
و یه پناهگاه باید با تمام وجود به اینها پناه بده و اطمینان کامل بهشون بده که پناهگاه خوبی براشون هست.


من از اینکه تو پناه گاه دیگری باشی ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
برات عشوه و ناز کنه ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
تو اونو سیراب کنی ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
ناراحت نمی شم !! خوشحال می شم!!!
این توانمندی تکیه گاه منو می رسونه!

البته تا زمانی که تکیه گاه منم باشی و من ببینم تکیه گاه و پناهگاهم رو دارم. چیزی از دست ندادم.
همه چیز مثل قبله.
عشقم رو دارم.
به صورت کامل و صد در صد برای خودم.
در حالی که به صورت کامل و صد در صد برای همتا هم هست .

اگر چه همسرم  اونقدر بزرگه که می تونه برای چند نفر همزمان پناهگاه صد در صدی باشه.
در حالی که قلب هر کدوم از اون پناهنده هاش رو صد در صد پر و تسخیر کرده باشه.



این تصویر برای حس درونیمه.
برای اینکه چرا متوجه نشدی یا چرا جوری عمل نکردم که متوجه بشی صد در صد پناهگاه منی .
دوست نداشتم اون خلا رو توی تو ببینم.
اصلا دوست نداشتم.
دلم خیلی شکست .
نه به خاطر اون حرف.
به خاطر اون خلا.
خیلی ناراحت شدم.
و ناراحت هستم .


ولی این ناراحتی مفیده.
اثر بخشه.
موجب می شه بهم انرژی بده تلاشم رو بکنم تا خلا رو پر  کنم.
ولی ازت خواهش می کنم.
همیشه پشت و پناهم باش به صورت صد در صد.
و 
گاهی زن وقتی از چیزی ناراحت می شه و شوهرش دلیلی براش میاره،
هرچند متقن،
دلش می خواد هزار بار شوهرش تکرار کنه.
تا بشینه تو وجودش.
تا با هزار بار گفتنش بهش ثابت کنه دوسش داره

دلش می خواد دستش رو بگیره بگه نرو.
اگر اصرار کرد ،دعواش کنه.
اگه نشد ،بزندش.( )
که نرو .
که من می خوامت.
که تو برای منی .
نباید بری.
مثل فیلم قرمز باش برام.
نزار برم.
نزار برم.

اینکه التماس عشقت رو بکنی بد نیست .
کوچک شدن نیست.
بزرگ می شی در قلبش.
می فهمه چقدر دوسش داری.
چقدر  بزرگی که حاضری به خاطرش هر کاری  بکنی.

دوست نداره که کفش هاشو جفت بکنی و بگی برو .، می خوای بری برو.


حالا که دلت پیش دگر بند شده، کفش های مرا جفت نمودی که برو.

اینجوری  نباشه. 


بلکه با جون و دل و با چنگ و دندون از عشقش مراقبت کنه و بگه نمی زارم بری
مال منی ،سهم منی، عشق منی.
نمی زارم بری


دوستت دارم عزیزم.
عشوه گری های همتا برام لذت بخشه تا وقتی تو رو دارم.
می دونم یکی دیگه هم هست به عشقم برسه و دوسش داشته باشه و بهش محبت کنه.

تو پناه ما باش.
پناه هر دوی ما.
خوشحال می  شم ببینم پناهگاهم اونقدر بزرگ و توان مند و قوامه که می تونه همزمان پناهگاه چند نفر باشه.
خدا رو شکر می کنم و به عشق اول و آخرم افتخار می کنم.

دوستت دارم سرورم
عشق من
همدم و همسر من






داشتن این دید مثل پستی که در مورد داستان تک فرزند و پست بعد از اون نوشتم به ن و مردانی که می خوان وارد زندگی تعددی بشن ،در هر جایگاهی، کمک می کنه که بتونن سالم فکر کنن و زندگی کنن.



همسرم امروز می گفت خیلی زن خوبی دارم کاش همه جوونها زن خوبی مثل زن من داشته باشن.

خیلی حس خوبی دارم
دلم برای همتای عزیزم تنگه
قرار بیاد همدیگر رو ببینیم
هفته آینده
دلم تنگه براش دلم می خواد زودتر بیاد

تازه 

دو روزه ما رو گذاشته تو آمپاس می گه می خوام یچیزی بهت بگم.یسری نکات و  . . هی می گه شب ،  دوباره صبح ، منم همش منتظر که کی شکر می ریزه از لبانش

جمعه عروسی دعوت بودیم

تولد پسر کوچیکم هم بود

منزل مادر شوهر بودم.

زنگ زدم مادرم حالی بپرسم

که مادرم خیلی بد صحبت کرد

اول سر سنگین بود

گفتم چی شده گفت تو بگو چند وقته آسایش برامون نذاشتی فکر دخترت باش

اینو بدون اگر این کار رو بکنی ازت نمی گذرم و شیرمو حلالت نمی کنم و دیگه پاتو اینجا نذار!!!

و گوشی رو قطع کرد!



با توجه به اینکه عروس خاله ام دو شب پیش بهم پیام داد که این چه کاریه می خوای بکنی والدینت هم راضی نیستن و . تعجب کردم که از کجا می دونه.و مقداری ادله اوردم براش . اگر چه دیروقت نبود و نشد صحبت کنم


وقتی مادرم اینجوری رفتار کرد حدس زدم یه عده از خدا بی خبر پرش کرده اند


دوباره زنگ زدم بر نداشتن

بهش پیامک دادم:

*****

سلام مامان جون


چرا اینجوری می کنی مامان؟

مگه من به شما چه ظلمی کردم که اینجوری می کنی؟

یا مگه کاری که می خوام انجام بدم گناهه که اینجوری می کنی؟

مگه دارم طلاق می گیرم؟

مگه دارم بی بندوباری می کنم؟

مگه موهاموگذاشتم بیرون و بدحجابی دارم می کنم؟

تارک الصلاه شدم ؟

با پسر نامحرم دوست شدم؟

مگه معصیت خدا رو دارم می کنم

که اینجوری می گی

****


جواب نداد

بعد که بررسی کردم

دیدم بله

چند روز پیش بله برون پسرخاله ام بوده و آنها مادرم اینها رو اینجوری پر کردن

اگر چه من ام اینا در مورد صرف موضوع  تعدد صحبت کرده بودم. ولی کسی نمی دانست و قرار نبود فعلا بداند‌ . 

ولی والدینم گفته بودند.

بماند.




تو گروه فامیلی پیامی اینجوری دادم

و بعد در واجب دختر خاله ام که گفته بود برات متاسفم . پیام دوم رو.

راه سختیه

ولی عده ای در این راه خیلی خدا ناپسندانه عمل می کنن و زندگی دیگرون رو بهم می ریزن

واگذارشون کردم به خدا

سزای کارشون رو قطعا از خدا می گیرن

این دو پیام برای افرادی هم که می خوان وارد تعدد بشن مفیده و ادله قرانی چند داخلش داره

ادامه مطلب



بسیاری اوقات ممکنه نگرانی های برای همسر اول یا مرد از ورود به تعدد بوجود بیاد 

یا دیگران برای آنها این اشکالات و شبهه ها را بیان کنند

شک کنند که راهی که می خواهد برود درست است یا نه

مرتکب گناه نشوند

از جمله ی این دغدغه ها می تواند موارد زیر باشد:


با ازدواج مجدد ممکن است آینده و ازدواج بچه ها دچار مشکل شود. ممکن است خواستگاران و یا دخترانی که به خواستگاری آنها می رویم به خاطر زندگی تعددی ازدواج با این فرزندان را رد کنند.

باید گفت باید در این مورد به خدا توکل کرد. مگر چه کسی خواستگار  و یا دختر مناسب  را برای فرزندان ما در صورتی که زندگی تعددی نداشته باشیم جور می کند؟ خداوند. حال اگر ما زندگی تعددی را به خاطر خدا انجام داده باشیم ، آیا خدا ما را رها می کند؟ همان خدا باز برای فرزندان ما بهترین مورد را جور می کند. 

از طرفی شاید زندگی تعددی یک سرند یا الک بسیار لطیف باشد که خواستگاران  و موارد مناسب را جدا سازی می کند. کسانی که با حکم خدا مخالفند را سرند می کند.



ترس از آینده  از دیگر موارد  است . ترس از اینکه زندگی اول صدمه ببیند . زن دوم زن خوبی نباشد و موجبات آزار و اذیت خانواده و از هم پاشیدگی  زندگی اول فراهم شود‌.

باید گفت اگر نیت از ورود به تعدد جلب رضایت پروردگار  باشد ، باید باقی امور  را نیز به خدا واگذار کرد و به خاطر این احتمال، خیر کثیر را از خود دریغ نکرد . از طرفی باید از عقل و درایت نیز استفاده کرد و در انتخاب همسر دوم بسیار دقت کرد و ملاکهای انتخاب را خدایی قرار داد و همسری کاملا شایسته بویژه از نظر اخلاقی انتخاب کرد . بویژه اینکه باید نیت در این راه انجام یک کار جهادی و خدا پسندانه و قرب الی الله و کمک به دیگران باشد.



ممکن است فرد مناسبی انتخاب کنیم ولی این فرد خوب ،جلب محبت بیشتری از شوهر بکند و شوهر بیشتر به سمت او راغب شود. 

باید در این مورد گفت علاوه بر اینکه باید توکل بر خدا کرد و به خاطر او عمل کرد ، باید همسر اول محبتشان به  شوهر و برعکس زیادتر از قبل شود و این ازدواج  دوم  موجب بر انگیخته شدن روح عشق در این خانواده شود و از این فرصت استفاده کنند و زندگی  خود را گرمتر از قبل کنند و استفاده  مثبتو بهینه از این اتفاق ببرند.



ممکن است فرزندان آسیب روحی ببیند.

 باز هم علاوه بر توکل به خدا و واگذاری امور به خداوند ، باید جهت کاهش  آسیب به فرزندان و حتی ایجاد اثر مثبت تعدد بر زندگی فرزندان مواردی را رعایت کرد.

 مانند آگاهی دادن به فرزندان و صحبت  کردن با آنها و در جریان  قرار دادن آنها از ابتدای کار.

  ورود اصولی به  زندگی  تعددی با رضایت زن اول . تا تحریکات و القائات به فرزندان وجود نداشته باشد .

 داشتن دید کاملا صحیح و باز و زیبا به زندگی تعددی . باید بدانند که مرد می تواند تکیه گاه چند نفر همزمان باشد و همزمان چند زن را واقعا از صمیم قلب دوست داشته باشد مانند والدینی که چند فرزند دارند و همه آنها را دوست دارند.

مرد به همسر و فرزندان اول محبتی بیش از پیش داشته باشد تا همسر اول و فرزندان نه تنها آسیب نبیند و دید بدی پیدا نکنند بلکه از ورود به تعدد راضی باشند.

 در یک خانه زندگی کردن اعضا از دیگر موارد مهم است تا ارتباط بین افراد مانند یک خانواده حفظ شود و فرزندان مانند خواهر و برادر واقعی زندگی  کنند و همه این افراد ، خود را یک خانواده ببینند و نیز مرد خود را صاحب یک خانواده بداند و نه دو خانواده.


 ممکن است از سمت  اجتماع و فامیل طرد شوند و نگاه افراد جامعه  به انها مناسب نباشد . باید در این گونه موارد  باز رضای  خدا را در نظر بگیرند  و بدانند که هر رنجی در این راه بکشند، به خاطر انجام یک عمل خداپسندانه ، ثواب است.


ممکن است بین عدم رضایت پدر و مادر و ورود به زندگی تعددی قرار بگیرند.

در اینجا باید نگاه بکنند ببیند وظیفه شان چیست و ملاک را خدا قرار دهند.

قطعا کسب رضایت والدین مهم است اما باید در اینجا در نظر داشت که تصمیم در این مورد از اختیارات زندگی آنها نیست  . در این مورد می توان با والدین تدریجی صحبت کرد تا آنها نیز راضی شوند و یا حتی گفته می شود که نیاز به جار زدن و . نیست. 


باید در نظر داشت هدف از ورود به زندگی  تعددی فقط و فقط کسب رضایت پروردگار باشد تا هر چه سختی در این راه می کشند و هر نفسی که می کشند اجر داشته باشد و موجبات  رضایت خداوند را فراهم کند که غیر از این باخت است.



از مواردی که باعث بر انگیخته شدن حس حساسیت و یا حسادت و دلخوری همسران می  شود و یا دست شیطان را جهت مکر و فریب باز می گذارد مخفی کاری است. وقتی مخفی کاری صورت بگیرد شیطان خیلی راحت می تواند ورود کند و حسادت زن را بر بیانگیزد.

خدا رو شکر ما این مورد رو به این صورت حل کردیم.

یک گروه سه نفره تشکیل دادیم و در این گروه با هم صحبت می کتیم. علاوع بر درد دل و . ، صحبتهای عاشقانه در این گروه هم رد و بدل می شود و این موجب می شود اصلا حساسیت نداشته باشیم.

حتی اگر گاهی همتا با همسر  اول در چت خصوصی با هم صحبت کنند ، بنابراعلام رضایت همتا و همسر ، من اجازه خواندن آنها را دارم و حتی همسر گاهی از حرفها درد دلهایشان به من می گو ید و من نه تنها ناراحت نمی شوم بلکه حس لذت و رضایت  مندی نیز می کنم و برایشان دعا می کنم. 

یاد گذشته خود و شب بیداری هایمان می افتم و دوباره خود را در آن روزها می بینم و انرژی می گیرم.

از طرفی حتی اگر همسر هم بگوید اگر خواستی چتها را بخوان کنجکاویی ندارم! کنجکاویی ندارم که یواشکی چتها را بخوانم. هر وقت بخواهم بخوانم اشکالی  ندارد،  و این حساسیت من را از بین می برد. در نتیجه زمانی هم که بخوانم لذت می برم و حس دلتنگی برای همتا پیدا می کنم و حس می کنم چقدر دوستش دارم



سلام


قبلا در مورد انواع خانواده تعددی گفتیم و گفتیم اصل بر تک همسری است . ان شاء الله امروز در مورد نوع واکنش ها و آسیبها و مزایای هر نوع از خانواده ها صحبت می کنیم.




حالت اول آقا مخفیانه همسر دوم می گرفتند.


این نوع زندگی تعددی آسیب زا ترین حالت است.


میزان طلاق و افسردگی در این خانواده بالاست. بویژه همسر اول و فرزندانش.


مرد معمولا در این خانواده اقتدار لازم ، که لازمه زندگی تعددی است، رو نداره 


 چرا که مرد حالا از واکنش زن اول و یا از هم پاشیدگی زندگی و دعوا و مرافه می ترسیده یا هرچه. توانایی مدیریت  این موارد و شروع اصولی کار را نداشته . نمی تونه حرفش رو به زن اول بزنه . نتونسته زندگی رو مدیریت کنه. 



این نوع زندگی تعددی بسیار پرتنش و آسیب زاست



همسر دوم باید به خاطر این رفتار مرد مخفیانه زندگی کنه و از کلی از مزایای زندگی خانوادگی محروم می شه.


دایم باید با ترس زندگی کنه.


و بالاخره روزی که راز برملا می شه:



زن اول کل شاکله زندگی اش بهم می ریزه . چرا؟


چون زمانی که با همسرش زندگی مشترک رو شروع کردند بنابر عرف حاکم بر کشور رفتن جلو و این رو پذیرفتن.



مثلا زن پذیرفته بدون چشم داشتی در خانه مرد کار کنه. 


مرد هم پذیرفته تک همسر باشه.


حالا اگر مرد یواشکی زن دوم بگیره یعنی بر خلاف عرف جامعه و زندگی شون و این قولِ زیرپوستیِ زندگیشون از بین می ره.


زن می بینه مهمترین موردی که زندگی رو باهاش شروع کردن از بین رفت. مرد زیر قولش زد. بنابراین تمام زندگی مشترکشون رو مثل یک حباب روی آب می بینه. حس می کنه تمام حرفها و . دروغ بوده . تمام فداکاری و صبوری ها و ساختن زندگی و . بی فایده بوده .برای مردی بوده که قولش رو شکسته. می شکنه. 


این شکستن قول رو برای اینکه درک کنید از جنبه مرد مثال می زنم.


مثلا مرد بعد از ازدواج ببینه همسرش بر خلاف عرف جامعه هیچ کاری نمی کنه .


فقط به خودش می رسه.


نه آشپزی و نه خانه داری و . اینجا قطعا مرد شاکی می شه و پایبندی به این قول زیر پوستی رو طلب می کنه.



خوب همسر اول معمولا در این شرایط به صورت زیر عمل می کنه:


 معمولا همه خانم ها اول تلاش می کنن که همسرشون رو برگردونند به زندگی و زن دوم رو حذف کنن. معمولا دچار تنش و دعوای شدیدی می شن. در این جور موارد مقصر رو زن دوم می دونن که شوهرشون رو اغوا کرده. در حالی که قطعا مقصر اصلی همسر هست که نتونسته مدیریت ، قوامیت ، کنترل نفس و . داشته باشه. وگرنه چنین مردی حتی اگر این مورد  براش رفع بشه ممکنه سراغ فرد دیگری هم بره. ولی از اونجا که خانم اول انچه دوست داره را می خواد باور کنه ، مقصر رو فقط همسر دوم می دونه!



در اینجا  زندگی زن دوم آسیب می بینه زن اول با تهدید اون و یا تهدید همسرش بر ترک زندگی  و یا پشیمونی مرد و سلب آرامش و عدم قوانیت تصمیم بر طلاق زندگی دوم گرفته می شه


پس اینجا احتمال بر هم زدن زندگی همسر دوم و از هم پاشیدگی آن و متاسفانه گناهانی فراوان وجود داره.



حال همسر اول  بعد از این مرحله و زمانی که نتونست زن دوم رو بیرون کنه  دو عکس العمل می تونه داشته باشه



یا بپذیره موضوع رو و زندگیی که مانند قبل نخواهد بود رو ادامه  بده‌ . حال به هر دلیل. خداوند.آبرو. بچه. عشق



یا اصلا قید زندگی رو بزنه و طلاق بگیره


 شاید موارد نادری هم باشند که بدون دلخوری به زندگی ادامه بدهند!


در کل در این نوع خانواده ها اگر بچه هایی بوجود بیایند معمولا با هم رابطه خوبی ندارند. چون بچه ها نوع رابطه و احساس را از والدین یاد می گیرند و کینه به پدر یا همسر دوم و اول وجود داره. این خانواده بسیار پر تنش هست و بچه ها در این خانواده دچار آسیب اجتماعی و بزه و . می شوند.



بهتر است مرد هرگز بدون آگاهی و رضایت همسر اول اقدام به تعدد نکند و به تعهدش به خانم اول پایبند باشه. حتی اگر خانمش مخالف هم باشه باید بهش بگه.


مرد آنقدر قوام باشد که مسولیت تصمیماتش را به عهده بگیرد .


همسر دوم بهتر است وارد چنین زندگیی نشه. زندگیی که با آسیب به زندگی یکنفر دیگه شروع می شه و مردش جرات و قدرت فکری جهت تصمیم گیری نداره. شاید مجبور به مخفیانه زندگی کردن بشه .شاید نتونه از حقوق شرعی خودش بهره ببره . بچه هاش علی رقم پدر داشتن محبت پدر رو ندارن



زن اول بهتره اگر در چنین شرایطی قرار گرفت عاقلانه تصمیم بگیره. طلاق اگر چه راه حل سریعی جهت پاک کردن صورت مساله است اما به شدت آسیب زاست . از دست دادن زندگی و نگاه مردم به زن مطلقه و تنهایی و فرزندان و .


بهتر است به خاطر خدا چنین شرایطی رو بپذیرد و با خدا معامله کند.


و بهتره تصمیم بر به هم زدن زندگی فرد دیگه نگیره که مرتکب ظلم نشه.


 



دوم  حالتی که مرد تصمیم  می گیره زن دوم بگیره. درایت به خرج می ده و جهت کاهش آسیبها ابتدا با همسر و اعضای خانواده صحبت می کنه. 



خوب از نظر بررسی مرد  ایشون مردی  هستند که عاقبت اندیش هستند و می خوان کار رو درست پیش ببرند . یا لااقل به تعهداتشون و قولشون پایبندند و حتی اگر بخوان از حقی استفاده کنند سعی می کنند دچار ظلم  و گناه نشن.


ایشون تکیه گاهی مناسب برای خانواده هستند.


در صورتی که زن بتونه رای مرد رو بزنه ممکنه مرد به سراغ مخفی کاری بره که در موردش گفتیم و اگر منصرف بشه ممکنه زن شکاک بشه کلا به مرد و به زندگی با رفتارش اسیب بزنه.


بهتر است با صحبت کردن به تصمیم قطعی و قلبی برسند.


اما در صورتی خانم راضی بشه تگر این رضایت قلبی و با دید باز باشه می تواند یک زندگی کاملا موفق رو رقم بزنه که آسیبها کم باشه و رشد در اون بسیار.


اما در صورتی که زن رصایت پیدا کرد برای اینکه با دید باز بره جلو و احساسی تصمیم گرفته تشه و بعدا پشیمانی وجود نداشته باشه باید فرصت داد . باید در این مدت مطالعه و بررسی کرد و با دید باز جلو رفت. باید دیدی که به زندگی تعددی دارن دیدی مثبت باشه تا به موفقیت برسند.




سوم حالتی که در آن زن اعلام رضایت  قلبی می کنه که همسر تعدد کنه.


در این حالت زن معمولا حکم الهی را مانند سایر احکام الهی مثل روزه و نماز پذیرفته. به همسر اعلام رضایت  می کنه



در این مورد اولین نکته ای باید خیلی با دقت بررسی بشه هدف زن اوله . هدف واقعی او. نباید دچار احساسات شده باشه.


بهتر است در صورنی که مرد تصمیم گرفت تعدد کند ، مدتی فرصت بدهد و کاتلا همسرش را مورد بررسی قرار دهد. نباید قلیلن احساسات باشد. جرا که اینگونه هیجانها فروکش کرده و بعد ممکن است زن پشیمان شده و تصمیمات اشتباهی گرفته شود.


مرد نیز باید دچار  هیجان و احساسات نشود . خود را در شرایط تعدد تصور کند و مطالعه کند و ببیند ایا واقعا می تواند عدالت را رعایت کند؟ ایا واقعا توانایایی مدریت و اقتدار لازم را دارد؟ قادر به تصمیمی گیری های عاقلانه و صحیح هست؟



در این حالت و در حالت دوم در صورتی که زن و مرد رضایت قلبی به انجام این کار داشته باشند و درایت لازم را داشته باشند و با مطالعه و بررسی کافی و کامل وارد ماجرا داشته شده باشند می توانند زندگی بسیار موفقی را رقم بزنند.


البته به شرطی که فرد سوم را کاملا  با دقت انتخاب کنند.



در هر صورت وقتی وارد زندگی تعددی می خواهید شوید نکات زیر را با توجه به مواردی که گفتیم رعایت کنید


با آگاهی و رضایت  قلبی و دید باز همسر اول شروع کنید


حتما مطالعه کنید و تجربیات دیگران را بررسی کنید


دیدتان به زندگی تعددی دید مثبتی باشد . مطالبی که تحت موضوع دید به زندگی تعددی است رو بخوانید


فرزندان را آماده کنید 


والدین خود را اماده کنید


کاری که شما می خواهید انجام دهید کار اشتباهی نیست که بخواهید از دیگران مخفی کنید . پس با ترس زندگی خود را خراب  نکنید. 


توکل به خدا کنید به خاطر  رضای  خدا وارد تعدد شوید و به خاطر رضای  خدا عمل کنید




و من الله توفیق


مادرم جوابم رو نمی ده

بعد از اون ماجرا بابام زنگ زد و صحبت کردیم 


مامانم داد و بیداد می کرد

می گفت دیگه پاتو اینجا نذار فقط دخترتو راه می دم! دلم برای پسرام سوخت!!

می گفت دیگه ۳ تا بچه دارم

می گفت شیرمو حلالت نمی کنم و .

گفتم مگه چیکار کردم.


اون پستی که تو گروه فامیلی گذاشته بودم انگار اون کسانی که اینکار رو کرده بودند بهشون برخورده بود ک زنگ زدند به مادرم.

مادرم گفت بهشون گفتم از تو گروه ریموت کنن


بابام برخوردش خیلی بهتر و منطقیه و کینه ای نیست

حتی همیشه وقتی داد می زد و . تو دلش هیچی نبود.


بابام گفت یه پست بزار بگو منظورم شما نیستید و . اونا چیزی نگفتن و



منم به کسی که ریمو کرده بود گفتم  این پست رو بزار تو گروه ، اونم نذاشت.


به بابام گفتم گفت اشکال نداره



بعد یکی از فامیل ف زنگ زد

اونم گفت مادرت اینا ناراحت بودن و خودش گفتن وقتی صحبت این چیزا پیش اومدش

بچه ها هم به شوخی یه چیزایی گفتن

گفت فلانی که کلا عصبیه ولش کن؛ خواهرش رو می گفت


بعدم گفت کسی بتونه بد نیست من که نمی تونم

گفتم به خاله ام هم پیام دادم گفتم منظورم شما نبودید

منظورم هر کسی هست که دخالت می کنه



به والدینم در مورد همتا گفتم

مادرم باز ناراحت بود که چرا جوونتره! گفتم می خوان پیر تر از همسر باشه!!

ما حتی اوایل با کور و معلولیت دارو . هم صحبت کردیم . اخلاق رفتار و . رو نپسندیدم. چون به خاطر خدا می خواستیم اینکار رو بکنیم .


اینها رو به بابام هم گفتم.

بابا یه دفعه زنگ زد گفت دیشب خوابت رو دیدم تو یجا بودی و دورت یه دایره آدم بود و من آن  طرف تر و دورم یه دایره آدم  بود که ربع آن باز بود که دایره من کوچکتر بود . بهت می گفتم بیا اینجا می گفتی نمی تونم


می گفت رفته پیش معبر پرسیده گفته بوده معنیش خوبه.  بعد هم به طرف گفته در مورد کار ما. طرف هم گفته کار خوبیه. به شرط پیدا کردن آدم  مناسب و یه بیت شعر و گفته خواهرم عجله نکن.


با بابام دیروز صحبت می کردیم گفتم بهتون نمی گفتم یدفعه می فهمیدید خوب بود؟ گفت آره. گفتم باشه پس ما کاری نمی کنیم منصرف شدیم . گفه عه حالا دیگه



امروز زنگ زدم حال مامانم رو بپرسم . پاش درد می کرد و رفته بود دکتر. از بعد از کربلا پا درد شدید گرفته بود. جواب نداد




چند روز پیش هم به مادر شوهر در مورد همتا گفتم .اونم ناراضی بود

من باهاش صحبت کردم

گفتم بده پسرت دوتا زن داشته باشه کیف کنه؟

گفت تو چی ؟ تو هم مثل دخترمی؟

گفتم من برام شوهرم مهمه.

گفت دیوونه اون دومی ها میان خونه خراب کنن. ناز و ادا دارن شوهرت دیگه دوست نداره.

گفتم عیب نداره.

برام آرامش  شوهر مهمه. کار خیر مهمه.

گفت وقتی شما دو تا دعوا کنید آرامش  پسر منم بهم می ریزه. .


گفتم دعوا نمی کنیم.

ان شاء الله باهم خیلی خوبیم.

وقتی شوهر ببینه شما هم حرص می خوری ، حرص می خوره.

بیا راضی باش خوشحال باش بگو زندگی پسرم داره بهتر می شه همشون قراره لذت بیشتری  ببرن قراره ثواب کنن

راضی شد خدا رو شکر تا حدی




یه نکته مهم: 

زنگ زدم مرجع برای اینکه بین عدم رضایت والدین و انجام اینکار وظیفه چیه

گفتن باید والدین رو راضی نگه داشت و این کار رو هم بکنید. اگر چه کار خیلی خوبی دارید می کنید.

تشخیص واجب کفایی بودنش خم برعهده مکلفه(رهبری)

دفتر فاضل هم می گفت خیلی کار خوبیه به شرط اینکه این حس رو تا آخر  داشته باشید. شبیه معجزه است.

بعد هم در کل رضایت والدین مرد مهمه چون والدین زن اصلا دخیل نیستن

یعنی مرد بگه می خوام زن بگیرم والدین زن کاره ای نیستن  نمی تونن بگن نگیر.

اما در کل همه می گفتن و خودم هم به همین نتیجه رسیدم که باید بعد از تمام شدن کار به والدین گفت. 

دیگه اونجا مساله رضایتشون نیست.

چون عقد صورت گرفته و حکم به طلاق هم نمی تونن بدن.



راستی تو حرم آقای ماندگاری صحبت می کردند ، بعد از سخنرانی رفتم پیششون.

در مورد کارمون پرسیدم سفت و سخت گفتند که کارتون درسته و اصلا شک نکنید.



خدایا امورم رو به تو واگذار می کنم . بهترین ها رو نصیبم کن و مشکلاتمان را رفع به خیر

آمین



جمعه عروسی دعوت بودیم

تولد پسر کوچیکم هم بود

منزل مادر شوهر بودم.

زنگ زدم مادرم حالی بپرسم

که مادرم خیلی بد صحبت کرد

اول سر سنگین بود

گفتم چی شده گفت تو بگو چند وقته آسایش برامون نذاشتی فکر دخترت باش

اینو بدون اگر این کار رو بکنی ازت نمی گذرم و شیرمو حلالت نمی کنم و دیگه پاتو اینجا نذار!!!

و گوشی رو قطع کرد!



با توجه به پیامهایی که چند روز پیشش دریافت کرده بودم و تعجب کرده بودم که اونها از کجا می دونن.

وقتی مادرم اینجوری رفتار کرد حدس زدم یه عده از خدا بی خبر پرش کرده اند


دوباره زنگ زدم بر نداشتن

بهش پیامک دادم:

*****

سلام مامان جون


چرا اینجوری می کنی مامان؟

مگه من به شما چه ظلمی کردم که اینجوری می کنی؟

یا مگه کاری که می خوام انجام بدم گناهه که اینجوری می کنی؟

مگه دارم طلاق می گیرم؟

مگه دارم بی بندوباری می کنم؟

مگه موهاموگذاشتم بیرون و بدحجابی دارم می کنم؟

تارک الصلاه شدم ؟

با پسر نامحرم دوست شدم؟

مگه معصیت خدا رو دارم می کنم

که اینجوری می گی

****


جواب نداد

بعد که بررسی کردم

دیدم بله



از قرار یه عده ای مامان رو تحریک کرده بودند و .


تو گروه فامیلامون پیامی اینجوری دادم . 

پیام به گروه ها تا کسی به خودش اجازه دخالت نده و اونی که دخالت کرده بدونه چیکار  کرده. 

و بعد در واجب دختر خاله ام که گفته بود برات متاسفم . پیام دوم رو.

راه سختیه

ولی عده ای در این راه خیلی خدا ناپسندانه عمل می کنن و زندگی دیگرون رو بهم می ریزن

واگذارشون کردم به خدا

سزای کارشون رو قطعا از خدا می گیرن

این دو پیام برای افرادی هم که می خوان وارد تعدد بشن مفیده و ادله قرانی چند داخلش داره

ادامه مطلب



بسیاری اوقات ممکنه نگرانی های برای همسر اول یا مرد از ورود به تعدد بوجود بیاد 

یا دیگران برای آنها این اشکالات و شبهه ها را بیان کنند

شک کنند که راهی که 

 خواهد برود درست است یا نه

مرتکب گناه نشوند

از جمله ی این دغدغه ها می تواند موارد زیر باشد:


با ازدواج مجدد ممکن است آینده و ازدواج بچه ها دچار مشکل شود. ممکن است خواستگاران و یا دخترانی که به خواستگاری آنها می رویم به خاطر زندگی تعددی ازدواج با این فرزندان را رد کنند.

باید گفت باید در این مورد به خدا توکل کرد. مگر چه کسی خواستگار  و یا دختر مناسب  را برای فرزندان ما در صورتی که زندگی تعددی نداشته باشیم جور می کند؟ خداوند. حال اگر ما زندگی تعددی را به خاطر خدا انجام داده باشیم ، آیا خدا ما را رها می کند؟ همان خدا باز برای فرزندان ما بهترین مورد را جور می کند. 

از طرفی شاید زندگی تعددی یک سرند یا الک بسیار لطیف باشد که خواستگاران  و موارد مناسب را جدا سازی می کند. کسانی که با حکم خدا مخالفند را سرند می کند.



ترس از آینده  از دیگر موارد  است . ترس از اینکه زندگی اول صدمه ببیند . زن دوم زن خوبی نباشد و موجبات آزار و اذیت خانواده و از هم پاشیدگی  زندگی اول فراهم شود‌.

باید گفت اگر نیت از ورود به تعدد جلب رضایت پروردگار  باشد ، باید باقی امور  را نیز به خدا واگذار کرد و به خاطر این احتمال، خیر کثیر را از خود دریغ نکرد . از طرفی باید از عقل و درایت نیز استفاده کرد و در انتخاب همسر دوم بسیار دقت کرد و ملاکهای انتخاب را خدایی قرار داد و همسری کاملا شایسته بویژه از نظر اخلاقی انتخاب کرد . بویژه اینکه باید نیت در این راه انجام یک کار جهادی و خدا پسندانه و قرب الی الله و کمک به دیگران باشد.



ممکن است فرد مناسبی انتخاب کنیم ولی این فرد خوب ،جلب محبت بیشتری از شوهر بکند و شوهر بیشتر به سمت او راغب شود. 

باید در این مورد گفت علاوه بر اینکه باید توکل بر خدا کرد و به خاطر او عمل کرد ، باید همسر اول محبتشان به  شوهر و برعکس زیادتر از قبل شود و این ازدواج  دوم  موجب بر انگیخته شدن روح عشق در این خانواده شود و از این فرصت استفاده کنند و زندگی  خود را گرمتر از قبل کنند و استفاده  مثبتو بهینه از این اتفاق ببرند.



ممکن است فرزندان آسیب روحی ببیند.

 باز هم علاوه بر توکل به خدا و واگذاری امور به خداوند ، باید جهت کاهش  آسیب به فرزندان و حتی ایجاد اثر مثبت تعدد بر زندگی فرزندان مواردی را رعایت کرد.

 مانند آگاهی دادن به فرزندان و صحبت  کردن با آنها و در جریان  قرار دادن آنها از ابتدای کار.

  ورود اصولی به  زندگی  تعددی با رضایت زن اول . تا تحریکات و القائات به فرزندان وجود نداشته باشد .

 داشتن دید کاملا صحیح و باز و زیبا به زندگی تعددی . باید بدانند که مرد می تواند تکیه گاه چند نفر همزمان باشد و همزمان چند زن را واقعا از صمیم قلب دوست داشته باشد مانند والدینی که چند فرزند دارند و همه آنها را دوست دارند.

مرد به همسر و فرزندان اول محبتی بیش از پیش داشته باشد تا همسر اول و فرزندان نه تنها آسیب نبیند و دید بدی پیدا نکنند بلکه از ورود به تعدد راضی باشند.

 در یک خانه زندگی کردن اعضا از دیگر موارد مهم است تا ارتباط بین افراد مانند یک خانواده حفظ شود و فرزندان مانند خواهر و برادر واقعی زندگی  کنند و همه این افراد ، خود را یک خانواده ببینند و نیز مرد خود را صاحب یک خانواده بداند و نه دو خانواده.


 ممکن است از سمت  اجتماع و فامیل طرد شوند و نگاه افراد جامعه  به انها مناسب نباشد . باید در این گونه موارد  باز رضای  خدا را در نظر بگیرند  و بدانند که هر رنجی در این راه بکشند، به خاطر انجام یک عمل خداپسندانه ، ثواب است.


ممکن است بین عدم رضایت پدر و مادر و ورود به زندگی تعددی قرار بگیرند.

در اینجا باید نگاه بکنند ببیند وظیفه شان چیست و ملاک را خدا قرار دهند.

قطعا کسب رضایت والدین مهم است اما باید در اینجا در نظر داشت که تصمیم در این مورد از اختیارات زندگی آنها نیست  . در این مورد می توان با والدین تدریجی صحبت کرد تا آنها نیز راضی شوند و یا حتی گفته می شود که نیاز به جار زدن و . نیست. 


باید در نظر داشت هدف از ورود به زندگی  تعددی فقط و فقط کسب رضایت پروردگار باشد تا هر چه سختی در این راه می کشند و هر نفسی که می کشند اجر داشته باشد و موجبات  رضایت خداوند را فراهم کند که غیر از این باخت است.


مادرم جوابم رو نمی ده

بعد از اون ماجرا بابام زنگ زد و صحبت کردیم 


مامانم داد و بیداد می کرد

می گفت دیگه پاتو اینجا نذار فقط دخترتو راه می دم! دلم برای پسرام سوخت!!

می گفت دیگه ۳ تا بچه دارم

می گفت شیرمو حلالت نمی کنم و .

گفتم مگه چیکار کردم.


اون پستی که تو گروه فامیلی گذاشته بودم انگار اون کسانی که اینکار رو کرده بودند بهشون برخورده بود ک زنگ زدند به مادرم.

مادرم گفت بهشون گفتم از تو گروه ریموت کنن


بابام برخوردش خیلی بهتر و منطقیه و کینه ای نیست

حتی همیشه وقتی داد می زد و . تو دلش هیچی نبود.


بابام گفت یه پست بزار بگو منظورم شما نیستید و . اونا چیزی نگفتن و



منم به کسی که ریمو کرده بود گفتم  این پست رو بزار تو گروه ، اونم نذاشت.


به بابام گفتم گفت اشکال نداره



بعد یکی از فامیل ف زنگ زد

اونم گفت مادرت اینا ناراحت بودن و خودش گفتن وقتی صحبت این چیزا پیش اومدش

بچه ها هم به شوخی یه چیزایی گفتن

گفت فلانی که کلا عصبیه ولش کن؛ خواهرش رو می گفت


بعدم گفت کسی بتونه بد نیست من که نمی تونم

گفتم به خاله ام هم پیام دادم گفتم منظورم شما نبودید

منظورم هر کسی هست که دخالت می کنه



به والدینم در مورد همتا گفتم

مادرم باز ناراحت بود که چرا جوونتره! گفتم می خوان پیر تر از همسر باشه!!

ما حتی اوایل با کور و معلولیت دارو . هم صحبت کردیم . اخلاق رفتار و . رو نپسندیدم. چون به خاطر خدا می خواستیم اینکار رو بکنیم .


اینها رو به بابام هم گفتم.

بابا یه دفعه زنگ زد گفت دیشب خوابت رو دیدم تو یجا بودی و دورت یه دایره آدم بود و من آن  طرف تر و دورم یه دایره آدم  بود که ربع آن باز بود که دایره من کوچکتر بود . بهت می گفتم بیا اینجا می گفتی نمی تونم


می گفت رفته پیش معبر پرسیده گفته بوده معنیش خوبه.  بعد هم به طرف گفته در مورد کار ما. طرف هم گفته کار خوبیه. به شرط پیدا کردن آدم  مناسب و یه بیت شعر و گفته خواهرم عجله نکن.


با بابام دیروز صحبت می کردیم گفتم بهتون نمی گفتم یدفعه می فهمیدید خوب بود؟ گفت آره. گفتم باشه پس ما کاری نمی کنیم منصرف شدیم . گفه عه حالا دیگه



امروز زنگ زدم حال مامانم رو بپرسم . پاش درد می کرد و رفته بود دکتر. از بعد از کربلا پا درد شدید گرفته بود. جواب نداد




چند روز پیش هم به مادر شوهر در مورد همتا گفتم .اونم ناراضی بود

من باهاش صحبت کردم

گفتم بده پسرت دوتا زن داشته باشه کیف کنه؟

گفت تو چی ؟ تو هم مثل دخترمی؟

گفتم من برام شوهرم مهمه.

گفت دیوونه اون دومی ها میان خونه خراب کنن. ناز و ادا دارن شوهرت دیگه دوست نداره.

گفتم عیب نداره.

برام آرامش  شوهر مهمه. کار خیر مهمه.

گفت وقتی شما دو تا دعوا کنید آرامش  پسر منم بهم می ریزه. .


گفتم دعوا نمی کنیم.

ان شاء الله باهم خیلی خوبیم.

وقتی شوهر ببینه شما هم حرص می خوری ، حرص می خوره.

بیا راضی باش خوشحال باش بگو زندگی پسرم داره بهتر می شه همشون قراره لذت بیشتری  ببرن قراره ثواب کنن

راضی شد خدا رو شکر تا حدی




یه نکته مهم: 

زنگ زدم مرجع برای اینکه بین عدم رضایت والدین و انجام اینکار وظیفه چیه

گفتن باید والدین رو راضی نگه داشت و این کار رو هم بکنید. اگر چه کار خیلی خوبی دارید می کنید.

تشخیص واجب کفایی بودنش خم برعهده مکلفه(رهبری)

دفتر فاضل هم می گفت خیلی کار خوبیه به شرط اینکه این حس رو تا آخر  داشته باشید. شبیه معجزه است.

بعد هم در کل رضایت والدین مرد مهمه چون والدین زن اصلا دخیل نیستن

یعنی مرد بگه می خوام زن بگیرم والدین زن کاره ای نیستن  نمی تونن بگن نگیر.

اما در کل همه می گفتن و خودم هم به همین نتیجه رسیدم که باید بعد از تمام شدن کار به والدین گفت. 


البته صرف رصایت مهم نیست اما اگر واقعا اذیت بشن و ناراحت بشن و . و واقعا نهی کنن و ایذا والدین مطرح باشه در اینجا باید فرزند اون مستحب رو انجام نده.

در کل بین انجام ندادن فعل حرام یعنی ایذا والدین و عمل مکروه(طلاق) و یا مباح و یا مستحب( مثل تعدد زوجات به دلیل غیر واجب برای مرد و نماز شب و .) نباید مرتکب فعل حرام شد و گوش دادن به حرف والدین واجب است.

البته اگر مرد به خاطر اینکه تعدد زوجات بر او واجب است و با انجام ندادنش به گناه می افتد دیگر گوش دادن به حرف والدین واجب نیست . اگرچه احترام به اونها در هر حال واجبه.




راستی تو حرم آقای ماندگاری صحبت می کردند ، بعد از سخنرانی رفتم پیششون.

در مورد کارمون پرسیدم سفت و سخت گفتند که کارتون درسته و اصلا شک نکنید.



خدایا امورم رو به تو واگذار می کنم . بهترین ها رو نصیبم کن و مشکلاتمان را رفع به خیر

آمین




بسیاری اوقات ممکنه نگرانی های برای همسر اول یا مرد از ورود به تعدد بوجود بیاد 

یا دیگران برای آنها این اشکالات و شبهه ها را بیان کنند

شک کنند که راهی که 

 خواهد برود درست است یا نه

مرتکب گناه نشوند

از جمله ی این دغدغه ها می تواند موارد زیر باشد:


با ازدواج مجدد ممکن است آینده و ازدواج بچه ها دچار مشکل شود. ممکن است خواستگاران و یا دخترانی که به خواستگاری آنها می رویم به خاطر زندگی تعددی ازدواج با این فرزندان را رد کنند.

باید گفت باید در این مورد به خدا توکل کرد. مگر چه کسی خواستگار  و یا دختر مناسب  را برای فرزندان ما در صورتی که زندگی تعددی نداشته باشیم جور می کند؟ خداوند. حال اگر ما زندگی تعددی را به خاطر خدا انجام داده باشیم ، آیا خدا ما را رها می کند؟ همان خدا باز برای فرزندان ما بهترین مورد را جور می کند. 

از طرفی شاید زندگی تعددی یک سرند یا الک بسیار لطیف باشد که خواستگاران  و موارد مناسب را جدا سازی می کند. کسانی که با حکم خدا مخالفند را سرند می کند.



ترس از آینده  از دیگر موارد  است . ترس از اینکه زندگی اول صدمه ببیند . زن دوم زن خوبی نباشد و موجبات آزار و اذیت خانواده و از هم پاشیدگی  زندگی اول فراهم شود‌.

باید گفت اگر نیت از ورود به تعدد جلب رضایت پروردگار  باشد ، باید باقی امور  را نیز به خدا واگذار کرد و به خاطر این احتمال، خیر کثیر را از خود دریغ نکرد . از طرفی باید از عقل و درایت نیز استفاده کرد و در انتخاب همسر دوم بسیار دقت کرد و ملاکهای انتخاب را خدایی قرار داد و همسری کاملا شایسته بویژه از نظر اخلاقی انتخاب کرد . بویژه اینکه باید نیت در این راه انجام یک کار جهادی و خدا پسندانه و قرب الی الله و کمک به دیگران باشد.



ممکن است فرد مناسبی انتخاب کنیم ولی این فرد خوب ،جلب محبت بیشتری از شوهر بکند و شوهر بیشتر به سمت او راغب شود. 

باید در این مورد گفت علاوه بر اینکه باید توکل بر خدا کرد و به خاطر او عمل کرد ، باید همسر اول محبتشان به  شوهر و برعکس زیادتر از قبل شود و این ازدواج  دوم  موجب بر انگیخته شدن روح عشق در این خانواده شود و از این فرصت استفاده کنند و زندگی  خود را گرمتر از قبل کنند و استفاده  مثبتو بهینه از این اتفاق ببرند.



ممکن است فرزندان آسیب روحی ببیند.

 باز هم علاوه بر توکل به خدا و واگذاری امور به خداوند ، باید جهت کاهش  آسیب به فرزندان و حتی ایجاد اثر مثبت تعدد بر زندگی فرزندان مواردی را رعایت کرد.

 مانند آگاهی دادن به فرزندان و صحبت  کردن با آنها و در جریان  قرار دادن آنها از ابتدای کار.

  ورود اصولی به  زندگی  تعددی با رضایت زن اول . تا تحریکات و القائات به فرزندان وجود نداشته باشد .

 داشتن دید کاملا صحیح و باز و زیبا به زندگی تعددی . باید بدانند که مرد می تواند تکیه گاه چند نفر همزمان باشد و همزمان چند زن را واقعا از صمیم قلب دوست داشته باشد مانند والدینی که چند فرزند دارند و همه آنها را دوست دارند.

مرد به همسر و فرزندان اول محبتی بیش از پیش داشته باشد تا همسر اول و فرزندان نه تنها آسیب نبیند و دید بدی پیدا نکنند بلکه از ورود به تعدد راضی باشند.

 در یک خانه زندگی کردن اعضا از دیگر موارد مهم است تا ارتباط بین افراد مانند یک خانواده حفظ شود و فرزندان مانند خواهر و برادر واقعی زندگی  کنند و همه این افراد ، خود را یک خانواده ببینند و نیز مرد خود را صاحب یک خانواده بداند و نه دو خانواده.


 ممکن است از سمت  اجتماع و فامیل طرد شوند و نگاه افراد جامعه  به انها مناسب نباشد . باید در این گونه موارد  باز رضای  خدا را در نظر بگیرند  و بدانند که هر رنجی در این راه بکشند، به خاطر انجام یک عمل خداپسندانه ، ثواب است.


ممکن است بین عدم رضایت پدر و مادر و ورود به زندگی تعددی قرار بگیرند.

در اینجا باید نگاه بکنند ببیند وظیفه شان چیست و ملاک را خدا قرار دهند.

قطعا کسب رضایت والدین مهم است اما باید در اینجا در نظر داشت که تصمیم در این مورد از اختیارات زندگی آنها نیست  . در این مورد می توان با والدین تدریجی صحبت کرد تا آنها نیز راضی شوند و یا حتی گفته می شود که نیاز به جار زدن و . نیست.  البته اگر واقعا والدین ناراحت شوند و نهی شدید کنند نباید وارد عمل مباح و مستحب شد.


باید در نظر داشت هدف از ورود به زندگی  تعددی فقط و فقط کسب رضایت پروردگار باشد تا هر چه سختی در این راه می کشند و هر نفسی که می کشند اجر داشته باشد و موجبات  رضایت خداوند را فراهم کند که غیر از این باخت است.


حس می کنم خیلی بدم

حس می کنم باید زودتر از اینها همتا و همسر بهم می رسیدند


حس می کنم اشتباه کردم

خودخواهی داشتم

کاش زودتر می فهمیدم


حس می کنم من یه وسیله بودم

وسیله ای برای ساختن زندگی همسر و رشد اخلاقی اون تا همسر برای همتا اماده بشه


حس می کنم همتا دختر خیلی خوبیه

همتا خیلی همسر رو قبول داره 

می گه بهترینه

می گه بهمن ماه تو مسجد جمکران بهترینها رو از خدا و امام زمان عج خواسته و خواسته دفعه بعد با اون بیاد جمکران

الان هم بهترین نصیبش شده و با هم رفته بودن جمکران

طلبیده شده بودند انگار

 به زیارت دو شهید 

و همسر می گفت چه حال خوبی داشته این سری تو نماز توی مسجد.



حس می کنم وسیله بودم

وسیله ای برای رسوندن زندگی به جایی که تحویل همتا بدم


حس می کنم روزیش بوده 

همسری که خیلی قبولش داره و دوسش داره 

همسری که خیلی رشد کرده نسبت به قبل


برای همتایی که واقعا خیلی خانمه



دلم براش از الان تنگ شده

قبلا پشت سر همسر نماز جماعت می خوندیم

حتی خونه مادر شوهر ، همگی دست جمعی.

اما چند وقتی بود دیگه اجازه نمی داد پشتش نماز بخونیم 

می گفت مسئولیت داره


حضور همتا و اصرارمون باعث شد دوباره نماز جماعت برپا کنیم 


خیلی حس خوبی داشت


خیلی خوشحالم

امیدوارم خواسته های خداوند را تمام و کمال اجرا کنم


امیدوارم



یکی از دوستام ، حمیده ، در مورد اینکه به پذیرش همتا گفته بودم جهاد اکبر باهام صحبت می کرد . می گفت حدیث هست که جهاد زن خوب شوهر داری کردنه. گفتم درسته اما جهاد اکبر مبارزه با نفس و در نتیجه پذیرش  همتاست .

اینو از استاد پناهیان دیدم.

می زارم اینجا خیلی مفیده



❤خلاصه #فایل 1


✅۱. اگر فضایل و توصیه های دینی را همچون دانه های تسبیح در نظر بگیریم، نخی باید باشد که این دانه ها را بهم متصل کند و آن نخ "مبارزه با هوای نفس" است.


✅۲. وقتی این معارف نظام پیدا کردند همه ی دستورات را حول یک محور می بینیم و متوجه می شویم چه چیزی را باید مدام هدف بگیریم.


✅۳. موضوع اصلی زندگی ما حسادت نیست! تکبر نیست! تنبلی نیست! حرص نیست! حسرت خوردن نیست! صداقت داشتن نیست! مهربان بودن نیست! موضوع اصلی زندگی ما "مبارزه با نفس" (جهاد اکبر)  است.


✅۴. اگر معارف مرتب و نظام مند باشند می توانیم انتقال بدهیم. و نتیجه بخش خواهد بود. میتوانیم تجلی آن را در تمام اخلاقیات خوب و بد خود ببینیم. 


✅۵. خیلی ها خوب هستند ولی فکر میکنند بد هستند و خیلی ها بد هستند ولی فکر می کنن خوب هستند. در حالی که ارزش آدم ها به فحش هایی که داده نیست! 

ارزش آدم ها از روی حرفهای دروغ و راستی که گفته حساب نمیشود! 

ارزش آدم ها از روی مبارزه با نفس محاسبه میشود.


✅۶. ائمّه می فرمایند؛ مبارزه با نفس جهاد اکبر است چون مبارزه با هوای نفس سخت تر است، و مثل آن مثل کسی است که بخواهد به تنهایی شهری را فتح کند! از هر طرف به او حمله می کنند و او یکه و تنها مبارزه می کند.


✅۷. در روایات گفته شده خداوند قسم جلاله خورده و فرموده به عزت و جلال و عظمت و مقام خودم سوگند اگر بنده ی من در چیزی هوای مرا به هوای خودش ترجیح بدهد، من غنای در نفسش ایجاد میکنم (احساس بی نیازی به همه ی عالم پیدا کند) همتش را می گذارم روی آخرت، ضمانت میکنم آسمانها و زمین رزق او را برسانند و من پشتیبانش هستم. 


✅۸. شباهت اول؛ همان فضای معنوی حاکم در جهاد اصغر هست ولی بزرگتر‌. شباهت دوم؛ وجود دشمن است که در جهاد اکبر شناختن دشمن سخت تر است و شجاعتی بیشتر از جهاد اصغر لازم است. 


❤شباهت اخر؛ فضای عاشقانه میان خداوند و شخص است.❤



خلاصه #فایل 2


✅۱. وقتی به کسی میگوییم بین راه سعادت و شقاوت کدام را انتخاب می کنی؟ 

  اگر به هیچکدام تمایل نداشته باشد و بگوید سعادت چیست؟ و شقاوت یعنی چه؟ خوبی چیست و بدی یعنی چه؟ برای این شخص چون آگاهی و تمایل ندارد پس اختیار و انتخاب هم معنایی ندارد.


اگر به یکی علاقه مند باشد و به یکی هیچ علاقه ای نداشته باشد، مثل "فرشته ها" که فقط به خوبی ها گرایش دارند، باز هم اختیار معنایی ندارد و به درجه ی انسان بودن نرسیده

یا مثل "حیوان" فقط به مسائل خورد و خوراک و جسمی و جنسی علاقه داشته باشد و در مورد سعادت و آخرت هیچ برنامه ای نداشته باشد باز هم اختیار و انتخاب معنایی ندارد.


اگر به هر دو به یک اندازه علاقه مند باشد دچار حیرانی و سر گردانی میشود و ممکن است خودکشی کند و باز هم اختیار معنا ندارد.

فقط در صورتی اختیار و آگاهی معنا پیدا می کند که به هر دو علاقه مند باشد اما نه به یک اندازه!

خداوند در سیستم وجودی انسان دو نوع علاقه قرارداده 

✔یکی سنگین تر، ارزشمندتر، عمیق تر، اما "پنهان تر" 

✔و دیگری سبک تر، سطحی تر، کم شیرین تر، اما "آشکار تر" 


زمانی که تو با انتخاب خودت از این تمایل آشکار و سطحی عبور می کنی و به تمایل پنهان و عمقی وجود خودت می رسی از اینجا به بعد انسان هستی یعنی موجودی هستی دارای #اختیار 


✅۲. انتخاب تو وقتی ارزش پیدا میکند که علیه آن چیزی که دوست داری باشد.


✅۳. حیوان هم از حق انتخاب و اختیار برخوردار است و چیزی را انتخاب میکند که دوست دارد.

مثلا اگر آهن و علف جلوی دهانش بگیری بدون تامّل و فکر علف را انتخاب میکند.


✅۴. هوای نفس همان علایق سطحی تر و آشکار است که سرچشمه ی تمام فسادهاست


✅۵. دلیل آفرینش ما مبارزه با هوای نفس است، بخاطر این مبارزه به ما حق انتخاب و اختیار داده شده، تا به شرف انسانیت برسیم وگرنه حیوان یا فوقش فرشته بودیم.


✅۶. زمانی که از این مرحله رد شده باشیم و انسان شده باشیم. زمانی که از مرتبه ی حیوانیت و علایق سطحی عبور کرده باشیم. حیوان که امر و نهی نمی فهمد.


✅۷. بله ماه رمضان یکی از همین برنامه هاست.

مبارزه با هوای نفس همان جهاد اکبر است و مومن روزی هفتاد بار می میمیرد.


✅۸. با عشق ورزیدن به اولیای خدا


@Tanhamasiir

کانال تنها مسیر در ایتا


همین الان همسر و همتا و پسر کوچولوم سوار ماشین شدند تا برن ترمینال.

همتا برای حدود یک ساعت و نیم دیگه بلیط داره.

همدیگرو بغل کردیم و خدا حافظی کردیم.

بعد از رفتنش

نمی دونم چرا یدفعه حالم بد شد

دلم گرفت

یه غم عجیبی اومده سراغم که درکش نمی کنم

حس و حال خوبی ندارم

ناراحتم

نمی دونم به خاطر  چیه

یه غم عجیبی دارم

یخورده  وقت پیش م صحبت کردم

می گفت مامان پاش خیلی درد می کنه

می گفت شوهر صحبت کرده و مادرشوهر گفته منم راضی نبودم گفتم منو کفن کردی این کارو نکن .دختر خودت می خواسته و نصیحتش کردم.

ناراحت شدم به شوهر هم گفتم

قرار بود مادر شوهر در مورد این حس و حال به کسی چیزی نگه

ازش قول گرفته بودم 

اتفاقا چ به خاطر مامانم اینا قول گرفته بودم

می دونستم زنگ می زنن بهش

بهم قول داده بود

بهش گفته بودم به کسی نگه چون زندگی ما بهم می ریزه

نمی دونم چرا اینجوری کرد


نمی دونم شاید غم من به خاطر اینه




امروز یه اشتباهی کردم

همتا تو اتاق بود و با تلفن صحبت می کرد

ینفر به همتا زنگ زده بود و برای پسر مجردش خواستگاری کرده بود.

همتا به من داشت می گفت

دلم فرو ریخت

ناراحت شدم

فکر کردم یعنی الان دلش می خواد با مجرده ازدواج کنه؟؟؟؟!!

به خودم گفتم اینقدر بدجنس نباش . به خاطر خودتون سد راه خواسته هاش بشی حتی اگر چنین چیزی بخواد. اگر راست می گی خیلی دوسش داری و مثل خواهرته باید بزاری آزادانه تصمیم بگیره.


خیلی سخت بود

با من من و شرمندگی گفتم اگر می خوای با مجرد ازدواج کنی و ‌. 


خیلی ناراحت شد طفلکی . خیلی

گفت گریه ام گرفت 

این چه حرفیه می زنی

مگه ما دست یا علی ندادیم

(ظهری داشتیم صحبت می کردیم می گفتیم ازدواج  تعددی نسبت به مجرد از بعضی لحاظ بهتره.  البته بسته به آدم و شرایطش. به هر حال مرد جا افتاده و اخلاقش بهتره و می دونه چطور برخورد کنه و قابل اعتمادتره و تکیه گاه بهتریه.

گفتم الان همسر با اوایل ازدواج مثلا خیلی فرق داره منم باشم بین همسر اون موقع ها و الان ،که می دونم الان خیلی بهتره اگر این دو می اومدن خواستگاریم تعدد با الانش رو انتخاب می کردم. و صحبت دختری شد کههمتای یکی از دوستانه و  بین خواستگار مجرد و متاهل ، تصمیم گرفته بود با متاهل ازدواج کنه .)


خلاصه همتا گفت مگه ظهر نگفتم چقدر همسر خوبه نسبت به مجردها.

چرا اینجور می گید من دوستت دارم ، دوسش دارم

بغلش کرده بودم بهش می گفتم ببخشید نخواستم یه موقع اگه پشیمون شدی مانعت باشیم و ‌. ناراحت نشو ببخشید عزیزم ببخشید

روی پام دراز کشید نازش می کردم و حرف می زدیم

گفت جلوی گریه مو گرفتم 

گفت همسر منو دوست داره؟ تو منو دوست داری؟ گفتم آره . خیلی. گفت چطور اینجوری می گی من گفتم اگر این ازدواج نشه من می میرم و


خیلی ازش معذرت خواستم گفتم ببخشید 

برای خودمم سخت بود گفتنش



امیدوارم منو ببخشه

اگرچه خوشحالم و دوست دارم با ما باشه، اما اون موقع فکر کردم اگر واقعا دوسش دارم باید بزارم آزاد باشه تو تصمیم گیری


بهش گفتم همینو

گفت مگه شما منو مجبور کردید؟

راست می گفت موندم چی بگم 

فقط خواستم تو معذورات نباشه

دیدم واقعا عاشقانه همسر رو دوست داره و بهش وابسته  است خدا رو شکر


همه ما رو دوست داره و ما هم همگی دوسش داریم



موقع رفتن گفتم زودتر کارها رو بکن و تائید نهایی خانواده ات رو بگیر تا بیایم ببریمت


ان شاء الله سفر همه مسافرها و عروس گل ما هم به سلامت باشه

الهی آمین



همتا دیروز می خواست بلیط بگیره

دیدیم احتمال اینکه برگرده و به کارش نرسه زیاده

برای همین گفتیم بلیط رو برای امروز بگیره و بیشتر پیش هم باشیم.


امروز همتا بلیط داره

 دیروز همتا و همسر و دخترم رفتن حرم . حدود ساعت ۴ بود. یبار حدود ۵ و نیم با همسر صحبت کردم گفت الان حرمن بیان میایم خونه تا یخورده وقت دیگه.

گفتم جمکران هم برید خوب.

گفت نه دیگه فردا

گشنه ایم و.

ناهار نخورده بودند قرار بود برگردن ناهار بخوریم.

خلاصه تا ساعت ۷ و نیم نیومدن . حدس زدم جمکرانن.

ولی با دوستام می گفتم اگه ناهار خورده باشن

همسر سابقه داره اندکی . یبار ما هی منتطر تا بیاد غذا بخوریم دیدیم حضرت یار گرسنه شدن ناهار خوردن . ما حالا هی گشنگی تحمل می کردیم

با خودم حدس زدم حتما تا الان ناهار خوردن. گفتم چرا اگر ناهار خوردن یه زنگ نزدن به ما بگن ما هم ناهارمون رو بخوریم. معده ام داشت می سوخت

ساعت ۷ و نیم که همسر تلفنش رو جواب داد گفت ۵ دقیقه دیگه راه می افتیم.

خلاصه یاعت ۸ و ربع بود حدودا رسیدن!


بعد از زیارت قبول و . همتا گفت هی اصرار کردیم بریم جمکران تا همسر قبول کرد. خدا خواست روزیمون شد. آخه دو تا شهید آورده بودن



ازشون پرسیدم ناهار خوردین ؟

گفتن نه!

ناهار جای همگی خالی ته چین داشتیم. 

(من الان قصاوت و پیش داوری کردم؟)

بهشون گفتم به دوستام گفتم اگه ناهار خورده باشن.

اوناهم گفتن حالا از دماغشون در نیاری.


فقط معجون خورده بودن




دیشب دخترم یه کادو برای من و همتا گرفت. یه کادو هم براش درست کرد داد. نمی دونم گفتم یا نه پسرم هم دیروز براش کادو درست کرد داد. یه شمع.

همتا برخوردش با بچه ها خیلی خوبه.

بچه ها دوسش دارن و می گن از من مهربون تره خدا رو شکر.


دیشب با همتا یمقدار صحبت کردم

همسر و دخترم رفته بودند خرید

در مورد مسائل مختلف حرف زدیم مثل دو تا دوست

در اخر بهش گفتم من و تو مثل باید مثل  یه روح تو دو بدن باشیم

مثل خواهر

پس باهام راحت باش

خجالت نکش

خوشحال می شم ببینیم کیف می کنید


می گفت شما خیلی خوبید

آشنایی مجازی و واقعیت خیلی فرق داره

وقتی می خواستم بیام شیراز از استرس معده درد گرفته بودم.

دلم می خواست برگردم یا وقتی همسر تو ترمینال اومد دنبالم


اما وقتی دیدمتون آرام تر شدم 

اگرچه اولش هم برام سخت بود یخورده اما الان بهترم


بعد هم گفت من ناراحت تو ام

اینکه یذره تو دلت ناراحت باشی و .

گفتم ناراحت نباش 

من کیف می کنم می بینم شما خوشید

مثل خواهرمی خیلی دوستت دارم

گفتم یه زن مثل یه لیوان می مونه و مرد یه پارچ آب 

اگر مرد لبریز از محبتش بکنه ، زن دیگه سیراب شده ، لیوانش پره ، حالا اگر یه لیوان دیگه رو پر کنه فرقی به حال لیوان اول نداره

که بخواد ناراحت شه

چون کاملا پره


من ناراحت نمی شم شما با هم باشید


گفت می دونم ولی من نگران شما می شم

گفتم اینجوری نباش

منو و تو تقدم و تاخر زمانی داریم تو ورود به این زندگی 

وگرنه مثل هم هستیم

وقتی خجالت بکشی من نمی تونم باهاش راحت باشم جلو تو وپیشش باشم و . و از طرفی می رم پیشش و شوخی و . تا تو هم خجالتت بریزه.

خجالت نکش

بعد هم گفتم امشب تو پیشش بخواب




خیلی اصرار کرد که اصلا و . صحیح نیست و .

گفتم تو می ری، من هستم . فرصت زیاده

خیلی اصرار کردم تا قبول کرد


آخر شب دیگه حسابی خسته شده بودم

بچه ها خرابکاری زیاد داشتن و .

تند و تند داشتم جمع و جور می کردم

همسر و همتا تو پذیرایی مشغول صحبت بودن

همسر و همتا یکی دوبار گفتن بیا گفتم الان بزار اینو انجام بدم.

یدفعه همتا گفت الان عصبانی هستی؟

گفتم من ؟ نه!

بعدم هی کار بچه ها و خونه رو کردم

بعد که پیششون نشستم همتا گفت گفتم عکسم رو نده دوستات ناراحت شدی

)آخه دیشب به بچه های مجازی گفتم ماجرا رو . عکس ازم خواستن. گفتم باید اجازه بگیرم که همتا گفت نه)

گفتم نه اصلا برای چی ناراحت شم 

حریم خصوصیه

ناراحت بشم می گم.

کفتم : "خسته ام خوابم نیاد، عکسمو برای بچه ها فرستاده بودم ، بچه ها مشخره بازی در نیاوردن می گفتن معلومه چشات غم داره و . بهشون گفتم نه بابا خوابم نیاد چشام داره می سوزه. الانم همینم . خوابم میاد بچه ها بهم ریختگی زیاد کردنکار دارم. ‌چرا ناراحت باشم خیالت راحت"


الانم یدفعه با جیغ بچه کوچیکم از خواب پریدم ، خواب دیده بود بغلش کردم دیدم هوا روشنه. حدود ۱۰ دقیقه به ۶ بود . بلند شدم نماز صبح رو خوندم . فکر می کنم زمان وضو  گرفتنم نماز قضا شده بوده


دیگه خوابم نبرده تا الان

نمی دونم چرا چشام می سوزه و دلشون خواب می خواد اما دلم می خواد نخوابم و کارهای عقب افتاده ام رو انجام بدم



یه پیامک دادم مامانم

سلام مامان جون

خوبی


خواستم زنگ بزنم بهت 

دلم برات تنگ شده

دوستت دارم 




ان شاء الله دلش زودتر نرم شه


به تازگی به دوستام در مورد تعدد گفتم

خیلی تعجب می کنن و ازم در مورد حس و سختی می پرسن


می خوام یچیزی بگم




ماجرا آسون  تر و دلنشین تر از اونچیزی هست که بشه فکر کرد

خدا دستور به چیزی که بر خلاف ذات ما باشه نمی ده

هر چی خدا گفته خیره

باید باور داشته باشیم

اون وقت حلاوتش رو حس می کنیم


باید برای رضای خدا و قرب الی الله زندگی کرد و قیام کرد.

باید هر کاری رو به خاطر خدا کرد

باید از اونچه دوست داری انفاق کرد

باید اون حکمی که خدا گفته رو پذیرفت و در دل نسبت به اون خشنود بود

نباید گذاشت مال فرزند و همسر که وسیله آزمایش ماهست موجب دوری ما از خدا بشه

باید از امتحان سر بلند بیرون اومد 


باید همدیگرو دوست داشته باشیم

نسبت مومنات مهربون باشیم

باید دست همو بگیریم



خدا حکمی که به ضرر ما یا بر خلاف ذات ما باشه نمی ده


این حکم هم به نفع ماست

هم دنیوی و هم اخروی


وقتی بپذیری و واردش بشی می فهمی

وقتی اصولی بررسی کنی و بمذیری و اصولی واردش بشی و اصولی ادامه بدی می فهمی


 طبق اونچه سیره ائمه بوده

طبق اونچه خدا گفته باید پیش رفت تا به لذتی بالاتر از مالک شوهر بودن رسید.



کسی که حس مالکیت داره و نمی خواد حکم خدا رو در مورد همتا بپذیره ، این حس مالکیت رو در مقابل سایرین هم داره.

در مقابل مادر شوهر

خواهر شوهر

و حتی مسافر داخل ماشین


نمی تونه ببینه کسی به همسرش چیزی بگه

نمی تونه ببینه همسرش از کسی تعریف کنه


این مالکیت بده



باید باور داشت اولا مالک همه چیز خداست

دوما هیچ چیز رو با خود به اون دنیا نمی بریم

سوما حس مالکیت با حس نگی در تناقض هست


زن دوست داره مملوک باشه

دوست داره شوهرش مالک اون باشه

ازش حفظت کنه

اون رو سیراب کنه

مراقبش باشه

و شوهرش پناهگاهش باشه.



هر چی خدا گفته خیره

به نفعمونه

باید فقط سمعا طاعتا بود و دستورات الهی را با گوش جان پذیرفت

حتی اگر درک نکنیم چرا

باید به خدا اطمینان کرد

من نمی فهمم چرا

خدایی که من رو خلق کرده که می دونه چرا


پس باید به خدا توکل کرد

و اطمینان کرد

و راضی بود به رضای خدا



رضا برضاک یا الله


تو این مدت وقتی بررسی می کنم

می بینم هیچ حساسیتی روی همتا به حمد الله ندارم.

تمام ناراحتی های من برای وقتی هست که حس می کنم همسر بهم کم محلی  بکنه .

مثل بچه ها.

بچه ها با هم مشکلی ندارن و حسودی نمی کنن و ناراحتی شون برای زمانی هست که حس کنن والدین به اونها توجه نمی کنه

فکر می کنم اونچه به اشتباه ن رو نسبت به مساله همتا حساس می کنه همینه.

در واقع ن می خوان از نطر عاطفه و احساس و امنیت کاملا توسط همسر سیراب بشن و مطمئن  باشن همسر دوستشون داره.

وقتی کم محلی ببینن بهم می ریزن

اما وقتی زن ببینه همسرش بهش محبت داره دیگه حساس نمی شه.



یادم میاد چند وقت پیش قبل از اینکه تصمیم بگیرم برای تعدد ، بعد از تصادفمون، خواب دیدم که قطع نخاع بودم  و از گردن به پایین انگار فلج بود.

دیدم هوو یی به همراه مادرش اومده بودند خونه مون داشت وسایلش رو می چید .( تو خواب انگار یکی از دوستام بود که البته تا حالا ندیدمش)

همسرم هم روبروم بود

من سعی کردم خوب بشم 

انگار به خاطر مشکلم همسر هوو گرفته بود

سعی ام رو کردم  و تونستم بشینم و حالم خوب شد. 

به هوو نگاه کردم که چقدر خوشحال بود

دلم نیومد بهش بگم که من خوب شدم ، برو دیگه ؛ خیلی خوشحال بود.

به همسرم نگاه کردم دیدم انگار از خوب شدن من خوشحال نشد و عکس العملی نشون نداد.

ناراحت شدم


بعد یجایی داشتم دست می شستم و وضو می گرفتیم به همراه همسر؛ بهش گفتم که تو اصلا خوشحال نشدی و همسر گفت نه اینطور نیست و


تو تعبیر نگاه کردم

فلج بودن و هوو داشتن تو خواب خیلی خوب بود

فلج بودن مشکلات بزرگ در زندگی است و خوب شدن رفع اونها. و هوو خیر و برکت فراوان هست.


این خواب یکی از مواردی بود  که حال منو نسبت به موضوع خوب کرد یا در واقع بعد از این بود که تصمیم قطعی رو گرفتم‌.


همتا انگار یخورده سر حمام رفتن و . خجالت می کشید. دیشب، هنگام نماز صبح، نمی دونم اشتباه کردم یا نه ، حس کردم خیلی خجالت می کشه ، انگار ناراحت شده حتی.

سعی کردم عادی رفتار کنم تا خجالت نکشه.

امروز انگار بهتر بود برای اینجور مسائل‌.


خیلی دلم می خواد دستش رو بگیرم و بشینم باهاش حرف بزنم اما انگار موقعیتش پیش نمیاد. منتظر فرصتم.

دلم می خواد تنها باشیم و در مورد این مسائل حرف بزنیم.

امروز  وقتی کنار هم رو مبل نشسته بودیم منو بغل کرد .

سفت همدیگرو فشار دادیم

بعد از دقایقی آرام تو گوشش زمزمه کردم از من خجالت نکش

گفت باشه


دوسش دارم

دوست دارم راحت باشه


بعد از ظهری هم بهش گفتم دوسش داری.


خوشحال می شم ببینم همدیگرو دوست دارن


امیدوارم همیشه خوشحال باشن

الانم همتا و دخترم و همسر رفتن حرم


امروز شهادت امام صادق ع هست


امیدوارم پیرو واقعی ایشون و مذهبشون باشیم



وای 

چشمتون روز بد نبینه

وقتی عصری همتا و همسر تو اتاق بودند داشتم تحقیق و . می کردم که دیدم ای وای نوشته شده 

خواندن خطبه عقد موقت و دائم باید به صورت حضوری  باشه و خواندن خطبه عقد به صورت تلفنی و درصورتی که طرف رو نشناسی باطله


منو می گی یخ کردم

از نوک انگشتان پام تا قبلم بی حس شد

گفتم همسر ، یدقیقه بیا



بعد هم تند تند نت رو نگاه کردم

دیدم 

وای خدا رو شکر

از قرار نظر همه مراجع این هست که می شه تلفنی خوند و فقط آقای مکارم هستند که می گن نمی شه.

بلند گفتم نمی خواد بیای.

دوباره چک کردم نظر رهبری رو، دیدم حضرت  آقا هم می گن  مشکل نداره

همسر اومد و ماجرا رو بهش گفتم

و بعد همتا اومد  به همتا هم گفتم

یه نفس راحت کشیدیم 

 داشتم سکته می کردم



راستی چند روز قبل که رفته بودیم شهربازی، رفتیم چند دست لباس خریدیم.

همسری برای همتا هم دو تا لباس مانند لباسهایی که برای من گرفت ، خرید.

الان که اینجا بود لباسها رو داد بهش پوشید 

همسر هم بعد گفت با همتا لباس یه مدل بپوشید و ست کنید


برام جالب بود

مثل دو خواهر

مثل دو خواهر دوقولو


خدایا بابت همه چیز ازت ممنونم

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

 


شب همسر برامون شعر خوند . اول شعر

اگه یروز بری سفر

بری ز پیشم بی خبر

دوباره  باز تنها می شم

اسیر رویاها می شم

(به مناسبت سفر فردای همتا) 

این شعر رو خیلی دوست دارم . همیشه از اول ازدواج اینو برای همسر می خوندم . حسم بهش بود .

و شعر 

عاشقم من عاشقی بی قرارم

کس ندارد خبر از دل زارم

آرزویی جز تو در دل ندارم.


و شعر نیاز


من نیازم تو رو هر روز دیدنه

از لبت دوست دارم شنیدنه.


همسر هم برام این شعر ها رو می خوند:

ماه در میاد  که چی بشه

می خواد عزیز کی بشه

ماه در میاد چیکار کنه

 باز آسمونو تار کنه

نمی دونه تو هستی

کنار اون نشستی 

نمی دونه تو ماهی

تو که عزیز راهی


و شعر

کی اشکاتو پاک می کنه

شبا که غصه داری

دست رو موهات کی می کشه وقتی منو نداری

شونه کی مرهم هق هقت می شه دوباره

از کی بهونه می گیری

شبای بی ستاره‌.




می دونید یبار وقتی دونفره بودیم من تو آشپزخونه مشغول  کار بودم و همسر شعر سوغاتی  رو گذاشت و با قلبی سرشار از عشق بهم گفت:" عزیزم این شعر رو می شنوی یاد کی می افتی و . من یاد تو می افتم ."

من تا الان پشتم به همسر بود داشتم گریه می کردم 

نمی خواستم همسر گریه ام رو ببینه.

اهل دروغ هم نیستم . کاملا رک هستم.

گفتم امام زمان عج.

(لحظه لحظه شعر رو برای امامم می خونم و یاد ایشون می افتم)


همسر م کمی جا خورد و خندید و گفت صداقتت منو کشته

تو اوج عشق و ابراز من ، تو تو فکر امام زمانی . بازم خوبه. آفرین



عاشق این شعرم


وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور . که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه . لحظه دیدن میرسه
هر چی که جاده است رو زمین . به سینه من میرسه
آه
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم
وقتی تو نیستی . قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟
گلهای خواب آلوده رو . واسه کی بیدار بکنم؟
دست کبوترای عشق . واسه کی دونه بپاشه؟
مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم
عزیزترین سوغاتیه . غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه . دیدن و بوییدن تو
نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره منی . تو رو واسه نفس میخوام
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم




یه شعر دیگه هم هست که یاد  امام زمان می افتم شعر آخرین نفس.


تــو نگو که خیال محاله – رفتنت واسه این دل تنها
یه سوال ِ بی جواب ِ مث خواب ِ یه عذاب ِ

نمیدونی چه تیره و تاره – حال قلبی که از تــو و دوریت
بی قراره بی قراره نگو دیره که نمیره

آخرین نفسام ِ و بی تــو – دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بزار این دم آخر – از چشات همه چی رو بگیرم

توی ِ لحظه ی خسته ی دلخوشی
که توی بی نفسی من و می کشی…

کاش بهم دل خستم و پس بدی – یا به قلب یخی تــو نفس بدی
.
همه باورم و ترسم از اینه – که بیاد روبروم و بشینه
غم و درد چشام و ببینه – بگه حال و روالش همینه

گاهی می گذرم از همه دوریم – مثل قایقی از دل دریا
که یه لحظه چشاتــو ببندی
یه لحظه چشاتــو ببندی

بخندی
بخندی

آخرین نفسام ِ و بی تــو – دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بزار این دم آخر – از چشات همه چی رو بگیرم

توی ِ لحظه ی خسته ی دلخوشی
که توی بی نفسی من و می کشی

کاش بهم دل خستم و پس بدی – یا به قلب یخی تــو نفس بدی

به قلب یخی تــو نفس بدی

مخصوصا اونجاش که می گه همه آرزوم اینه که ببینم یه لحظه چشماتو ببندی و بخندی 

و اون تکه اش نگرانی منه که نکنه امام زمانم بگم این همینه و بدرد نمی خوره و ولش کنید


کاش امام زمانم به این قلب یخی منم جون  بده کاش لایق دیدار روش بشم و غبار کف پاش رو سرمه چشمم کنم 

کاش لیاقت سربتزی امام زمان عج رو پیدا کنم.

خدایا ظهور امام زمان عج را هرچه سریعتر برسان و ما را جزو اصحاب و یار آن حضرت قرار بده  به حق صلوات بر محمد و آل محمد 


فردا شب همتا باید برگرده شهرشون.

داشتم گوجه می شستم برای شام املت درست کنم ، همتا تو پذیرایی بود،

گفتم همتا چای می خوری بزارم؟

 گفت نه دستت درد نکنه.

گفتم دمنوشی چیزی می خوای بگو تعارف نکنی.

گفت نه فقط یچیزی .


بلند شد بیاد توی آشپزخونه پیشم


انگار خیلی خجالت می کشید با ناخنش ور می رفت و آروم می اومد.


برگشتم گوجه ها رو برداشتم تا اگر چیزی می خواد بگه راحت باشه.


اومد پیشم و گفت بغل می خواد.

همدیگرو بغل کردیم 

گفت ببخشید دیشب و امروز همش همسر پیش من بود

گفتم این چه حرفیه ،اتفاقا خیلی خوشحال می شم

گفت ولی من ناراحتم 

گفتم ناراحت نباش من حتی ذره ای ناراحتی تو دلم ندارم و خوشحالم

گفت خیلی دوست دارم 

گفتم منم خیلی دوست دارم خیلی خیلی باور کن مثل خواهرم می مونی

گفت منم خیلی دوست دارم

و بعد کلی همدیگرو بوس کردیم


واقعا دوسش دارم 

خیلی زیاد

خوشحالم که او همتام هست

خیلی دختر خوب و فهمیده ای هست



پسرم براش نامه نوشته و یه شمع بهش داده و خیلی دوسش داره


دخترم هم حسش عوض شده

بهم می گه همتا مهربون تر از توئه

بعد از شام داشتیم مرتب می کردیم که پسر گوچیکه گریه می کرد و من نگرش داشتم.

همتا تو آشپزخونه مشغول بود ،به دخترم گفتم کمک کن . گفت دلم درد می کنه (چند وقته دل درد داره) گفتم عیب نداره خوب می شه کمک کن.

بعد به همتا گفته بود و همتا گفته بود برو استراحت کن خودم انجام می دم

و یا عصری همتا موهای دخترم رو شونه می کرد خیلی با احتیاط و آرامش . می گفت دردت نگیره. دخترم می گفت نه بابا!  مامانم یجوری شونه می کنه  کلی درد داده این که درد نداشت.

خلاصه دخترم می گفت همتا مهربون تره و من خوشحالم این حسشه



شب، قبل از خواب همسر برامون شعر خوند 

شب همسر برامون شعر خوند . اول شعر

اگه یروز بری سفر

بری ز پیشم بی خبر

دوباره  باز تنها می شم

اسیر رویاها می شم

(به مناسبت سفر فردای همتا) 


بعد هم شعرهای درخواستی ما رو اجرا کرد و در نهایت شعر امام زمانی مخصوص من . 


لحظاتی خیلی دلنشینی بود وقتی همسر برامون آواز می خوند

بویژه آخرین شعر

شعر امام زمانی من

شعر سوعاتی


در مورد  شعر های خاص مون  تو پست بعد بیشتر می گم‌



منم اتاق رو آماده کردم برای همتا و همسر

به همتا گفتم بره بخوابه

همتا قبول نمی کرد

می گفت من دیشب پیش همسر بودم ، نه. 

گفتم این چه حرفی تو فردا مسافری دیگه نیستی برو

قبول نمی کرد

ولی بالاخره راضی شد

گفتم الان فرق داره

برو



امیدوارم لحظات دلنشین و پر از آرامشی داشته باشن

خدایا محبت روز افزون در راستای محبت و رضایت خودتت به همه زوجها عنایت بفرما

الهی آمین. 



همتا پنج شنبه اومد خونمون

همسر رفته بود ترمینال دنبالش

وقتی دیدیم همو رفتیم همدیگرو بغل کردیم و روبوسی.

خیلی طفلک معذب بود


برنامه پنج شنبه مون مشاوره و کلاس آموزشی  حیات حسنی بود

مشاوره خیلی خوبی بود. 


موارد زیادی رو فهمیدیم


می گفتند که اصل بر چند همسری هست طبق آیه  قران . تک همسری فقط در صورتی که ترس از عدم عدالت باشه بوجود  میاید که درواقع عدالت واجبه  هم چیزی نیست که کسی نتونه انجام بده طبق آیه  ۳ سوره نساء .

در واقع  اینکه گفته شده از نی که شما را خوش آید دودو و سه سه و جهار چهار به زنی بگیرید. و بعد گفته شده اگر می ترسید به یکی اکتفا کنید پس تک همسری در صورت خوف بوجود میاد و بعد ایه ۱۲۹ سوره نساء که عدالت محبتی و نوع رفتار رو توضیح می داد.


ایشون استباط می کردند بر طبق سیره ائمه و این موارد و تفاسیر برخی بزرگان اصل تعدد زوجات هست‌ . مثل در آیه یک یکی ذکر نشده و از دو تا دو تا شروع شده

اینکه جهاد مرد در گذشتن از مال و جهاد زن در پذیرفتن هوو هست.

گفته شده غیرت زن کفره . غیرت  زن یعنی عدم پذیرش هوو :

نهج الفصاحه ج ۱ ص ۲۹۸

همانا خداوند تعالی غیرت را برای ن و جهاد را برای مردان قرار داد ،پس هر زنی از روی ایمان و در انتظار پاداش خدا صبر کند، برای او ثوابی مثل اجر شهید قرار دارد.

در واقع این با حدیث جهاد زن در خوب شوهر داری کردن است منافات ندارد و این جهاد نیز در واقع به نوعی خوب شوهرداری کردن است . 

اما خیلی چیزها جهاد است مثل کسب روزی حلال. در واقع برای زن خیلی مسایل هست در حد جهاد و حکم  جهاد ثواب دارد اما این جهاد مثل جهاد اکبر است . طبق احادیث جهاد اکبر مبارزه با نفسه ، برای همین پذیرش همتا که مبارزه با نفس هست و جهاد اکبر.

وسائل الشیعه ج۲۰ حدیث ۲۵۲۹۷ _الکافی ج۵ ص ۵۰۵ ح ۲

جابر جعفی گوید:امام باقر علیه السلام فرمود:خداوند عزوجل جهاد را هم بر مردان و هم بر ن واجب ساخته، اما جهاد مرد بذل مال و جانش تا حد کشته شدن در راه خداشت ولی جهاد زن شکیبایی در برابر غیرت مرد و ناملایماتی است که از همسر خویش می بیند


وقتی توی موسسه آقای اسلامیه مشاور می داد و در مورد تعدد و .صحبت می کرد گریه ام گرفت. خدا چه لطف بزرگی به من کرده بود که کاری کرده بود من تعدد رو بپذیرم . وقتی ایه ۶۵ سوره نسا رو خوندند فهمیدم خدا چه لطف بزرگی بهم کرده. گریه ام گرفت. اینکه باید حکم خدا رو پذیرفت و نسبت به اون خوشنود بود تا مومن واقعی بود. خیلی خوشحالم که خدا منو پاک کرده



النساء  ۶۵

فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا

ﺑﻪ ﺮﻭﺭﺩﺎﺭﺕ ﺳﻮﻨﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺆﻣﻦ ﺣﻘﻴﻘﻲ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ، ﻣﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﺰﺍﻉ ﻭﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﺍﻭﺭﻱ ﺑﺬﻳﺮﻧﺪ ; ﺳﺲ ﺍﺯ ﺣﻜﻤﻰ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻱ ﺩﺭﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﻴ ﺩﻝ ﺗﻨﻲ ﻭ ﻧﺎﺧﺸﻨﻮﺩﻱ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﻜﻨﻨﺪ ، ﻭﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺷﻮﻧﺪ


و در مورد اینکه الان بیشترین سوالاتی که از مرکز ملی پاسخگویی پرسیده می شه سوال در رابطه با عدالت خداوند است . و سوال کننده دختران مجرد سن بالا. اینکه در مورد عدالت خداوند و اینکه براش زوج قرار داده و ‌ شک می کنن.

وقتی اینو گفت یاد یه مورد افتادم.

یه واسطه قبل از همتا ،بهمون دختری رو پیشنهاد دادند که مستقیم با همسر قرار ملاقات گذاشتن داخل حرم و من اصلا با ایشون صحبت نکردم.

واسطه می گفتند که ایشون اونقدر سختی کشیدند که به خدا و . دارن شک می کنن و افسردگی دارن و اگر کارتون جهادیه ازدواج با ایشون رو بتونید داشته باشید و بهش کمک کنید خیلی خوبه. زمانی که قرار داشتند من هم رفتم حرم. من رفتم زیارت و همسر رفتن سر قرار.

همسر می گفتن چه تو مکالمه  اولیه و چه توی ملاقات،  این دختر خانم همش از شک به عدالت خداوند و سوال داشت. اینکه اگر خدا عادله چرا زندگی من اینجوریه. همسر من کوش ؟و .

یعنی کل صحبتهاشون می شه گفت پیرامون این مسائل بوده و همسر با آیات و روایات سعی  کرده بود روشنش کنه.


و یه نکته جالب . تعدد زوجات الان در ۶۷ درصد جهان رواج داره!

در دین زرتشت و  یهود و مسیح هم بوده ودر سالهای  اخیر مخالفت شده.

کلاس خیلی خوبی بود

دیگه ذره ای ترس از مواردی که بقیه می گفتن بعدا حسادتت گل می کنه و . ندارم


همه می گفتن بزار بیاد خونت ، اونوقت که بخواد شوهرت با اون بره تو اتاق نمی تونی تحمل کنی



اما الحمدالله اصلا اینطور نبود و حتی برعکس بود.


همتا خیلی خجالت می کشید.

همسر هم از این رفتار همتا دلخور بود.

بعد از شام دیدم همسر ناراحته. 

همتا یه گوشه، همسر هم جلوی تلویزیون.


همتا رفت تو اتاق کارهاشو انجام بده، که نشستم با همسر صحبت کردم.

بهش گفتم چرا نمی شینید با هم صحبت کنید و ‌. 

همسر گفت خودش دوست نداره چند بار سوال پرسیدم سر شام جواب نداد و .

شاید دوست نداره و .

گفتم خجالت می کشه تو نباید زیاد حساس بشی


بچه ها رو فرستادم پایین

گفتم صداش کن بشینید صحبت کنید.برید تو اتاق .


موقع خواب ما تو پذیرایی خوابیدیم و همسر و همتا توی اتاق بودند گل گفتن و گل شنفتن. تا نماز بیدار بودند و بعد از نماز خوابیدن

و من تو این مدت خیلی خوشحال بودم

یاد شب بیداری های خودمون می افتادم.

خیلی خوشحال بودم خیلی

فکر می کردم چقدر خوبه که الان همتا هم می تونه سرش رو روی شونه های همسر بزاره و به آرامش  برسه و غم دنیا رو فراموش کنه

چقدر خوبه الان دست نوازش همسر روی موهای کشیده بشه.

چقدر خوبه .


خیلی حس خوبی داشتم



*****


امروز هم جمعه است

ظهر همگی رفتیم نماز جنعه

بعد هم ناهار خوردیم . دیشب دیزی سنگی بار گذاشته  بودم برای ظهر. 


بعد از دور همی هم همسر رو فرستادم تو اتاق با همتا.

همتا حتی اگر همسر دستش بهش بخوره جلوی ما خجالت می کشه

خیلی حیا داره

البته سخته حضور نفر سوم و بچه ها

سعی می کنم براش شرایط رو محیا کنم تا آرام آرام خجالتش بریزه


البته انگار از منم خجالت می کشه. که امیدوارم اینطور نباشه


همیشه دعا می کنم خداوند منو برای  خودش پاک کنه.و  کل خانواده ۶ نفری مون رو . 


دعا می کنم خداوند مخبت رو تو دل همه مون قرار بده و محکم کنه و روز به روز به همدیگر و خدا تزدیکتر شیم



دیشب سالگر فوت پدر شوهرم بود

همسر سردرد گرفته بود شدید

دم عوارضی به مادرشوهرم زنگ زد و هماهنگ کرد و برگشتیم خونه.


طفلکی همتا وقتی فهمید چقدر ناراحت شده بود و نگران بود


امروز عصری خونه مادر شوهرم بودیم 

به مادر شوهرم گفتم قرار بود به کسی نگید دیگه  ناراضی  بودین و می دونستیم اونها زنگ می زنن و .

اونها می  خواستن مادرشوهرم هم با ما مخالفت کنه

گفته چرا شما چیزی نگفتی و زندگی رو این دختر ساخته و الان اینجوری و اونجوری


مادر شوهرم هم گفته منم گفتم و منم نگران اون بودم اما خودش گفته و .



 

خلاصه بعد شوهرم خیلی صحبت کردم در مورد همتا. خیلی ازش تعریف کردم.

گفتم چه دختر خوبیه . خودش نگران منه . چندین بار بهم گفته اگر ذره ای ناراحتی داری بگو . مادرش هم برای همین نگران  من بودن مخالف بوده.



بهش گفتم دیگه تموم شده

شوهر هم دوسش داره می خوادش و عقد خوندن و هفته دیگه هم میاریمش خونه و .



دیگه مطمئن  شد همه چیز قطعیه و خندید و گفت خوشتون باشه و

بعد می خواستیم بریم عقد پسر خاله ام

فهمیده بودم مامانم اینا نمی رن

حدس زدم به خاطر من باشه


زنگ زدم به بابام

بعد از چند بار زنگ زدن برداشت و گفتم می خوام بیام اونجا

گفت نیا

نه من نه مامانت نمی خوایم ببینیمت

اونقدر مشکلات داریم که تو توش گمی

گفتم یعنی نمی خواید بچه تون رو ببینی

یعنی من مشکلتونم

.

.

گفت برید خوش باشید و .

بعد یکی دوسال اون موقع بعدا بیاید.

حلالت هم که گردیم و.

گفتم پس حلال کنید

گفت کاری نکردی که حلال کنیم

حلال باشه

دیگه هم زنگ نزن




بعدش حالم خیلی بد شد شد ناراحت بود

همسر گفت اگه مامانت اینا نیستن عقد نریم


خلاصه گفتم چشم


حالم خیلی بد بود



همسر گفت چی شده چی گفتن


گفتم الان نمی تونم حرف بزنم

حالت تهوع و اضطراب   و دلشوره و . داشتم


رفتیم بهشت زهرا

سر خاک پدر شوهر

کمی آرام  تر شده بودم


همسر عزیزم بهم گفت ان مع العسر یسری

گفتم امام زمان الان ازم راضیه؟  کار درستی کردم؟

گفت بله. ما پیش کسانی که می دونن ، مرجع و و ماندگاری و . رفتیم پرسیدیم.


یادم اومد مرجع تقلیدم وقتی چند بار زنگ زدم بهش چقدر دعام می کرد و می گفت شما دارید معجزه می کنید  و اگر این اتفاق بیافته اصلا انگار معجزه شده و کلی دعامون کرد.

یاد حرف های اقای ماندگاری و اسلامیه و آذری  و صالحی و . افتادم



همسرم تو چشمام نگاه کرد و با لبخند گفت


خانم.،  بهترین شفیع زن شوهرشه ☺☺☺


بعد هم گفت

 می دونی اونها اصلا دخیل نیستن

اگر اونها به خاطر هر چی ، دارن با حکم خدا مخالفت می کنن کار اونها اشتباهه

توکلت به خدا باشه

کار تو موافق حکم خداست

خدا خودش درست می کنه




الان رفته بود نماز

تو ماشین بودم من

وقتی اومد  با چشمای قشنگش تو چشمام نگاه کرد گفت

. جون خیالت راحت باشه 

من پشتت هستم من هرگز تو رو رها نمی کنم پشتت رو خالی نمی کنم 

تو گه به خاطر خدا این کار رو کردی 

از همه بریدی بدون اون قدر دین و ایمان دارم و لامذهب نیستم که تو رو رها کنم همیشه پشتتم و دوست دارم


اشک تو چشمام جمع شد

خیالم راحت شد



خدایا شکرت که همسری چنین خوب دارم

بهترین همسر دنیاست

آقاست

سرور منه

سرور هردوی ماست.


خدا رو شکر که دارمش

خیلی آروم شد




همتا امروز یه پیام تو گروه سه نفرمون داده بود

خیلی لذت بردم از پیامش؛ حرف دل منم بود




کاش همه خانم های دنیا مثل ما دو تا خوشبخت بودن


کاش همه مرد های دنیا مثل تو پاک و مهربون بودن


من و خواهریم بهت افتخار میکنیم بهترین شوهر دنیا








ان الله مع الصابرین

ان الله یحب الصابرین

حسبن الله نعم المولی و نعم النصیر



باید بگم آشنایی مجازی با حقیقی فرق داره


اگر چه در مجاز  ما با هم اشنا شده بودیم و همه چیز در طاهر خوب بود ، اما باطن قضایا فقط در هنگام روبروشدن حقیقی مشخص می شه‌.

و همین اندکی دلهره برام داشت.


شبی که همتا قرار بود بیاد تا حدود ساعت ۸ صبح بیدار بودم و کارها رو می کردم.

اخه تو یکی کابینتها دونهای سیاه  پیدا کردم. همسر می گفت فضله موشه!


کل کابنتها رو ریختم بیرون و آبکشیدم.



یه جارو موند که همسر گفت من می زنم تو برو یکم استراحت کن

خلاصه ۸ صبح خوابیدم

حدود ۱۰ بود که بیدار شدم دیدم همسر رفته دنبال همتا و الان هاست که بیان خونه

ولی چشمتون روز بد نبینه 

مثلا جارو زده بود


دیگه جارو برداشتم و شروع کردم جارو زدن 

خدا خدا می کردم تا اومدن همتا جارو زدن تموم شه و همه چیز مهیا باشه برای ورودش


می خواستم اسپند دود کنم برای ورودش


وسط جارو زدن بودم که دیدم همسر کلید انداخت و اومد توی خونه. 

همتا هم تو راهرو

وا رفتم 

گفتم چرا یخبر نمی دی نزدیک خونه هستی.

منو بیدار می کردی لااقل وقتی داشتی می رفتی!

ولی کار از کار گذشته بود.


گفتم عیب نداره



همتا هم از خودمونه دیگه



رفتم تو راهرو و باهاش روبوسی کردم


خیلی دختر خوبیه خدا رو شکر


بقیه جارو رو جلوی همتا زدم


اسپند یک روز بعد براش دود کردم


ان شاء الله وقتی اومدن خونه برای همیشه براش جبران کنم


تو این مدت کمی نگاری از نوع رفتار همتا داشتم 

قبلا هم تو چتها صحبت کرده بودیم

ولی خیلی محجوب تر از این حرفها بود همتا


 اهل کمک و مشارکت

با بچه ها خوب گرم گرفت و رفتارش عالییی بود


همون روز اول دلم بهش قرص شد.

خیالم راحت شد.




امروز وقتی بهش گفتم شوهرمون سردرد گرفته

طفلکی اونقدر ناراحت شد که پشیمون شدم از گفتنم


بهش گفتم ان شاءالله خدا برای هم نگهتون داره و عشقتون رو روز افزون کنه


اونم گفت عشقمون رو.



اره 

الهی خدا عشقمون رو روز افزون کنه.


عشق همه زوجها رو.



برای داشتن یک زندگی تعددی موفق باید اول از همه هر کاری رو که می خواید انجام بدید رضای خدا رو در نظر بگیرید


خیلی مراقب باشید دچار قیاس نشید

اولین کسی که قیاس کرد شیطان بود

خودت رو با طرف مقابل قیاس نکن

هر کدوم از شما یه ویژگی  دارید

پس به جای اینکه نگاه کنید ببینید همتا تون چی داره

شوهر از اون بیشتر لذت می بره یا نه

کدوم ویژگی اونو دوست داره که شما ندارید

روی نقاط قوت و ضعف خودتون کار کنید

نقاط قوتتون رو پررنگ و نقاط ضعفتون رو کمرنگ کنید


خودتون رو از ابتدای کار بررسی کنید ببینید حسادت دارید یا نه

به حس درونیتون توجه کنید

ببینید جلوی تو ، 

همسر بهش پیام بده

صحبت کنه

بهش بگه دوست دارم عاشقتم.

حالت بد می شه یا نه

یا مثلا

یخورده وقت بعدش بدون اینکه بدونی چرا، ناراحتی میاد سراغت یا نه



اگر آره  با احتیاط برید جلو. خیلی مراقب باشید


جوری نشه بعدا صدمه به زندگی خودتون و طرف مقابل بخوره خدای نکرده



چون بعدا این جور موارد زیاد تر و ملموس تر می شه


در این صورت باید قبل از ورود به تعدد روی دید خودتون کار کنید


باید این جور موارد براتون حداقل معمولی باشه.

چه بهتر اینکه حتی خوشحال شید.


خوشحال شید که مردی دارید که چنین توانمنده و می تونه پناهگاه چند نفر باشه

خوشحال شید که یکی دیگه هم مراقب همسرتونه و دوسش داره. همسری که عاشقش هستید و بهترین ها رو براش می خواید


یا همسرتون نی داره که دوسشون داره


در واقع باید عاشق همسرتون باشید

باید خودخواهیتون زیر صفر باشه 

باید زندگی رو در وجود همسرتون ببینید

دلتن بخواد کاری کنید که همسرتون خوشبخت بشه

بنابراین 



ببین حتی اگر جلوی تو گفت دوست دارم نباید ناراحت شی

اگر بشی بعدا نمی تونی تحمل کنی



من خودم دست همتا رو می گرفتم می زاشتم روی پای همسر


تازه مراعات همتا رو می  کردم.


باید حستون رو خوب کنید تا اذیت نشید


روی خودتون کار کنید


بعدا این موارد علنی تر و بیشتر می شه


خانمی بود که همسر دوم بود


می گفتن 

همتا حتی اومده بوده خواستگاری

اول هم باهم زندگی می کردن


اما یواش یواش حسودی زیاد شده

یه لباس این خانم رو می دیده کلی گریه می کرده.


برای اینکه روی دیدتون کار کنید این موارد رو مد نظر داشته باشید


اول از همه برای رضای خدا زندگی کنید و ببینید خدا چطور راضیه.

 به خدا توکل کنید و از خدا یاری بخواید و بخواید که پاکتون کنه و پاک نگه داره

دوم عیبهای خودتون رو ببینید و نذارید تو وجودتون غرور بوجود بیاد

خاشع باشید

سوم بدونید به عنوان همسر اول کار شاقی نمی کنید

مردتون داره از حقش استفاده می کنه و وظیفه شما تذهیب نفسه

چهارم باید پذیرش داشته باشید در مقابل حکم خدا

پنجم باید بدونید صد درصد کاری که دارید انجام می دید درسته و مطمئن باشید

ششم هر وقت حسی اومد سراغتون بگید اون با من هیچ فرقی نداره فقط تقدم و تاخر زمانی داریم همین . هر کدوم نسبت به همسر مهربان تر و با تقوا تر باشیم پیش خدا محبوبتریم.

پس سعی کنیم برای همسر زنی خوب و بنده ای خوب برای خدا باشیم

‌اگر زمانی حساس شدید خودتون رو جای طرف مقابل و جای  همسرتون بزارید ، اونوقت شاید ببینید وه اشتباه می کردید.

در همه لحطات به این فکر کنید که چکار کنید که خدا ازتون راضی باشه و دل امام زمان عج ازتون شاد باشه و بعد همسترتون.

بعد از رضای خدا همیشه رضایت  همسر  رو در نظر بگیرید که بهترین شفیع زن شوهرشه و وظیفه زن خوب شوهرداری کردنه.

یادتون باشه که حسادت از بدترین گناهانه و نثل سرطان می  مونه. سعی کنید دچار حواشی و چیزهای ریز نشید

اگر واقعا همسرتون رو دوست دارید کاری نکنید که ناراحت شه و انتقادات رو درست و بدون ناراحتی بیان کنید

باور و یقین داشته باشید مرد رئیس خانه است و حرف و اول و اخر را او می زنه و شما قلبا این را بپدیرید و ناراحت نشید.


اگر به حساسیتتون میدون بدید

حتی وقتی جدا باشن 

از یه تماس

یه پیامک

یک کار واجب یا یک حرف و تعریف ناراحت می شه


این ناراحتی روی رفتار همه اثر می زاره

بویژه بچه ها

دیگه عین خواهر و برادر واقعی بزرگ نمی شن



از طرفی برای داشتن یک زندگی موفق اصل بر پیشبرد صحیح زندگی ، انتخاب فرد مناسب، زندگی در یک خانه هست

تا بچه ها مانند یک خانواده بار بیان

و ن مثل خواهر باشن و مرد همیشه پیش همه خانمها باشه.


اما این حالت  ایده ال ترین حالت هست و همیشه محقق نمی شه و گاهی بهترین حالت با توجه به روحیه افراد باید منزل جدا باشه.



اما حتی در صورت منزل جدا، باید خانمها پذیرش این مساله و عدم حساسیت و حسادت داشته باشن تا زندگی دچار تنش نشه


وگر نه حتی در حالت جدا بودن هم ، یک تماس و پیام و تعریف و . همانگونه که گفتم ، می تواند آتش زیر خاکستر را روشن کند و مشکلات درست کند.


کمااینکه الان داریم در افرادی که در خانه جدا زندگی می کنند اما باز از شر حسادتها در امان نیستند



تو نمونه ای دیگه که داشتیم 

رفتار نامناسب مرد موجب  دلسردی زن شده بود. به نحوی که علی رقم اینکه با همتا مشکل نداشت و او را دوست داشت ، اما نمی توانست اجازه دهد همسر با او رابطه برقرار کند. واین موجب  گناه زن می شد


پس نباید نگاه کنیم ببینیم کی چه کرده


باید ببینیم وظیفه خودمان چیست


سیره پیامبر و ائمه  اکثرا که توی یک خونه بود و هر خانم اتاق جدا داشتن


مثلا پیامبر حجره داشتن هر خانم.






مرد اگر قوام باشد و خانم ها هم رضای خدا را بر رضای خودشون ترجیح بدن 

و با نفس خودشون بجنگن زندگی در یک خانه سخت نیست بلکه لذت بخش هم هست



نکته دیگر خیلی مهم اینه که بدانیم اصلا هر گونه حساسیت ما در ابراز محبت و عشق ورزی همسرمان به همسر دیگر ریشه در حسادت دارد, 


حسادت هم گناه کبیره هست

مبارزه با حسادت جهاد اکبره


حسادت هم تا زمانی که ابراز نشود گناه کبیره نخواهد بود بلکه صرفا یک صفت رذیله پنهانی هست که فقط خودمان از ان مطلعیم


با این اوصاف تکلیفمان شرعا روشن می شود و ان 

اولا عدم ابراز ان است 


و ثانیا اینکه راه درمان این صفت و ریشه کن شدن ان دقیقا عکس انچه در نهان داریم رفتار کردن هست 



به نظر من همه چیز به خود ما بر میگرده اگر خوبی کنیم و صادق و بی ریا باشیم طرف مقابل هم مثل ما

همتا می گفت

مشکل ما این هست که همتا را رقیب می دونیم اگر با این دید نگاه کنیم هیچ وقت  مشکلات درست نمیشه 

همتا باید مثل خواهر باشه یه دوست صمیمی 

ما تو زندگی قرار نیست با هم رقابت کنیم قرار هست کمک هم باشیم برای رشد معنوی برای پیشرفت زندگی

 برای یار همسر بودن نه بار بودن


به نظر من ورود به زندگی تعددی فضل خدا به بعضی بنده هاش هست ، راه بندگی برای ما باز شده پس بجای ورود به حواشی که ممکنه باعث سقوط ما میشه تلاش کنیم برای خالص شدن عبد شدن


خودش یه جور مبارزه با نفس هست رها شدن از منیت از خود گذشتن و به خدا رسیدن 

خودمون را محدود به چهار روزه دنیا نکنیم


دیشب دوباره با  بابام حرف زدم. یعنی اون زنگ زد.

حرف کلی اش این بود که تو از اول ازدواج به حرف شوهرت بودی

یا چیز خور و طلسمت کردن و یا برو روانپزشک.

می گفت اب می خوری چرا می گی بسم الله ، چرا دخترت چادر سر می کنه و

یا دعوا ها و دلخوری هایی که از اول ازدواجمون بود و  حلالیت گرفته بودیم و بخشیده بود. رو می گفت تو دلمون هست(بماند مقصر اونها بودن اما من لحنم بد بود و با تندی حرف می زدم‌. بعدا چندین و چندین بار ازشون معذرت خواهی کردم. اون موقع نمی دونستم اگر والدینم اشتباه می کنن من نباید تندی کنم.)

الانم می گفت راضی  هستیم ازت و  

هم من هم مامانت از کارت هم راضی هستیم و کار خوبیه

ولی تا حالا تحمل می کردیم  می اومدی اینجا ، از الان به بعد برید خوش باشید اگر میخواید ما رو اذیت نکنی دیگه اینجا نیا و زنگ نزن

گفتم قطع صله رحم می خوای بکنی

گفت من کاری ندارم به این حرفها

ما اذیت می شیم و . دیگه نه زنگ بزن نه بیا و نه هیچی اگر می خوای اذیت نشیم


دیشب هم صحبت کردم. پیامکی

می کفت مامانت حالش خوب نیست نمی تونه راه بره. بهتره الکی هم شده بگی دیگه اینکار رو نمی کنی(نمی دونه مشکل اینها نیست. حتی یبار گفتم به بابام . گفت حالا دیگه. فایده نداره . اب ریخته شده)

بهش گفتم دلایل رو گفتم ۴ ملیون دختر و ثیبه هستن که حتی اکر معتادا و زندانی ها رو حساب کنیم مجرد می مونن. خلاصه خیلی صحبت کردم. اخر سر عاقبت به خیری دعا کردیم و ظهور صاحب امان عج که گشایش همه اموره.



امروز وقتی رفتم حرم باز هم پرسیدم . در مورد رضایتم و اذیت  والدین و اینکه می گن نیا و . 

گفتن کارت درسته و هیچ مشکلی به لحاظ شرعی نداره

اگر اذیت می شن نرو

گاهی یه زنگ و تلفن بکن

اگر اینم اذیت شون کرد نباید اذیتشون کنی


امروز برای اولین بار رفتم قسمت علما تو حرم . آیت الله بهجت و فاضل و شوشتری و طباطبایی


صبح به همسر گفتم بریم دفتر قضایی برای رضایت  دادن و روند دادگاه برای عقد


خیلی طول کشید

من موندم کارها رو انجام بدم و همسر اومد خونه


اونجا با یه حاج خانمی هم صحبت شدیم

خنده اش گرفته بود از کارم

ولی آخر  سر گفت که خودش زن دومه و همسر شهید. گفت کار خوبی می کنی اما حسودی نکنی . خودش مخفیانه زن دوم شده بود و همتاش وقتی  فهمیده بود اذیت می کرد و .


موقع دادن دادخواست قضایی وقتی گفتم برای رضایت برای ازدواج مجدد اومدیم و به جای ازدواج بنویس تعدد زوجات خانمه خنده اش گرفته بود


بعد هم رفتیم حرم نماز و بعد هم غذا

موقع غذا همسر گفت با همتا صحبت کرده و کل خانواده اش رو صد درصد راضی  کرده. بهشون گفته بوده من مرد زندگی ام رو پیدا کردم . 

گریه ام گرفت 

به همسر گفتم بهت افتخار می کنم عزیزم

گفتم

چقدر خوبه که همسری دارم که مرد زندگی یکی دیگه اس

بهت افتخار می کنم

خیلی گریه ام گرفت ، اشک شوق، چقدر لذت بردم.

گفتم خدا رو شکر همسرم مرد زندگی ماست، خداروشکر اینقدر توانمنده.

همسر گفت نگاه کن همتا برام  چی فرستاده :



بعضی از نگاه ها 

صدایِ قشنگی دارند

بدون کلامی

جویایِ حالت می شوند

بدون کلامی 

" دوستت دارم " را می گویند، 

بدون کلامی 

آرامش و اطمینان را 

به قلبت بر می گردانند

بعضی از نگاه ها 

صدایِ قشنگی دارند

دُرست مانندِ نگاهِ تو .


خیلی لذت بردم

خیلی خوشش اومده بود

خیلی خوشحال شدم

دستش رو گرفتم و بهش تبریک گفتم

آرزوی خوشبختی برای همه مون کردم


این شعر رو همتا برای منم فرستاده بود. 

می گفت حرف دلم به هردوتونه.


دیشب سالگر فوت پدر شوهرم بود

همسر سردرد گرفته بود شدید

دم عوارضی به مادرشوهرم زنگ زد و هماهنگ کرد و برگشتیم خونه.


طفلکی همتا وقتی فهمید چقدر ناراحت شده بود و نگران بود


امروز عصری خونه مادر شوهرم بودیم 

به مادر شوهرم گفتم قرار بود به کسی نگید دیگه  ناراضی  بودین و می دونستیم اونها زنگ می زنن و .

اونها می  خواستن مادرشوهرم هم با ما مخالفت کنه

گفته چرا شما چیزی نگفتی و زندگی رو این دختر ساخته و الان اینجوری و اونجوری


مادر شوهرم هم گفته، منم گفتم و منم نگران اون بودم اما خودش گفته و .



 

خلاصه بعد شوهرم خیلی صحبت کردم در مورد همتا. خیلی ازش تعریف کردم.

گفتم چه دختر خوبیه . خودش نگران منه . چندین بار بهم گفته اگر ذره ای ناراحتی داری بگو . مادرش هم برای همین نگران  من بودن مخالف بوده.



بهش گفتم دیگه تموم شده

شوهر هم دوسش داره، می خوادش و عقد خوندن و هفته دیگه هم میاریمش خونه و .



دیگه مطمئن  شد همه چیز قطعیه و خندید و گفت خوشتون باشه و

بعد می خواستیم بریم عقد پسر خاله ام

فهمیده بودم مامانم اینا نمی رن

حدس زدم به خاطر من باشه


زنگ زدم به بابام

بعد از چند بار زنگ زدن برداشت و گفتم می خوام بیام اونجا

گفت نیا

نه من نه مامانت نمی خوایم ببینیمت

اونقدر مشکلات داریم که تو توش گمی

گفتم یعنی نمی خواید بچه تون رو ببینی

یعنی من مشکلتونم

.

.

گفت برید خوش باشید و .

بعد یکی دوسال اون موقع بعدا بیاید.

حلالت هم که گردیم و.

گفتم پس حلال کنید

گفت کاری نکردی که حلال کنیم

حلال باشه

دیگه هم زنگ نزن




بعدش حالم خیلی بد شد شد ناراحت بود

همسر گفت اگه مامانت اینا نیستن عقد نریم


خلاصه گفتم چشم


حالم خیلی بد بود



همسر گفت چی شده چی گفتن


گفتم الان نمی تونم حرف بزنم

حالت تهوع و اضطراب   و دلشوره و . داشتم


رفتیم بهشت زهرا

سر خاک پدر شوهر

کمی آرام  تر شده بودم


همسر عزیزم بهم گفت ان مع العسر یسری

گفتم امام زمان الان ازم راضیه؟  کار درستی کردم؟

گفت بله. ما پیش کسانی که می دونن ، مرجع و و ماندگاری و . رفتیم پرسیدیم.


یادم اومد مرجع تقلیدم وقتی چند بار زنگ زدم بهش چقدر دعام می کرد و می گفت شما دارید معجزه می کنید  و اگر این اتفاق بیافته اصلا انگار معجزه شده و کلی دعامون کرد.

یاد حرف های اقای ماندگاری و اسلامیه و آذری  و صالحی و . افتادم



همسرم تو چشمام نگاه کرد و با لبخند گفت


خانم.،  بهترین شفیع زن شوهرشه ☺☺☺


بعد هم گفت

 می دونی اونها اصلا دخیل نیستن

اگر اونها به خاطر هر چی ، دارن با حکم خدا مخالفت می کنن کار اونها اشتباهه

توکلت به خدا باشه

کار تو موافق حکم خداست

خدا خودش درست می کنه




الان رفته بود نماز

تو ماشین بودم من

وقتی اومد  با چشمای قشنگش تو چشمام نگاه کرد گفت

. جون خیالت راحت باشه 

من پشتت هستم من هرگز تو رو رها نمی کنم پشتت رو خالی نمی کنم 

تو گه به خاطر خدا این کار رو کردی 

از همه بریدی بدون اون قدر دین و ایمان دارم و لامذهب نیستم که تو رو رها کنم همیشه پشتتم و دوست دارم


اشک تو چشمام جمع شد

خیالم راحت شد



خدایا شکرت که همسری چنین خوب دارم

بهترین همسر دنیاست

آقاست

سرور منه

سرور هردوی ماست.


خدا رو شکر که دارمش

خیلی آروم شد




همتا امروز یه پیام تو گروه سه نفرمون داده بود

خیلی لذت بردم از پیامش؛ حرف دل منم بود




کاش همه خانم های دنیا مثل ما دو تا خوشبخت بودن


کاش همه مرد های دنیا مثل تو پاک و مهربون بودن


من و خواهریم بهت افتخار میکنیم بهترین شوهر دنیا








ان الله مع الصابرین

ان الله یحب الصابرین

حسبن الله نعم المولی و نعم النصیر



باید بگم آشنایی مجازی با حقیقی فرق داره


اگر چه در مجاز  ما با هم اشنا شده بودیم و همه چیز در ظاهر خوب بود ، اما باطن قضایا فقط در هنگام روبروشدن حقیقی مشخص می شه‌.

و همین اندکی دلهره برام داشت.


شبی که همتا قرار بود بیاد تا حدود ساعت ۸ صبح بیدار بودم و کارها رو می کردم.

اخه تو یکی کابینتها دونهای سیاه  پیدا کردم. همسر می گفت فضله موشه!


کل کابینتها  رو ریختم بیرون و آبکشیدم.



یه جارو موند که همسر گفت من می زنم تو برو یکم استراحت کن

خلاصه ۸ صبح خوابیدم

حدود ۱۰ بود که بیدار شدم دیدم همسر رفته دنبال همتا و الان هاست که بیان خونه

ولی چشمتون روز بد نبینه 

مثلا جارو زده بود


دیگه جارو برداشتم و شروع کردم جارو زدن 

خدا خدا می کردم تا اومدن همتا جارو زدن تموم شه و همه چیز مهیا باشه برای ورودش


می خواستم اسپند دود کنم برای ورودش


وسط جارو زدن بودم که دیدم همسر کلید انداخت و اومد توی خونه. 

همتا هم تو راهرو

وا رفتم 

گفتم چرا یخبر نمی دی نزدیک خونه هستی.

منو بیدار می کردی لااقل وقتی داشتی می رفتی!

ولی کار از کار گذشته بود.


گفتم عیب نداره



همتا هم از خودمونه دیگه



رفتم تو راهرو و باهاش روبوسی کردم


خیلی دختر خوبیه خدا رو شکر


بقیه جارو رو جلوی همتا زدم


اسپند یک روز بعد براش دود کردم


ان شاء الله وقتی اومدن خونه برای همیشه،  براش جبران کنم


تو این مدت کمی نگرانی از نوع رفتار همتا داشتم 

قبلا هم تو چتها صحبت کرده بودیم

ولی خیلی محجوب تر از این حرفها بود همتا


 اهل کمک و مشارکت

با بچه ها خوب گرم گرفت و رفتارش عالییی بود


همون روز اول دلم بهش قرص شد.

خیالم راحت شد.




امروز وقتی بهش گفتم شوهرمون سردرد گرفته

طفلکی اونقدر ناراحت شد که پشیمون شدم از گفتنم


بهش گفتم ان شاءالله خدا برای هم نگهتون داره و عشقتون رو روز افزون کنه


اونم گفت عشقمون رو.



اره 

الهی خدا عشقمون رو روز افزون کنه.


عشق همه زوجها رو.


امروز جلسه موسسه حیات حسنی بودم

دومین جلسه ای که شرکت کردم

خیلی جلسه خوبی بود.


در فضای مجازی یه آقایی در مورد تعدد کلاس مجازی گذاشتن که بنده با نظراتشان  خیلی مخالف بودم.

مثلا اینکه مدیر و رئیس خانه مرد است 

یا در مورد تعدد زوجات 

یا خطاب احادیث 

و . 

نظرات مخالفی دارن. 



امروز در خلال جلسه موسسه حسنی  پاسخ خیلی از شبهات و سوالات رو که در اون کلاس مجازی ایراد شده بود، گرفتم

دیدم تعدد زوجات یه حکم تکوینی و موافق فطرت مرد است


یا پذیرش احکام الهی اگر به صورت صد در صد داشته باشیم و جدال نداشته باشیم و در دل هم رضا داشته باشیم می شیم مومن. مومنی که تو ایه ۶۵ سوره نساء گفته.

تربیت فرزندان و مدیریت زندگی با مرد است

الرجال قوامون علی النساء

غیرت زن کفر است



امروز تو جلسه خانمی بودند که جلسه قبلی هم بودند. اندکی با هم آشنا شده بودیم.

خیلی ازشون خوشم اومد.

با اینکه پذیرش این حکم به قول خودشون احساسی و . براشون سخت بود، البته پذیرش حکم نه، کنار اومدن با احساساتشون.،  می گفتن خیلی دوست دارند که این حکم رو کاملا بپذیرن و تو احساسات هم مشکلی نداشته باشن . داشتن روی خودشون کار می کردند


چقدر  لذت بخش بودن دیدن ایشون


دیدن افرادی که به خاطر خدا با احساسات دنیایی شون می جنگند

خود رو مالک شوهر نمی دونن 

می دونن قرار نیست شوهر رو با خودشون به اون دنیا ببرن

همسر و فرزند وسیله ابتلاء و امتحانن


خیلی شیرین بود


یا خانم دیگه ای که همسرشون داشتند چند تا همسر می گرفتند تا در این حرکت جهادی به دختران و ثیبه ها کمک کنند



چقدر شیرین بود دیدن کسانی که درد همنوعان خود را دارند

چقدر شیرین بود دیدن کسانی که درد دین دارند



جلسه عالی بود

در مورد حکم و نگاه به زندگی

در مورد گناه

که گناه خلاف مسیر تکوین رفتن است.


که به ضرر خود ماست



وقتی در جلسه احکام ، یکسری از موارد احکام خانواده بیان شد ، دیدم ما خانمهای ایرانی چقدر مالک زندگی هستیم .

دیروز رفته بودیم با همسر ساروق ، همون امام زاده هایی که معجزه کربلایی کاظم و حافظ قران شدنش رخ داد.

طی مسیر چقدر گندم زار بود.

چقدر خوشه های طلایی گندم زیبا بودند

چقدر قشنگ در باد می رقصیدند و تسبیح می گفتند

چقدر فرشته انجا بود همراه هر دانه گندم.

چقدر زیبا بود

کربلایی کاظم هم همین جاها کار می کرد و یاد خدا می افتاد و .


بماند

در امام زاده روی یک برد نشانه های آخر امان نوشته شده بود

و در میان  آنها  حرف شنوی مرد از زن بود


در احکام امروز دیدم ما زنها چقدر خودمان را محق به حقوقی می دانیم که شرعا حقمان نیست



مثلا اگر همسر بخواهد شبی خانه مادرش بخوابد

من باب رسیدگی حتی

حتی مادر فرتوت

ممکنه خیلی از ماها دلخور شویم.

مثلا اگر مرد بخواهد یک شب درمیان پیش مادرش بخوابد 

صدایمان در میاد!

چرا؟

چون خود را مالک شوهر وقت او می دانیم!

چون نمی دانیم چنین حقی نداریم


عبد بودن خیلی خوبه

یه عبد واقعی عاشق اینه مولاش بهش دستور بده

اونو آدم فرض کنه

بهش کار بگه

و عبد انجام بده و بگه چشم

و مولاش بهش بگه آفرین

یه عبد دنبال همینه

لبخند رضایت مولاش

اینکه بهش بگه احسنت

بهش بگه ازت راضی ام



دیگه کاری به این نداره که مولاش چجور کاری بهش گفته


کاری به این نداره چقدر سخته


اتفاقا می گه هر چه سختتر بهتر


هر چه کار سختتر باشه یعنی مولات تو رو بیشتر لایق دونسته

کار سختتر رو داده به تو

چون تو می تونی

اگر با من نبودش هیچ میلی 

چرا ظرف  مرا بشکست لیلی

پس یچیزی در من دیده که کار سخت رو سپرده به من

پس این افتخار داره

لذت داره



برای همین

 هر که در این بزم مقرب تر است

 جام  بلا بیشترش می دهند

برای همین

 بالا ترین سختی ها برای ائمه بوده

پس هرکس در این مسیر عبد بودن، عزم بالاتری داشته باشه عبد بهتریه

مثل پیامبران  اولوالعزم از بین سایر پیامبران!


برای همین چنین  عبدی خودش رو نمی بینه اصلا!!!!

چون و چرا نمی یاره!

که چرا من!

.


خداوند مولای ماست و ما عبد او


عابد بودن خوب نیست

خداوند نیازی به عبادت ما نداره و عابد نمی خواد


عبد می خواد

غلام حلقه به گوش می خواد


ما اگر عبد باشیم

دلمون می خواد اونجور باشیم که خدا می خواد

دیگه نمی گیم چرا به زنها اینجور گفته

چرا سخت گرفته چرا زن باید شوهرش ازش راضی  باشه و بره معذرت خواهی حتی اگر حق باهاش بوده

چرا بدون اجازه نره بیرون

چرا

چرا 

چرا

چرا تعدد زوجات.

چرا غیرت زن کفره.


دیگه اصلا خودش  رو نمی بینه

فقط خدا رو می بینه

فقط منتظره ببینه خدا چی می خواد و چی می گه

دیگه می گه خدای من ، مولای  من، فقط تو بگو، من بگم چشم

با جون و دل بگم چشم

بدون کراهتی بگم چشم

برام بقیه مهم نیستن

که بقیه چی می گن.

باهام چجور رفتار می کنن.

سوء استفاده می کنن یا نه.

ظلم می کنن بهم یا نه

برام مهم نیست

برام فقط رضایت  تو مهمه

اینکه تو تشویقم کنی

اینکه بهم بگی خوب کارت رو انجام دادی

اینکه.

اینکه.

لبخند رضایتت رو ببینم مهمه

عاشق اون زخمی ام که تو اون زخم رو می پسندی ، عاشق اینم تمام تنم چنین زخم هایی بخوره 


برای همین حضرت زینب گفتند ما رئیت الا جمیلا 

برای اینکه رضایت خدا رو دیدند

حرف شنوی از خدا رو دیدند

زخمهایی رو دیدند که همه نشانه های زیبای عبد بودن بود.

هر چه از دوست رسد نیت.


جقدر زیباست که عبد باشیم

نگاه نکنیم ببینیم خودمون دلمون چی می خواد

خودمون چجوری  امورمون رو تدبیر می کنیم

فقط ببینیم خدا چی می خواد و امورمون رو هم واگذار گنیم به خدا





رضا برضاک یا الله




خدایا لیاقت عبد واقعی بودنت رو به ما بده

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

خدایا شکرت

خدایا شکرت



العبد.



بچه ها

در مورد راضی کردن خانم اول توسط اقایایون 



به نظر من آقا قبل از انتخاب کیس مورد نطر باید با خانم صحبت کنه

بگه من می خوام تعدد کنم

به زنش اطمینان بده هیچ مشکلی از طرف اون نیست

بهش قول بده جایگاهش همون که بوده هست

اینکه اونو مثل قبل دوست داره

فقط می حواد یه زن دیگه بگیره

به هر دلیل

مثل والدینی که بچه دوم میارن

سعی کنه در طی مدت زمان ارام ارام زن رو قانع کنه

البته اونقدر یدفعه و محکم نگه که زن بهم بریزه

اول شوخی 

بعد دوست دارم

بعد نظرت جیه

بعد مورد سراغ  نداری

تا یواش یواش خانم بگه مثل  اینکه قضیه جدیه

در طی ۶ ماه و یکسال خانم رو اماده کنه

بعد بره سراغ انتخاب کیس



به نظر من بدترین توهین به زن اینه که به هر دلیل مرد مخفیانه اینکار رو انجام بده. بنابر عرفی که وجود داره و تصور پیش فرضی  که با اون ازدواج رو شروع می کنن

حتی اگر زن بهم بریزه

مرد نمی تونه جای زن تصمیم بگیره و بهش نگه

اعتماد زن به تمام زندگی شون بهم نی ریزه



حالا اینجا دو حالت پیش میاد یا زن می پذیره که هیچ . 

یا نمی پذیره. اینجا اگر مرد اونقدر لازم دید که تعدد کنه  می تونه مخفیانه انجام بده. اونوقت اگر زن فهمید مرد می گه بهت گفته بودم پذیرش نداشتی و چون دوست داشتم و عاشقت بودم و نمی خواستم از دستت بدم مخفیانه انجام دادم


چند روزه ماشین خراب شده. همه کارهای اداری و بیرونی مون هم برای این چند روز هست. خیلی کارها بهم ریخته و منم بهم ریختم. دلم می خواست تا اومدن همتا یسری کارها رو بکنم که نشد . پسرم هم امروز رفت آزمون  سنجش رو داد برای جهشی خوندن. یکی دو روز پیش هم رفتیم دادگاه  برای رضایت تعدد زوجات . حاج آقا می گفت چرا راضی  شدی‌ . گفتم خودم پیشنهاد دادم . بدین علت و . خیلی خوشحال شد و تعجب کرد و به شوهرم گفت  مومن واقعی به این می گن و آفرین قدر خانمت رو بدون و من اگر جای  تو بودم روش زن نمی گرفتم گفتم حاج آقا وضعیت جامعه و . دید نه انگار واقعا من مصمم هستم و راضی خیالش راحت شد و حکم رو نوشت . چتد وقت دیگه حکم آماده می شه و پیام میاد که بریم حکم رو بگیریم. 

خدا کنه ماشین رو زودتر بدن تا برای برنامه  های همتا دچار مشکل نشیم.



پذیرش #تعددزوجات [#حکم_خدا]

#شرط_سلوک_زن از منظر #علامه_طهرانی

آیت الله سیدمحمدصادق حسینی طهرانی فرزند #علامه_طهرانی در بیان خاطره ای از پدرشان میفرمایند:

روزی در محضر حضرت علامه والد بودیم شوهر یکی از مخدّرات [خانمها] به ایشان گفت:

خانمِ ما تقاضا دارد که او را [بعنوان شاگرد سلوکی] بپذیرید. 

⚠️ولی #علامه_طهرانی با تندی رد کردند و نپذیرفتند.

بعد از مدتی، آن شخص، حقیر (فرزند علامه) را جهت همین امر واسطه قرار داد و بنده پیام ایشان را به علامه والد رساندم، اما ایشان باز هم نپذیرفتند و فرمودند: 

آقاجان! این خانم #تسلیم است؟! اگر شوهر او #تجدید_فراش کند [و #تعددزوجات داشته باشد]، آیا این خانم آرام می نشیند یا غوغا به پا میکند؟! 

حقیر که آن مخدره را میشناختم و می دانستم که #روح_تسلیم در او نیست و در برابر این امور تاب نمیآورد، عرض کردم: نه، ایشان داد و فریاد کرده و غوغا به پا میکند!


#علامه_طهرانی فرمودند:

#سلوک که تنها #ذکر_گفتن نیست!

✨سلوک، #تسلیم بودن و گردن نهادن به ما جاءَ بِهِ النبی (صلى الله علیه وآله وسلم)» (اقتدا و تسلیم به شریعتِ پیامبر اسلام) است.

✨سلوک #تسلیم_حق_بودن است. 

✨سلوک یعنی [از حکم الهی] هر چه به او گفتند، بگوید چشم».

✨[سلوک یعنی] در پیشگاه خدا عبدِ مملوکی باشد که لا یَقْدِرُ عَلَى شَیْء» : (خودش -بدون اتکاء به حق- قدرت بر شئ و کاری در خود نیابد -و فقط خدایش را قادر و مالک ببیند-). 

✨[سلوک یعنی] به حقیقت ببیند که لاَ یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لاَ ضَرّاً وَ لاَ مَوْتاً وَ لاَ حَیَاهً وَ لاَ نُشُوراً» : (اینکه عبد، هیچ سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز خویش را در اختیار خودش ندارد -و هرچه دارد از خدا بیابد که او مالکِ علی الاطلاق است-)؛


✨نه اینکه عبد به [آن] #احکام_خدا ‌[مانند #تعددزوجات] که موافق هوای نفس او نیست اعتراض کرده، و داد و بیداد و غوغا کند.

[اینکه به حکم خدا اعتراض کند، یعنی خدا را تنها مولا» و تنها ربُّ الأرباب» و تنها صاحب تصرّف مطلق» در خودش نیابد، ولذا حاضر نمیشود که خداوند به هر حُکمِ حکیمانه اش در او نفوذ و تصرّف ربّانی کند، و این فرد در برخی احکام مانند #حکم_تعدد_زوجات از ربوبیت حق سرکشی کرده و به سلیقه ی هوای نفسانیِ خودش و #ربوبیت_نفس_اماره تسلیم میشود، و خودش را به #شرک_پنهان شریک در تصرّفِ ربوبیت و حاکمیت حق می پندارد. در حالی که #اولیاءالله تماماً تحت تصرّف اراده و حکم حق هستند، و هرگز بدون اذن و امر الهی، در خویش و خلقت تصرّف نمیکنند]. 

[پایان بیان سخن علامه طهرانی] 

فرزند علامه طهرانی در توضیح میفرماید: 

آری، همانطور که اشاره شد حضرت علامه ی والد بر #شرط_تسلیم تاکید و اصرار داشتند؛ زیرا عِمادِ سلوک در رفعِ حجاب تعیّن» فقط #تسلیم است، و سالکی که در او #روح_تسلیم و #عبودیت [مطلق] نیست، برای همیشه در غَیابَتِ الجُبِّ نفس (نهانخانه قعر چاه نفس)» محبوس میماند!! ⚠️(پناه بر خدا)

✨(اشارتی انفسی، به آیات ۱۰ و ۱۵ سوره یوسف، که یوسف» را اشارت و نماد روح و جانِ قدسی، و قعر چاه» را اشارت و نماد بدن و میل نفس اماره و تعلّق به عالم طبیعت می یابند، که آن یوسفِ جانِ قدسی در آن قعر چاه امیال نفسانی محبوس و گرفتار است).


[برای نجات جانِ قدسی از حبس در قعر چاه نفس]، سالک با حُسن استقامت در #طریق_توحید و #عبودیت و #اقتدا_به_شریعتِ رسول الله (صلی الله علیه و آله)، نباید هیچ نصیب و بهره ای برای نفس بگذارد، و در برابر مشکلاتِ طریقت، صبور و شکیبا باشد، و لِمَ و بِمَ (چون و چرا) نکند، و الا اگر بخواهد هم از [هوای نفس و] حظوظ نفس بهره ببرد و هم از #نور_توحید [در عبودیت به #احکام_حق]، آنگاه محکوم به #نفاق است. 

✨[چرا که ظاهرش را توحیدی و مسلمان نشان میدهد، اما در باطن تسلیم نیست و مخالفت و اعتراض به احکامِ حق -مانند تعدد زوجات- دارد، و این علامت #نفاق و #شرک_پنهان و موجب هلاکتِ جان است، که از این خطر عظیم پناه به خدای کریم میبریم]

منبع: کتاب نور مجرد»، جلد ۱ ، ص۶۰۲ و ۶۰۳ (تصویر ضمیمه)

✅ کانال توحید در وحدت زوجات

#وحدت_زوجات درخانواده های مستحکم به حُکم #تعددزوجات

t.me/wahdatzojat/133


چند روز دیگه می ریم شهر همتا برای مراسم رسمی و اینکه دیگه ان شاءالله برای همیشه بیاد با ما زندگی کنه.

تو این مدت شوهر خیلی حرف زدم. گفتم همتا دختر خوبیه و . . گفتم نگرانه که شما می پذیریدش یا نه. بهش گفتم شما چه زن خوبی هستی و ‌. . مادرشوهرم خندید. تائید کرد. اگر چه نگرانی هایی هم داره. گفتم خودت ببینیش خیالت راحت می شه و خدا رو شکر می کنی. از طرفی گاهی یه نکاتی آزارمون می ده. دلم می خواست تو مراسم اینها رو به همتا بگم.

اگر چه می دونم اینجا اینا رو می خونه.

بگم ما برای این ازدواج خیلی کارها کردیم . خودت می دونی. با سختی خانواده شوهر رو راضی  کردیم. جاریم اینا که هنوز نمی دونن و حتی با شوخیش هم خیلی ناراحت می شه. فامیل من . . مادرم اینها که هنوز همون طورند. ما زندگی مون و اینده بچه ها و حرف مردم و اجتماع رو در روبرومون داریم. ازت می خوام فقط مطمئن  باش و چند وقت دیگه به هر دلیل جا خالی ندی و دشمن شاد نشیم. بگن دیدید درست می گفتیم.

بعد دیدم خوب من اگر به خاطر خدا کار کرده باشم و اخرش هم اینجوری بشه باز فرق نباید برام بکنه. اگر حجت بر ما تمام شده باید کار رو انجام بدیم و باقی امور رو واگذار  کنیم به خدا

افوض امری الی الله


صبح همسر برام قران می خوند. در مورد رفتار مامانم اینا ناراحتم . ولی وقتی ایه رو شنیدم اروم شدم.انگار در مورد والدینم بود. خداروشکر که دلیل و راهنمام هست

الممتحنة

إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

ﺧﺪﺍ ﻓﻘﻂ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺑﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻧﻬﻲ ﻣﻰ  ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺩﻳﻦ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺟﻨﻴﺪﻧﺪ ، ﻭ ﺍﺯ ﺩﻳﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﺍﻧﺪﻧﺪ ، ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﺍﻧﺪﻧﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﻜﺪﻳﺮ ﻛﻤﻚ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ [ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﺘﻴﺮﻱ ]ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻛﻨﻴﺪ . ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻛﻨﻨﺪ ، ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻧﻨﺪ .(٩) 



عده ای می گن ازدواج دوم باید از روی میل باشه نه خیر خواهی و رضای  خدا و زن اول هم نباید دخیل باشه در این انتخاب!!

پاسخ و بررسی بنده:


اینکه هدف اصلی ازدواج و اینکه کلا چرا ازدواج می خواهد بکنه رضای خدا باید باشه!هر کاری انسان انجام می ده باید بخاطر خدا باشه وگرنه باخته. حتی هدف خیر خواهی هم خوبه . خیر خواهی برای خدا. مثل ائمه و پیامبر اکرم ص که ازدواجهاشون به خاطر خدا و خیر خواهی  بوده.

اما بعد از هدف اصلی ، در جهت انتخابهاشون ، قطعا آن کسی را انتخاب می کنند که دلشون هم بخواد.حال عده ای دنبال صرف دل و زیبایی می رن که زیبایی از دست می  ره و عادی و کهنه  می شه. و عده ای هم اخلاق رو انتخاب می کنند که هرگز کهنه نمی شه و از بین نمی ره ، بلکه رشد هم می کنه. بنابر این ایشون هم زن باب میلشون رو انتخاب کردند. زنشون هم کاملا باب میلشونه.اونچه می خواستن.

از طرفی اینکه زن اول هم در انتخاب زن دوم شریک باشه اصلا بد نیست و مزیت هم داره.اولا زن جنس زن رو خوب می شناسه.دوما شوهرش رو و علائقش رو خوب می شناسه.سوما سازگاری بین زنها بیشتر و دردسر ها کمتر می شه.چهارما حس در اون دخیل نیست و انتخاب عاقلانه است و بعد از ازبین رفتن حس پشیمانی ببار نمی یاره.پنجما سازگاری بیشتری بین زنها وجود داره و تنشها کمتره و مرد ارامش بیشتری داره و زن دوم راحتتر زندگی می کنه

حال مرد از بین زنهایی که زن اول برای مرد گزینش کرده یکی رو انتخاب می کنه که باب میلشه و این انتخاب بهترینه.

نه اینکه زن بگه با این ازدواج کن. نه. مرد می گه من نمی خوام با هر خانمی وارد صحبت بشم و ‌ . یه خانم با این ویژگی ها پیدا کن که دوست داشته باشن وارد تعدد بشن. همسر اول هم چندین مورد بر طبق نظر آقا پیدا می کنه. بعد آقا باهاش وارد صحبت می شه و اون گسی که میل و عقلش بهش هست رو انتخاب  می کنه 

این حالت در ازدواج های اول هم هست. در ازدواجهای موفق. مادر پسر یکی رو انتخاب می کنه. چون جنس زنها رو می شناسه و احسلسی عمل نمی کنه و عروسی که با انتخاب مادر شوهر هم هست ، مشکلات خانوادگی اینده شون کمتره.

از طرف دیگه من هرچی ازدواج دارم می بینم که به شکست می انجامند و طلاق و . همه از مواردی هستند که برای دل زن گرفتن نه رضای خدا و خیر خواهی؛

و زن اول رو دخیل ندونستن. . اما ازدواجهایی که موفق هستند ، ازدواجهایی که الان سالیان سال داره می گذره یا دارن همه توی یه خونه زندگی می کنن و موفقند از روی خیر خواهی و با دخالت زن اول بوده چون میل از بین می ره و

وقتی مشکلات زیاد باشه ادم قید هوی و هوس رو می زنه. اما وقتی به خاطر خدا و خیر خواهی باشه هرچه مشکل بیشتر باشه می دونه اجرش بیشتر و جا نمی زنه. از طرفی وقتی زن اول هم دخیل باشه می دونه اون خانم هم مورد تایید خورش هم بوده پس سازگاری به خرج می ده و زن دوم هم می دونم که با یک خانواده قراره زندگی کنه و نه صرفا یک مرد. پس سازگاری خودش رو با کل اعضای  خانواده می سنجه و وارد زندگی می شه. و در نهایت یک خانواده منسجم تشکیل می شه که زنها با هم خوب هستند و مرد عاشق زنهاست و بچه ها چون  خواهر و بردار واقعی اند و همه با هم خوش و خداوند هم از انها راضی و خیر  اخروی برای انها فروان.



بنابراین ازدواج کلا باید بخاطر رضای  خدا و خیر خواهی  باشه و زن اول باید همراه باشه در این مورد و چه بهتر  بررسی اولیه توسط زن باشه حتی و سازگاری بین زنها وجود داشته باشه . در نهایت بین موارد انتخابی بهتر است مرد بر طبق خواست و میلش انتخاب کند و زن دوم هم بداند که با یک خانواده قرار است زندگی کند نه یک مرد تنها.


اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه



امروز همسر بعد از اتمام مکالمه اش با همتا ناراحت بود

بهم می گفت من چیکار کنم

یکساعت صحبت کردیم بعد که می گم خسته ام و خداحافظ. همتا ناراحت می شه. از من توقع داره مثل یک عاشق و نوجوانی که تازه به عشقش رسیده رفتار کنم. ولی من یه مرد جا افتاده ام ، عمری ازم گذشته ، مسولیت زندگی و سه تا بچه دارم . اینجوری نمی شه.اینجوری باشه و همتا بخواد با این طرز تفکر بیاد داخل زندگی وقتی ببینه من اینجوری نیستم صدمه می بینه


همسر بهم گفت

تو خودت می بینی که من تو روز وقت صحبت با شما و . مگر برای موارد ضروری ندارم. شب هم نرسیده به تخت خواب خوابم می بره. اگر همتا بخواد توقع داشته باشه من همش باهاش صحبتهای عاشقانه بکنم و پیامهای عاشقانه بدم ، وقتی من اهل این چیزا نیستم ، زتدگی مون آسیب  می بینه



بهش گفتم خوب باهاش صحبت کن. بدونه واقعیت زندگی چیه. .


خیلی ذهنش درگیر بود . به قول خودش، نمی خواد به کسی آسیب بزنه. نقش هم نمی تونه بازی کنه. ولی اگر اینجوری پیش بخواد بره ، زندگی درست پیش نمی ره و به مشکل بر می خوره





امیدوارم همه چیز رو خدا خودش درست کنه.



چند شب پیش خیلی ذهنم درگیر بود .از خدا کمک خواستم .همسر درست می گفت؟ اطرافیان درست می گفتن؟

با خدا حرف زدم ؛ خیلی؛ ازش یه نشونه خواستم . خواستم  بهم نشون بده چیکار کنم و چی درسته و چی غلط رو کی حساب کنم و نکنم

شب خواب دیدم


خواب دیدم داشتم یه چمدون می بستم برم یه کشور دیگه ، با هواپیما،  دیدن امام زمان عج . همراه با پسر کوچیکم. پدرم بود مرتب می گفت نمی خواد بری

حالا برای چی . اصلا امام زمان عج نیست وجود نداره . گفتم چرا بابا جون هست از هر کی می خوای بپرس . هی می گفت نه . گفتم از هر کی مخوای بپرس . اسم یکی از همسایه ها رو آورد .گفتم باشه از همون بپرس ، اونم می گه هست.سعی می کرد منصرفم کنه.مادرم هم بود و اخم کرده بود که نمی خواد بری.بستن چمدونم خیلی  با سختی بود.خیلی تشویش داشت .هی یچیزی نبود. خلاصه چمدون رو بداشتم و همراه علی رفتم فرودگاه .دیدم این سالن برای اون کشور نیست.داشتم می رفتم همون سالنی که باید برم.نگاه و رفتار مردی بود که اذیتم می کردچمدونی که تو دست پا بود و درد سر . به نظرم  باز شد و داشتم بر می داشتم.با خودم گفتم کاش همسر می اومد منو می رسوند کاش چمدون رو می اورد.با بچه کوچیک سخته.ولی باز پاشدم و رفتم به سمت مقصود.


بعد بیدار شدم .خدا راه رو بهم نشون داد .اینکه  مسیرم درسته و تو این مسیر باید روی پام خودم بایستم



فرداش همسرم تکه ای از صحبتهای آقای اسلامیه رو شندیدند وقتی داشتم گوش می دادم.خودش یدفعه بهم گفت پس اینکه من توقع دارم همه چیز درست باشه اشتباهه. وقتی تو زندگی تک همسری چند سال اول مشکلاته و تو زندگیی تعددی بارز تره ، پس  جهاد در راه خدا تحمل این مشکلات و ساختنه . خدا رو خیلی شاکرم که دلیل و راهنما مونه و ما رو تنها نمی زاره.



دیشب پسرم خیلی اذیت کرد.از صبح تا شب یکسره حرف گوش نکرد و خراب کاری .زدمش.صورتش کبود شدبعد باهاش صحبت کردم.معذرت خواهی کردم.گفتم دیدی اونسری خانم حسینی معلمتون تعریف کرد ازت و گفت خیلی توانمد و باهوشی،  گفتی همش به خاطر شب بیداری های مادرمه.زد زیر گریه 

معذرت خواهی کرد.دستم رو بوسید و گفت مرسی منو زدی.قول داد پسر خوبی باشه .همش امروز هم می گفت ممنون.

امروز تولد امام رضاست .می خوام برای پسرم سرویس خواب بخرم ، هدیه ، به جبران کاری کردم. امیدوارم خدا منو ببخشه و من قدر دان این بچه های گل و زندگی عالییی که دارم باشم



امشب حرم بودم.گوشی همسر دست من بود و همسر رفته بود وضو  بگیره.همتا زنگ زد.وقتی همسر اومد بهش گفتم همتا زنگ زده بهش زنگ بزن. گفت چی می گفت؟ گفتم برنداشتم. گفتم شاید خوشش نیاد من گوشی رو بردارم.همسرم تعجب کرد.می گفت یه زن که یه زمانی مثلا اگر یه زن زنگ می زده به شوهرش ناراحت می شده قطعا ، چقدر تغییر می کنه که الان گوشی  رو برنداره که نکنه اون زنه ناراحت شه. چقدر تغییر می تونه ادم بکنه.

به فکر فرو رفتم راست می گفت. وقتی ملاک مالکیت و خودخواعی خودمون باشه با وقتی ملاک رفتارهامون رضایت  خدا باشه ، چقدر رفتارمون فرق داره.


خیلی از مشکلات تک همسری و یا تعدد  وقتی به احکام واقف و راضی (مثل ایه ۶۵ سوره نساء)  باشیم رفع می شه

خانمی دومی بودند که از زندگی شون خیلی ناراضی بودند . مرتب از اذیت همتای اول و بی عدالتی همسر گلایه داشتند.از اینکه همیشه با همسر اول می ره مسافرت و بعد از برگشت برای من اون شبها رو جبران نمی کنه 

اینکه هر چهار  شب یه شب میاد پیشم و. . اینجور موارد موجب شده بود خانم به آقا گلایه کنه و زندگی شون پر تنش بشه و سر هر جیزی با هم بحث داشته باشند

اگر ما به احکام واقف و راضی  باشیم اونوقت می بینیم جایی برای بسیاری از گله ها نیست و دیگه شکایت نمی کنیم.دیگه آرومیم و مرد هم از این ارامش لذت می بره و زندگی شیرین می شه .حال فرق نداره همسر اول یا دوم . هر کدوم اگر بدونن که مثلا حق قسم یعنی صرف خوابیدن در اتاق خانم ، هر چهار شب یکبار ، آنهم به شرط شروع به یکی از خانمها به نطر بسیاری، دارند دیگه معترض نمی شند و حق رابطه چهار ماه یکبار . البته تبصره هایی هم داره بخش دوم. بسیاری از فقها هم معتقند که در زندگی تک همسری اصلا حق قسم وجود نداره!یا مثلا حق قسم برای حضر شوهر هست ، و در  سفر ساقط می شه

مثلا اگر مرد بره مسافرت حق قسم از بین می ره .بنابراین اگر مردی با یکی از خانمها بره سفر .بعد از برگشت حق قسم برای ن یکسان برگزار می شه.حتی اگر همیشه با یکی بره مسافرت  ، دیگری حق اعتراض  نداره.البته مستحبه مرد هر سری با قرعه مشخص کنه کدوم زن باهاش بره.البته اگر این کار رو نکرد نمی شه بهش خرده گرفت.  عدالت واجبه رو بجا آورده

بنابراین اگر مردی عدالت واجبه رو فقط رعایت می کنه.یعنی از هر ۴ شب یک شب رو پیش شما بیاد و سفرش رو با زن دیگر بره،شما نباید اعتراض کنی، اینجوری خودت رو از چشم مردت می اندازی،مردها زن غرغرو و معترض دوست ندارند.اگر بهش محبت داشته باشی.اصلا اینجور موارد رو به روش نیاری. آرام  آرام می بینی خودش راغبه با تو بره مسافرت نه با اون یکی یا بیشتر پیشت باشه چون بیشتر آرامش داره پیشت . البته حق قسم از اذان مغرب  تا اذان صبح است. در این زمان باید در تخت خانم و به نحوی که اکثر اوقات رویش به روی خانم باشد سپری شود.بجز مدت لازم برای نماز و غذا و حمام و دستشویی، یعنی چیزهای واجب!  یعنی مرد نمی تواند این مدت را مثلا جلوی تلویزیون بگذراند مگر اینکه زن راضی  باشد .پس خوبه بدونیم چه حقوقی از منظر خدا داریم

تا با زیاده خواهی و ناراحتی آسایش رو از خودمون سلب نکنیم و گناه نکنیم



طبق احکام چند روز اول بعد از عقد ویژه خانم جدید است و بعد حق قسم بوجود میاد. ما هم این دوران رو الحمدالله به خوبی و خوشی سپری کردیم. خدا رو شکر از تعدد راضی هستم.در جواب دوستانی که می پرسن  اذیت نیستی و چه حسی داری. باید بگم فکر کنید جاری ، خواهر، خواهرشوهر، مادر شوهر پیشتون زندگی می کنه . اذیت می شید ؟ خوب تجربه من هنگامی که اونها چند روز پیشم بودن اینجوری بود : کارهای خونه رو باهم انجام می دادیم و درد دل می کردیم و از هر دری صحبت می کردیم و . فقط الان هم حس صمیمی تری دارم و هم حق قسم هست. مثل یک خواهر خیلی نزدیک و دوست داشتنی.
اما در مورد مسائلی که تو زندگی پیش میاد باید بگم معمولا طبق تجربه و صحبتهایی که با افراد تعددی موفق داشتم اکثرا مسائل ها بر سر رفتار همسر هست. معمولا همتا ها با هم مشکلی ندارند. در مورد رفتار همسر یک مورد رو می تونم بگم این هست که شوهر با خانم اول سالها زندگی کردند با توجه به دوران مشترکی که باهم داشتند و مسائلی که پشت سر گذاشتند ،با هم راحتتر هستند ، بنابراین وقتی مساله ای مرد رو ناراحت بکنه ممکنه اون رو در جمع خانواده به همسر اول تذکر بده ، در حالی که با توجه به رابطه تازه بین همتا و همسر این تذکر نباشه یا غیر علنی باشه. اگر چه همسر باید توی رفتارش عدالت رو رعایت کنه،  خانم اول نباید روی این مساله حساس شه ، با گذر زمان و در میان گذاشتنش با همسر آرام آرام درست می شه، اگر چه خوبه حرمتها حفظ شه.
و البته این مورد در کنار شناخت بهتر اخلاق و رفتار و سلائق شوهر هست که همسر اول  می تونه از این مزایا بهره ببره و اونها رو با همتا به اشتراک بزاره تا هم رابطه خانواده و رابطه بین دو همتا نزدیک تر و بهتر بشه و هم رابطه همسر و همتا.

 

دیشب همسر پیش ما نبود، رفته بود پیش مادرشون تا یسری کارها رو انجام بدن. منو همتا با هم صحبت کردیم و یسری تجربه هاییکه داشتم رو با همتا درمیون گذاشتم. از اخلاق همسر و چیزها و رفتارهایی که دوست داره. 

تصویری هم با شوهر و مادر شوهر صحبت کردم، و همتا هم برای اولین بار شوهر و خواهر شوهر صحبت داشتند. خدا رو شکر برخورد مادر شوهر و خواهر شوهر خیلی گرم و خوب بود.

برای عید قربان هم به مادرم اینا پیام تبریک دادم. و طبق معمول جوابی نگرفتم.

امیدوارم همه چیز به خوبی و خوشی پیش بره.

افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد

 


 
پریشب یه خواب دیدم. می دونید چند روز پیش تو گروه مجازی فامیلی، که از بعد از این ماجرا ها روابط خیلی کمرنگ شده توش و سعی می کنم فقط جهت انجام صله رحم توش باشم و گاهی پیامی بدم ، یکی از دختر خاله ها پستی گذاشت از آیت الله بهجت در مورد رضایت والدین و اینکه اگر رضایت والدین رو نداشته باشیم به جایی نمی رسیم. با توجه به جو گروه انگار پیام رو خطاب به من داده بود. والدین من هم که قهرند هنوز.
پریشب خواب دیدم که وارد مجلسی شدم. انگار مجلس ختمی، عزایی . ، بود که همه خانمها سیاه پوشیده بودند مادرم  هم بود.دو تا بچه کوچیک ، خیلی کوچیک ، مثل نوازد، بغلش بود و ازشون مراقبت می کرد. تو خواب انگار بچه هایی بودن که وطیفه داشت در مقبلشون مثلا بچه های خواهرم یا خودش (البته در واقعیت چنین نیست) به من هم محل نمی زاشت و اخم می کرد و کار خودش رو می کرد . . رفتم دستشویی وضو بگیرم وقتی برگشتم دیدم پسر کوچیکم نیست ، البته تو خواب خیلی کوچکتر از الان بود. بعد خاله صدیقم رو دیدم ( خاله صدیقم چند سال پیش فوت کردند.خدا بیامرزدش) . خاله ام گفت بچه ام دم سراشیبی پارکینگ بوده که گرفتدش اوردش خونه و خدا رو شکر به  خیر گذشته. مادرم هم اونجا بود . گفتم یعنی اونقدر ناراحتی و . که نمی شد مراقب بچه باشی و .  مادرم باز محل نمی زاشت و اخم کرده بود.  و . . حالت گریه داشتم .به مادرم   گفتم نگاه کن تعدد زوجات اشکال نداره و رضایت  والدین در این نیست. می گفتم اگر والدین بگن نماز مستجبی نخون حرف والدین رو باید گوش داد اما اگر بگن نماز نخون نباید گوش داد و من باید حرف شوهرم رو گوش بدم و . بعد انگار خاله ام یه کتاب نشونم داد وبهم داد با جلد آبی روشن که پشت اون حدیثی با همین مزمون بود انگار. داد برای اثبات حرفم و اینکه نشون مادرم بدم .بعد خاله ام  به من می گفت که کارت درست بوده و نگران نباش و رضایت والدین در این مورد نیست. کتاب رو گرفتم جلوی مادرم و می گفتم نگاه.و همون مطالب رو گفتم اما مادرم توجه نمی کرد و اخم کرده بود و روش رو برمی گردوند ومشغول  بچه ها می کرد خودشو. بعد انگار اومدم درد دل کنم که یکدفعه یادم اومد خاله ام فوت کرده، انگار فهمیدم خوابم یا حس کردم ممکنه خاله از پیشم بره. دستشو گرفتم و گریه می کردم. گفتم خاله من می دونم تو مردی . خاله ام لبخندی زد.کمی درد دل کردم . خاله ام کارم رو تائید  کرد و گفت کارت درست بوده .
)به تازگی فرزند هاشم پسر دایی ام که یه طفل ۲ ساله بود فوت کرده . دو هفته ای می شه)
در آخر خاله ام گفت از وقتی اومدم اینجا فقط بچه هاشم بوده که اومده پیشم،  تو این مدت شخص دیگه ای فوت نکرده ؟ کیا فوت کردن؟ 
من داشتم فکر می کردم که سریع بگم، که  با صدای همسرم و صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم .
تو این مدت خیلی ها فوت کرده بودند ولی انگار خاله خبر نداشت 
خوابم یه حالت  رویای صادقه داشت. می دونید مرده ها وقتی یکی می میره می رن پیشش و از زنده ها خبر می گیرن . بعد اگر اون فرد بگه فلان کس خیلی وقته  مرده،  می فهمن جایگاهش خوب نبوده که بتونن ملاقاتش کنن و . بعد هم که خوابیدم خواب  می دیدم این خواب رو برای مادر و خاله ام تعریف می کردم.
برای جمعه گذشته برای برنامه توقف ممنوع بریم ضبط . برای برنامه تعدد زوجات . کلرشناس مخالف حکم خدا ، آقای قاسمیان بود و چند  تا مخالف و من به عنوان موافق به عنوان مناطره کننده. اما مرتب بهونه آوردند که نشه و موفق نبودند و اخر سن رو بهانه کردند! نمی دونم چرا کارشناس بررسی حکم خدا رو یه مخالف قرار می دن!!!!
 
خدایا عاقبت همه مون رو بخیر کن

این ماجرای زندگی یکی از دوستان هست. زندگی اش خیلی جالبه. پیشنهاد می کنم همه بخونید و ببینید چطور روند زندگی شون خدا روشکر تغییر کرد و الان حتی راضی به تعدد شدن. 
ایشونم الان مثل ما دنبال همتا هستن‌ . ان شاءالله خداوند یه همتا عالی مثل خودشون روزیشون کنه.
 
 
 
 
 
من قبل از ازدواجم خیلی مسلمان نبودم
بدحجاب و گاهی بی حجاب بودم.
خانواده مذهبی هم نداشتم که بخوان راهنماییم کنن
مادرم چادری هستن اما مثل ن قدیمی در حد نماز و قرآن و چادر.اطلاعات دیگه ای نداشتن که به من بدن
پدرم هم در نوجوانی و جوانی قاری قرآن بودن و جزو کسانیکه در اواخر رژیم پهلوی مثل خیلی از مردم طرفدار امام بودن وتو این زمینه فعالیت میکردن اما بعد از فوت امام آروم آروم عقایدشون برگشت و به یک ضد نظام ضد اسلام تبدیل شد که صبح تا شب ورشکستگی کارخونه و همه زندگیش رو به جماعت ربط بده و دری وری بگه
منم تا حدی مثل پدرم داشتم میشدم
اما از سر یه اتفاق خیلی خیلی بدی که خودم باعثش بودم ورق زندگیم برگشت و وقتی اوج ناراحتی و استیصال کلا نماز رو هم کنار گذاشته بودم به پیرمردی که دوست خانوادگیم بود مراجعه کردم چون میدونستم فرد مذهبی هست
ایشون صحافی داشتن
وقتی حال و روحیه ام رو بهش گفتم بهم گفت امروز پسر جوانی اینجا بود که اعجوبه ای بود بذار باهش صحبت کنم اگه اجازه داد شمارش رو بهت بدم و باهاش حرف بزن بنظرم اون می‌تونه کمکت کنه
خلاصه شماره اون آقا رو بمن داد و من بهش پیامک دادم
ایشون فردای اون روز با اصرار تمام خواستار دیدن من شدن
من ترسیدم و قبول نکردم و به اون پیرمرد گفتم.ایشون خیلی ناراحت شد ولی وقتی اصرار اون پسر رو دید بمن گفت یه جای عمومی باهاش قرار بذار ببین چی میگه
منم تو امامزاده طاهر کرج ( اونموقع ساکن کرج بودم) قرار گذاشتم و این پسر رو دیدم.چندتا کتاب برام آورده بود و بهم گفت وقتی آقای امینی(همون پیرمرد صحاف) درباره شما بمن گفت من شب خواب عجیبی دیدم.گفت ما توی یک جایی برای ظهور آقا فعالیت میکنیم و من دیشب خواب دیدم ۳خانم روبمن معرفی میکنن که تو این مسیر خیلی به ما کمک میکنن من فقط میخواستم ببینم شما جزو اون سه خانم هستی یا نه؟
گفتم بوذم؟ گفت نه
یه مقدار هم درباره حجاب و ظاهر بد من گفت که بهتره روی پوششم کار کنم که چون خیلی مسئله ی مهمیه
فک کنید من با یه مانتوی تنگ تا زیر باسن و موهای رنگ کرده ی بیرون رفته بودم امامزاده دیدن یه پسر فوق مذهبی که برای اذن ورود به حرم اون امامزاده چشم به آسمون میدوخت
یه مقدار هم درباره تاثیر روح مومنین بر روی افراد گفت و توصیه کرد کارهایی که روی کاغذ برام نوشته رو حتما انجام بدم و کتابها رو بخونم
منم خوشحال اومدم خونه
غروب شد و من حالی بسیار بد، بسیار بد پیدا کردم
انگار در درون من دو نفر درحال جنگ بودن.همش به حرفهایش فکر میکردم.بهم گفته بود اگه میخوای برای امام زمان فعالیت کنی ممکنه لازم باشه حتی قید خانوادت رو بزنی.قیدخیلی چیزارو
من از طرفی بسیار مشتاق شده بودم و از طرفی نمیتونستم
یک عمر ته عبادتم نمازی بدون توجه بود و دو صفحه قرآن خوندن و بعد نماز هم منتظر بودم چشمم به عالم غیب باز بشه
آنقدر حالم بد شده بود که دوباره به اون پسر پیام دادم و گفتم من خیلی حالم بده انگار تو دلم جنگ شده .
گفت اصلا انتظار نداشتم به این زودی دچار چنین حالتی بشید.خیلی عالیه.نبرد حق و باطل داره اتفاق می‌افته.تا صبح هرکدوم پیروز بشن همون راه رو میرید.
انگار روح مومن اون پسر روی من عجیب اثر گذاشته بود
همش میگفتم اگه این راه رو انتخاب کنم باید محجبه بشم چادری بشم تو فامیل مسخره ام میکنن بگم چی شده که اینجوری شدم سخته نمیتونم و.
بعد میگفتم ولش کن همینجوری هستم مگه چیکار میکنم ولی اگه همینجوری بمیرم چی دارم؟؟؟
خلاصه مثل دیوونه ها تو اتاقم راه میرفتم و با خودم حرف میزدم
آخر شب گفتم خدایا من یه عمر اینطوری زندگی کردم ولی همیشه دلم سمت آدمهای مومن بوده و همیشه چادر دوست داشتم ولی روم نمیشد سرم کنم من تو و راهت رو انتخاب میکنم خودت کمکم کن
و بعد آرامشی عجیب. و بعد خواب.
 
دو هفته گذشت
من مانتو بلند میپوشیدم و هد میزدم که موهام معلوم نباشه و آرایش هم نمی‌کردم
یک شب خواب عجیبی دیدم
خواب دیدم تو یه بیابون هستم و یه قبر به بزرگی یک فرش ۶متری هست و به بلندی ۳متر
پشتش چهار قبر کوچیک خاک گرفته با فانوس‌های خاک گرفته و بعدش تا چشم مار می‌کنه قبر و فانوس
بمن میگن اگه میخوای مشکلت حل بشه باید بری خونه اون خانمی که ته قبرستون هست
میرم اونجا و ۱۲ پله رو پامیذارم و وارد حیاطی میشم که یک خانم سیاهپوش داره کار می‌کنه .بارون می باره ولی بارون خون آلود و روغنی.اون خانم بمن میگه اگه پسرم زنده بود این بارون رو روی کمرم میمالوند تا خوب بشم.میگم میخواهید من براتون بزنم؟ میگه تو نه
من میفهمم چون خیلی آدم خوبی نبودم اجازه نمیده من بهش دست بزنم
 
از خواب بیدار میشم و تا برسم سرکارم یواش یواش همه زاویه های خوابم یادم میاد
برای دوستم تعریف میکنم
دوستم بهم میگه وای مهدیه چقدر جالبه تو فقط دو هفته است که داری رعایت میکنی ولی انگار ۱۲ تا امام فهمیدن و دارن کمکت میکنن
این دوست من اصلا مذهبی نبود و بدتر از خود من بود
ولی انگار خدا این جمله رو توی دهنش گذاشت تا بمن بگه و من بفهمم عه آره راست میگه ما ۱۲ تا امام داریم
من تا اونموقع هیچ‌ حس خاصی به ایمه نداشتم فقط و فقط عاشق پیامبر بودم و یه مسجد رو بخاطر عشق به پیامبرم چراغونی کرده بودم تو دوران دانشجوییم.
نیت داشتم اینکار رو بکنم ولی فراموش کردم.هم اتاقیم خواب دید و گفت مهدیه خواب دیدم مسجد نزدیک دانشگاه رو داری چراغونی میکنی
من درباره نیتم اصلا به کسی چیزی نگفته بودم
پول دستم نبود و گذاشتم ماه بعد که حقوق تدریسم رو گرفتم.اما تو اتاق روبروییمون دختری بود که یک روز بدو اومد تو اتاقمون و گفت مهدیه خواب دیدم رفتی رو گنبد مسجد و داری لامپ می‌بندی
انگار باید اینکار رو میکردم
با پول کمی که داشتم رفتم یه الکتریکی و دیدم پول کم دارم.اقاهه گفت واسه چی میخوای گفتم واسه تولد با مبعث(الان یادم نیست) می‌خوام مسجد رو چراغونی کنم.گفت بقیه اش رو خودم میدم که شریک ثوابتون باشم
ریسه رو گرفتم و با خادم مسجد رفتم روی گنبد مسجد و باهم ریسه رو بستیم
شبش خواب دیدم یه ماهی تو آب بود که از آب افتاد بیرون ولی یکی اومد نجاتش داد و دوباره گذاشتش تو آب و اون ماهی خودم بودم
 
 
از سرکار که اومدم خونه گفتم خدایا اگه ایمه حق هستن عشقشون رو تو دلم بذار
و عجیب خدا صدای منو می‌شنید
 
گذشت تا ماه رجب شد
اولین ماه رجبی که من با جدیت سعی کردم تمام اعمالش رو از روی مفاتیح انجام بدم
گذشت و ماه مبارک رمضان رسید
یه شب به خدا گفتم
خدایا اگر قراره ازدواج کنم مردی سر راهم بذار که من رو بتو نزدیک کنه.خودت می‌دونی چقدر کم اراده ام.دیگه دلم نمیخواد به گذشته ام برگردم.ولی تنهایی اراده اش رو ندارم.خودت منو بهتر میشناسی.
همسرم هم انگار تو اون ماه رمضان شب‌هایی که حاج منصور میرفتن از خدا چنین چیزی میخوان
بعداز ماه مبارک من و همسرم تو یه سایت باهم آشنا شدیم از سر نقد یک کتاب و ایشون از تفکر من خوشش اومد و همدیگه رو دیدیم و پسندیدیم
رسیدیم به مشکل و غول بزرگ زندگیمون که رضایت پدرم بود.پدرمن سختگیر بود و اگه میفهمید ما از قبل باهم آشنا بودیم دردسر میشد.از طرفی پدرم از مردهای مذهبی متنفر بود و بعید بود بذاره با یکی که قیافه اش شبیه یک طلبه بود ازدواج کنم
مونده بودیم چیکار کنیم
یه روز همسرم اومد دنبال من که منو برسونه تهران که برم سرکار، خواهرش هم باهاش بود.من به زور خواهرم رو راضی کردم که تو هم بیا باهم بریم هم راحت میری سرکار هم بیا ببینش نظر بده
همین سوار ماشین شدیم یهو خواهرم گفت عه معصومه تویی؟؟
نگو خواهرشوهرم دوست قدیم خواهرم بود و بعد سالها همدیگه رو دیدن
خواهرم واسطه شد و درکمال آرامش خواستگاری ما انجام شد و پدرم آنچنان از همسرم خوشش اومد که بمن گفت یه وقت یه حرفی نزنی که این پسره بپره این پسر خوبیه
 بعد رسیدیم به غول بعدی بنام مهریه که پدر من کمتر از ۵۰۰ تا سکه قبول نمیکرد
به همسرم گفتم بابا از چک و چونه زدن سر مهریه بدش میاد اگه میخوای به نتیجه برسی خودت تنها بیا خونه ما با پدرم حرف بزن
این در حالی بود که خواهر من در سن ۳۲ سالگی بعد رد کردن حدود ۲۰-۳۰ تا خواستگار بلاخره به یکی جواب مثبت داده بود و پدر من سر اینکه خواهرم بجای ۵۰۰ سکه با همسرش سر ۴۰۰ سکه توافق کرده بحدی شاکی شده بود که میخواست کلا ازدواجشون رو بهم بزنه و یه جنگ تو خونمون براه افتاده بود 
منم با شناختی که از پدرم داشتم میدونستم اگه خانوادگی بیان واسه مهریه چونه بزنن اصلا پدرم قبول نمیکنه
جالب اینجا بود که پدرم می‌گفت ۵۰۰ تا و همسرم می‌گفت ۱۴ تا
اختلاف بحدی زیاد بود که هیچ جوری توافق حاصل نمیشد
یه شب همسرم اومد و بعد کلی این پا و اون پا کردن گفت راستش مهریه.
پدرم همه حرفهایش رو گوش داد و گفت خب حالا ۱۱۴ تا به نیت سوره های قرآن
یا ۳۰ تا به نیت جزءهای قرآن
همسرم که رفت بابام بمن گفت نظر خودت چیه؟
گفتم من این مرد رو بخاطر ایمانش قبول کردم شما بگی ۱۰۰۰ تا میگم چشم.بگی یکی میگم چشم
گفت خودتون دوتا برید باهم توافق کنید بمن اعلام کنید
من بودم
به همسرم گفتم و ایشونم گفت به احترام حرف پدرت ۳۰ تا به نیت ۳۰ جزء قرآن
وقتی این رو به پدرم گفتم بابام آنچنان احساس غرور کرد که سر اون ۴۰۰ تا سکه مهریه خواهرم نکرد
همسر من بمن گفته بود کارمند هست 
ولی بعد عقد فهمیدیم شرکت برای خودشه مثلا میخواست من بخاطر مقام و پول زنش نشم
خلاصه ما ازدواج کردیم و من تا ۶ماه بعدش همچنان مانتویی بودم ولی حجابم کامل بود
عید شد و همسرم پروژه راهیان نور داشت و من بسیار بسیار مشتاق رفتن به این بهشت بودم و درخواست دادم که منم باهاش برم.
بهم گفت اونجا باید چادر سر کنی چون من مجبورم تو پادگان ها و مقرها برم و بازدید کنم
همسر من شرکت پژوهشی آماری دارن و برای سرکشی به پروژه مجبور به مجوز گرفتن از ستادها و پادگان‌ها بودن
خلاصه من چادر به سر رفتم جنوب و با کلی عشق برگشتم
ما جشن عروسی نگرفته بودیم چون می‌خواستیم خونه بخریم دیگه پول برای جشن نداشتیم ولی همسرم برای یه ماموریت که ترکیه میخواستن برن منو برای ماه عسل به ترکیه برد و بعد رفتیم سر زندکیمون.من ازونجا برای خودم یه مانتو خریده بودم که عید تنم کردم
مانتو کرم زنگ جذب بلند بسیار شیک
چون با ماشین بودیم و روسری بلند هم سر میکردم جایی از بدنم رو کسی نمی‌دید
همین رسیدیم خونه پدرشوهرم ، پدرشوهرم بهم گفت مهدیه بابا مسافرت بهت ساخته تپل شدی
من آنقدر حالم خراب شد ازین حرف.با خودم گفت پدرشوهر محرمم هست بقیه هم دیدن یعنی؟؟؟؟
اون زمان من به شوهرم پیشنهاد بچه داده بودم
مدام با خودم میگفتم مامانم چادری بود من اون شده بودم من اگه مانتویی باشم بچم چی میشه؟ من باید الگوی خوب باشم.این شد که تصمیم گرفتم چادری بشم
یکی دوماه هم بود که اقدام میکردیم ولی من باردار نمی‌شدم
به خدا گفتم من برای رضایت تو و اینکه الگوی خوبی برای بچم باشم چادری میشم تو هم بمن به بچه سالم و صالح بده
من ۲۱ فروردین ۹۱ برای اولین بار با حجاب کامل شدم و چادر بسر کردم. ۲۰ فروردین ۹۲ دخترم به دنیا اومد
 
سر پسرم باردار بودم که بخاطر اینکه شرکت همسرم تهران بود و رفت و آمد براش سخت بود به تهران نقل مکان کردیم
پسرم هم زمستان ۹۴ دنیا اومد.
بعد دنیا اومدن پسرم همش این فکر تو ذهنم بود که خدا منو از کجا به کجا آورد.
همسرم مرد با ایمان و خداترسی بود.بسیار مهربان و خوش اخلاق.هروقت حس میکرد ممکنه ازش ناراحت شده باشم آخر شب ازم حلالیت می‌گرفت و می‌گفت حلالم کن اگه توحلالم نکنی اون دنیا یه لنگه پا باید وایسم جواب بدم
تو کل فامیلمون چنین آدمی سراغ نداشتم.
همش با خودم میگفتم چطور شکر چنین نعمت و رحمتی رو بجا بیارم که شایسته اش باشه؟
همیشه بعد نمازم بخاطر چنین همسری سجده شکر میذاشتم اما راضیم نمی‌کرد
یه روز بعد نماز ظهر داشتم قرآن میخوندم.رسیدم به آیه ۹۲ سوره آل عمران
آل عمران
لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ
ﻫﺮﺰ ﺑﻪ [ ﺣﻘﻴﻘﺖِ ] ﻧﻴﻜﻲ [ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ] ﻧﻤﻰ  ﺭﺳﻴﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻴﺪ ; ﻭ ﺁﻧﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻴﺰﻱ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ  ﻛﻨﻴﺪ [ ﺧﻮﺏ ﻳﺎ ﺑﺪ ، ﻛﻢ ﻳﺎ ﺯﻳﺎﺩ ، ﺑﻪ ﺍﺧﻠﺎﺹ ﻳﺎ ﺭﻳﺎ ]ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ .(٩٢) 
 
یهو دلم لرزید.انگار خدا با این آیه جواب سوالم رو داده بود.انگار داشت بهم می‌گفت من بهت دادم تا تو راه من انفاق کنی.حال این تو و این میدان ببینم چقدر پای حرفت هستی
 
وای خدا
یعنی من باید شوهرم رو انفاق کنم تا شکر این نعمت بشه؟؟؟ 
گفتم نه بابا حالا یه حسه
ولی ولم نمی‌کرد.
همش هم گریه میکردم.انگار از همون موقع شوهرم رو انفاق کرده بودم و دیگه مال من نبود.همش یه گوشه کنار مینشستم گریه میکردم و به خدا میگفتم اینجوری؟؟؟ اینجوری باید شکرش کنم؟؟؟ نامردی نیست؟؟؟ 
آنقدر این الهام برای من واقعی بود که هرجور خواستم ازش خلاص بشم نشد.
منم مثل تمام زنهای مخالف تعدد بودم.اصلا نمیتونستم بپذیرم که همسرم بره زن دیگه ای بگیره. 
خلاصه باخودم گفتم بذا ببینم اصلا این تعدد چجوریه شاید یه راه دررو داشته باشه
افتادم به تحقیق.خوندن.پرسیدن.گفتگو
یکی دو نفر رو میشناختم که شوهرشون زن دوم گرفته بود.یکیشون خیلی شاکی بود و کلی پیر شده بود سر این موضوع و بچه هاشم از باباشون متنفر بودن
یکی دیگه زن دوم بود و می‌گفت چون زن دوم بودم از اول سکوت کردم و هرچی زن اول گفت گوش کردم.زن اول هم بد نبود.بچه هاشونم آروم بودن و احترام خاصی واسه پدر قایل بودن
باخودم فکر کردم چرا زنهای اول حس شکست و قربانی شدن دارن و زنهای دوم حس برنده شدن؟؟؟ این دوتا که توی یک شرایط هستن؟ زن اول چی رو از دست داده که زن دوم بدست اورده؟ شوهر که میگه هردوشون رو دوست داره! هرچی واسه این میخره واسه اونم میخره. یک شب اینجاست و یک شب اونجا.شرایط کاملا برابر.پس چرا زن دوم شاکی نیست؟ و چرا زن اول شاکیه؟
اینجا بود که فهمیدم همه چی از فکر خود ماست.میشه وقتی زن اول هستی، زن دوم باشی با حس برنده شدن با حس سکوت در مقابل زن دیگه که به همین اندازه حق داره
تازه من سالها تنها همسر بودم و همه ی شبها مال من بود ولی زن دوم هیچوقت چنین چیزی نداشته و طفلک ازین موهبت محروم بوده پس اون باید حسادت کنه و بیشتر بخواد نه من
ازونجایی هم که همسر من بخاطر شغلش زیاد مسافرت می‌رفت و یا کارش زیاد بود و شبها دیر میومد من سرم رو گرم کلاس تدبر در قرآن و استاد مطهری و قالیبافی و بافتنی و قلاب بافی و خیاطی و کرده بودم. حتی گاهی وقت کم میاوردم و‌دعا میکردم امشب خدا کنه دیر بیاد مشقم ناقص نمونه
گفتم خب شب‌هایی که نیست به این کارهام میرسم
وقتی هم که آمار دختران مجرد قطعی و ن بیوه و مطلقه رو دیدم و همینطور تعداد زیاد دخترانی که تو فامیل خودمون سنشون داشت بالا می‌رفت و هنوز ازدواج نکرده بودن فهمیدم معنی انفاق همسرم یعنی چی؟؟؟
احادیث و روایات و تفسیر هم میخوندم
اولین درس تدبر در قرآن مون سوره ناس بود.هر سوره ای یک بعد طهارتی داره که باید روی خودمون کار میکردیم.موضوع طهارتی سوره ناس هم حسد بود.استاد گفت تا ترم ۳ وقت دارید حسد رو توی خودتون از بین ببرید.ترم ۳چیزی به نام حسد نباید تو شما وجود داشته باشه که بخواهید بهش بپردازید
با چندتا خانم دیگه هم که همسر دوم شده بودن یا خودشون برای همسرانشون زن گرفته بودن آشنا شدم تو فضای مجازی و دیدم وقتی خودم پا پیش بذارم و پیش قدم بشم قابل هضم تر هست تا اینکه یهو قرار باشه چنین اتفاقی بیافته
با خودم میگفتم اگه من این خوشبختی رو که دارم با کسی دیگه شریک بشم انگار خوشبختی خودم رو هدیه دادم به کسی دیگه و این یعنی انفاق اونچه که از همه چیز بیشتر دوستش دارم
و دقیقا همون انفاق هست چون با این بخشش چیزی از خوشبختی من کم نخواهد شد که هیچ برکتش باعث
بیشتر شدنش هم میشه
ولی هنوز برام سخت بودپذیرشش
یک روز تو یه روایت ماجرای خواستگاری پیامبر از ام سلمه رو خوندم.همونجا به خدا گفتم خدایا اگه اینکار درست و بحق هست غیرت نه رو از روی من بردار 
 
که هم عذاب نکشم و هم باعث آزار همسرم نشم.
از فردای اون روز هرگز احساس نگرانی و ناراحتی نداشتم ازین بابت.کاملا احساس آرامش میکردم و هیچ ترسی ازینکه همسرم زن دیگه ای بگیره نداشتم.
بعد ۹ماه فکر کردن و تحقیق کردن تصمیم رو گرفتم و به همسرم گفتم
همسرم اول جدی نگرفت فکر کرد حالا جو گرفته منو و یه چیزی دارم میگم
ولی دو هفته بعد بهش گفتم کسی رو پیدا نکردی؟
گفت چه قرصی خوردی؟؟؟ سرت به جایی نخورده؟؟؟
یک شب بهم گفت راستش خوب شد که خودت بهم پیشنهاد دادی من مدتیه یکی رو میخوام ولی روم نمیشد بهت بگم.به اون طرف هم گفتم ولی نظر تو برای هردومون مهم بود
من با خوشحالی گفتم خب خداروشکر پس خودت یکی رو پیدا کردی
چشماش گرد شده بود.گفت من فقط میخواستم ببینم اگه چنین چیزی بهت بگم حسادت نمیکنی؟ ناراحت نمیشی؟؟ تازه خوشحالم شدی؟؟؟ چه قرصی واقعا خوردی؟؟؟
چند وقت بعدش دوباره خوابی دیدم.خواب دیدم دارم میرم مشهد و تو راه یه جایی میخوایم بریم دسشویی بعد میبینم تو حرمیم و دخترم رو بردم دسشویی.میبینم تمام توالت‌های حرم تو اتاق خونه ما تخلیه میشه و همه جا کثیفه
به همسرم میگم نگاه کن چی شده خونمون
از یکی که تعبیر خواب میدونست پرسیدم بهم گفت شما قصد انجام کاری داری که آنقدر براتون خیر و برکت داره و اونقدر براتون خوبه که حد نداره.ایمه هم راضی هستن به اینکارتون
من اونجا بهم ثابت شد که پیشنهادی که به همسرم دادم بجا و بحق بوده و انگار یه جورایی انفاق من مورد قبول واقع شده هرچند که هنوز همسرم اقدامی نکردم
ولی انگار من امتحان خودم رو پس داده بودم با پذیرش چیزی که خدا سرراهم گذاشته بود
همسرم هنوز همسری اختیار نکردن.حتی چند مورد بهشون معرفی کردم
یه روز برام یه هدیه خرید و ازم تشکر کرد و گفت شدی زنِ خوب پیش خدا.این کار مسئولیت سنگینی داره واسه من و خیلی مهمه کی قراره تو زندگیمون بیاد.باید یکی باشه کم کفو و هم 
شأن تو و کسی که از سر استیصال چنین مسیله ای رو قبول نکرده باشه بلکه مثل خود تو با تحقیق و تسلیم دربرابر خدا قبول کرده باشه.اگه چنین کسی پیدا شد و به دلم نشست اینکار رو میکنم اگر نه دوست ندارم دوره بیافتی برای زن دادن من!
و جالب اینجاست که از زمانیکه من به همسرم پیشنهاد دادم ، انگار همسرم دوباره عاشقم شده مثل روزهای نامزدی و اوایل ازدواجمون بهم ابراز علاقه می‌کنه و همش میگه زنِ خوب!
همش باخودم میگم کاش همون سال اول ازدواجمون بهش پیشنهاد میدادم
الان سر سومین فرزندم باردار هستم و هممون بیصبرانه منتظر ورود یه فرشته کوچولوی دیگه هستیم که ان‌شاءالله قسمت تمام زنها و دختران بشه

 
بعضی ها می گن چرا پیامبر و حضرت علی ع در زمان حضرت  خدیجه و حضرت فاطمه س همسر دیگه ای نگرفتند و اگر تعدد خوب بود چنین می کردند.
در پاسخ  باید موارد زیر رو در نظر گرفت
۱. اگر امام علی و حضرت محمد می خواستند تعدد کنند به نظرتون حضرت خدیجه و حضرت فاطمه س چه باز خوردی داشتند؟ آیا مخالفت می کردند؟ قطعا خیر.یادم میاد  یجا خوندم حضرت محمد ص به حضرت  خدیجه در هنگام فوتشون می فرمایند سلام مرا به هوو هایت در بهشت برسان. پس از جانب زن باید پذیرش این حکم الهی باشه. چه همسرش تعدد بکنه یا نه.
۲. در زمان حضرت خدیجه و ابتدای دوران ازدواج حضرت  علی ع هنوز جنگها رخ نداده بود تا بیوه ها و مجردان رو به فزونی برود و نیاز به تعدد باشد
۳. حتی حضرت  محمد ص و امام علی ع نیز چند همسر همزمان داشتند و حتی حضرت محمد به روایتی و به دستور خداوند ۹ همسر داشتند و ازدواج هایی به خاطر رضای خدا و مصلحت اسلام و جامعه اسلامی داشتند. پس این حضرات هم تعدد داشتند و این کار را قبول داشتند و بسته به شرایط و در زمان مناسب وارد شدند.
۴. اکثر ائمه ما نیز تعدد زوجات داشتند . از همان زمان همسر اول. 
۵.بهتر است بجای مقایسه خود با برترین ن جهان و دو عالم ، خود را حداقل با سایر ن ائمه و مادران ائمه مقایسه کنیم
۵. اکثر پیامبران نیز تعدد زوجات داشتند و تعداد بسیار کمی بودند که تعددی نبودند.
۶.در علمای جهان اسلام نیز تعدد زوجات بسیار دیده شده مثلا ایت الله قاضی با همسرانش در یک منزل به خوشی زندگی می کردند
 
 
بنابر این  تعدد زوجات را از منظر یک زن بخوایم ببینیم باید گفت هر زن مسلمان باید پذیرش نسبت به این حکم داشته باشد و آن را بپذیرد و طبق ایه ۱۶ سوره نساء کراهت قلبی هم حتی نسبت به این حکم نداشته باشد تا به رستگاری برسد.
اما از منظر مرد، مرد می تواند تعدد زوجات  داشته باشد ،به شرط عدالت ، با هر که مایل است ازدواج کند و شرعا نیازی به رضایت همسر اول در حالت عادی ندارد. رعایت عدالت هم عدالت واجبه است و چیز سختی نیست .  در تفسیر ایه قران هم که گفته شده مردان نمی تواند عدالت رو رعایت کنند ، منظور عدالت مستحب هست .
 
اما اینکه چی شد من این حکم رو پذیرفتم،  هم همین موارد بود و هم اینکه دیدم تعداد دختران مجرد دهه ۶۰ و ۵۰ خیلی زیاد شده و مرد تو این سن برای ازدواج با آنها به این تعداد نیست، و وقتی باهاشون هم صحبت می شی خیلی چیزها رو می فهمی و ناراحت می شی. 
دخترای مجرد  مومن که خیلی هاشون شبا با دوش اب سرد و گریه خوابشون می بره.بعضی هاشون به گناه می افتن. بعضی هاشون دور از چشم خانواده صیغه می کنن و دیگه دختر نیستن
چیزهایی می فهمی که بعد از ترس خدا خوابت نمی بره‌. فقط کافیه پای درد دل اونها بشینیم.
بعد خدا از من و افراد مثل من. از زنها. بپرسه، این جورخانمها رو نشونمون بده بپرسه، بگه مگه من حق تعدد زوجات نذاشتم تو چرا با حکم من مخالفت کردی تا این به گناه بیافته. چی بگم؟ یا مگه ندیدی شوهرت دوست داشت تعدد بکنه یا تو عذاب بود،چرا نذاشتی زن بگیره، چرا با حکم من مخالفت کردی؟ چی بگم، اگر بگه تو گناه اینها شریکی من رو سیاه چی بگم؟
 
همه اینها موجب شد این حکم رو بپذیرم و به همسرم هم اعلام رضایت کنم. و همسرم بعد از فهمیدن علت رضایت من و وضعیت جامعه و تحقیق تصمیم به تعدد زوجات به خاطر رضای خدا و حرکت جهادی گرفتند.
باید بگم این وبلاگ، وبلاگ تبلیغی تعدد زوجات نیست بلکه بیان تجربه و راهکار هست برای کسانی که می خواهند وارد تعدد زوجات بشوند و یا خانمهایی که می خواهند روی  خود کار کنند  و پذیرش حکم الهی رو داشته باشند
 
از منظر مردان تعدد زوجات بسیار سخته. همسرم بارها و بارها متذکر شدند که " ورود آقا  به تعدد زوجات برای نیتی بجز رضای خدا اشتباه  محض است و من اگر نیتی بجز رضای خدا و کار جهادی داشتم هرگز وارد تعدد نمی شدم.تعدد زوجات راه رفتن بر روی لبه تیغ هست و ممکنه انسان رو جهنمی کند. اعصاب پولادین می خواد." همسر دوم اگر مطلقه باشه براش طلاق دوباره راحتتر از بیوه و دختر مجرد هست ، از طرفی همسر  دوم معمولا مثل زن اول دنبال ساختن زندگی نیست ، دنبال بدست آوردن  زندگی راحت هست. معمولا  ممکنه احساس نا امنی داشته باشه و بر طبق این حس کاذب رفتاری داشته باشه که این رفتار موجب صدمه به زندگی مشترک بشه. انگار از ابتدای ورود به زندگی تعددی به جای ساختن زندگی و جایگاه خود ،حداقل و در بهترین شرایط ،دنبال بدست اوردن زندگی و حق و حقوق و جایگاهی مانند زن اوله که این مقدور نیست. چون زن اول جایگاه خودش رو ساخته . با صبر و گذشت و ایثار و و همین موضوع اختلافات بسیاری درست می کند‌ . اینکه بدون اینکه جایگاه خود را درست کنیم از همان اول انتظار داشته باشیم جایگاهی مانند کسی سالهای بسیاری ایثار کرده و . داشته باشیم. اصلا میسر نیست.
از طرفی هم همسر دوم از نظر جسمانی جوانتره و زایمان نداشته و برای همسر ممکنه جذاب تر باشه.
به هر حال مهمترین چیز برای همه افرادی که وارد تعدد می شن اخلاق خدا پسندانه  در عمل هست. اینکه یه خانم واقعا اونگونه عمل و شوهر داری کنه که خدا راضی باشه و همین طور آقا

 
چند وقته افراد مختلفی باهام تماس می گرن و راهنمایی می خوان. افراد تعددی که مشکلاتی دارن و یا خانمهای اول که قصد دارن وارد تعدد بشن و می خوان مخالفت با حکم خدا نداشته باشن و .
 
 
در مورد زندگی تعددی قبلا هم گفتم. اگر افراد بخاطر خدا زندگی کنن خیلی خوب و راحته. من با همتا اصلا مشکلی ندارم با هم خیلی خوبیم. اگر چه گاهی موارد خیلی ریزی لحظه ای ناراحتم می کنه یا ممکنه همتا رو ناراحت کنه . مثلا تشکر کردن همسر از  همتا فقط در کاری که هر دو در حال انجامش بودیم یکبار برای من پیش اومده. اینجور موارد رو سعی می کنم به همسر حتی متذکر نشم. اما این بار گفتم که با منم همینجور رفتار کن صرفا من باب صحبت و . .  اما بعد پشیمون شدم. بهتر بود از روی این مساله هم می گذشتم. انسان باید فقط به خاطر خدا کار کنه و سعی کنه روی این موارد حساس نشه. 
 
خلاصه افرادی هستند که می خوان وارد تعدد بشن و ترس دارن که نتونن احساساتشون رو کنترل کنن . وقتی انسان تا حدی پیش می ره مثل شنا گری که مقدمات شنا رو یادگرفته دیگه باید وارد تعدد بشه و تو تعدد رشد کته و خودسازی کنه . اون شنا گر اگر وارد آب نشه نمی تونه شنا رو یاد بگیره . باید وارد آب بشه و تمرین کنه. پس اگر قصد ورود به تعدد دارید و مقدمات فراهمه نترسید وارد شید. خود من هم وقتی وارد نشده بود گاهی خیلی ترس از اینده می اومد سراغم، ترس از اینکه نتونم الهی رفتار کنم یا خانواده صدمه ببینه ، می گفتم کار شیطانه، وقتی وارد تعدد شدم دیدم همش بی مورد بوده.  
 
 
از طرفی همسر تصمیم گرفت خانه را به خاطر بعضی اختلاف سلیقه های طبیعی جدا کنه. می گن اینجوری همتا زندگی مشترک  رو بهتر می پذیرن ،آقا می گن مسائل زندگی اینطوری براشون شفاف تر می  شه و خیلی از مشکلاتشون از بین می ره. 
من اصلا دوست نداشتم. مخالف بودم . وقتی باهم خوبیم ومی به تنهایی کشیدن نبود. اما همسر می گه برای ثبات زندگی همتا و اون لازمه اینکار.  منم قبول کردم. با همتا هم صحبت کردند و ایشون هم قبول کردند.
 از طرفی پسر کوچیکم تازگی ها با اون زبون کوچیکش گاهی به همتا اخم می کنه و می گه عه! دو سالشه ، قبلا اینجوری نبود تازگی ها اینجوری شده. از سمت دیگه هم دخترم می گه دوست نداره دوستاش بفهمن.   همه اینها باعث شده همسر بگن خونه جدا بهتره. تا ببینیم خدا چی می خواد.

 
تو پست قبلی بنابر درخواست خیلی ها بعضی از موارد مشکلات تعدد رو نوشته بودم، مشکلاتی که دوستان تعددی برام باز گو کرده بودند و راه حلها و . 
مثلا اینکه بین دو زن تعامل باشه و زن اول تجربیاتش رو در مورد همسر به دومی بگه و دومی بچه ها رو تو شب زن اول نگه داره . اگر چه من خودم تجربیاتم رو در اختیار همتا قرار می دم ولی هرگز نمی تونم بخوام بچه ها رو نگه داره. یادمه یبار که بچه  رو که نمی خوابید،برد پایین باهاش بازی کنه تا من که حالم خوش نبود بخوابم، به همسر گفتم بره بچه بیاره تا بخوابونمش ، صحیح نیست همتا طفلی ساعت  دو و سه شب بیدار باشه همتا هم فرداش گفت می زاشتی پیشم باشه .باهم اخت می شدیم،ناراحت شدم.  گفتم دلم نیومد اون موقع شب بیدار بمونی به خاطر بچه
 
اما الان بعضی دوستان باز پیامهایی می دادن و مثلا می گفتن زن اول بدجنسه و زن دوم مظلوم و مرد قوام نداره و . یادمه با یکی شون که صحبت می کردم ، اخر سر بهش گفتم اینجا ها اشتباه کردی و خودش هم پذیرفت ، در صورتی که اول مشکل رو از شوهر و زن اول می  دونست . 
بعضی از پاسخ هایی که داده بودیم رو اینجا جمع بندی می کنم. به درد بعضی ها شاید بخوره. 
 
به نظرم هر کس  اولا می  تونه فقط در مورد زندگی خودش نظر بده.نمی شه گفت زن های اول اینجوری یا دوم اونجوری اند.اما باید مراقب بود یک طرفه به قاضی نریم که خدا شاهد اعمال ما و قضاوتها و حرفهامون هست و بابتش مسئولیم و وای اگر دل کسی بشکنه
 
ما تو زندگی کسی نیستیم.صحبتها رو هم از یک طرف می شنویم.ممکنه اون کسی که فکر می کنیم چقدر مظلومه اتفاقا خودش ظالم باشه و خدا اینو می دونه
پس  مراقب حرفها و قضاوتهامون باشیم و یکطرفه به قاضی نریم
 
 
گاهی این مسائلی که تو تعدد اتفاق میفته بیشترش برمیگرده به بی مدیریتی شوهر، مردی که واقعا نتونه جلوی اشتباه همسرانش بایسته،چه اول چه دوم هیچ فرقی نمیکنه،اصلا حق نداره وارد تعدد بشه چون زندگی چند نفرو بهم میزنه.خانم هایی هم که وارد تعدد میشن واقعا باید به دور از حسادت باشن و تو این زمینه رو خودشون کار کنن.و همه چیز این قضیه رو پذیرفته باشن وگرنه زندگی میشه پر از تلاطم.
عده ای می گن اگر مرد قوام باشه مشکلی پیش نمی یاد. محاله‌.
ببینید قوام یعنی چی ؟ اگر زنی بدجنسی می  کنه و مرد جلوش رو می گیره و از پسش بر نمی یاد قوام نیست؟
مثلا مثل ائمه و پیامبرانی که زن بد داشتند، استغفرالله قوام نبودند  ؟؟؟
 
باید کل اعضای خانواده برای خدا کار کنن. گاهی هم مرد قوام هست. جلوی اشتباهات زن رو می گیره بدون اینکه همتاش در جریان مشکلاتشون باشه، ولی زن ، مثلا همون زنی که مرد قوام می خواست، الان که خودش مشکل داره و قوامیت مرد  در مقابل خودش بکار می ره، ناراحت می شه . بجای اینکه مشکلاتش رو حل کنه مثلا ربط می ده به همتا یا اینکه مردم قوام نیست همتا حسادت کرده. یا اینکه اصلا مشکل ندارم. در نتیجه مشکلاتش رو رفع نمی کنه و مشکل گسترده تر می شه. در حالی که شاید همتا روحش از این مسائل خبر نداشته باشه
هر کسی که وارد تعدد می شه "چه مرد  چه زن اول چه زن دوم" همه باید شرایط تعدد رو بپذیرن .و بپذیرن که اون میزان قطعا درصدیش براورده می شه.این واقعیت زندگی هست.یعنی ممکنه میزان ابراز محبت مرد ۵۰ درصد بشه و از این میزان باز کلش براورده نشه. چون زندگی کلی جنبه های دیگه داره و اطرافیانمون  انسانن و نه ماشین.
 
از طرفی هم این رو باید دونست که چند سال اول هر زندگی مشترکی سخترین سالهاست . باید با اخلاق و روحیات هم و خود زندگی شویی و تاهل عادت کرد. اینکه دیگه مجرد نیستیم و فرق داره. توقع نداشته باشیم از اول همه چیز گل و بلبل باشه.برای ساختن زندگی باید تلاش کرد.نباید قیاس کرد. نه با همتا نه  با زندگی  دیگران.و از همه مهمتر باید برای رضای خدا زندگی کرد و هر زنی به خودش بگه وظیفه من خوب شوهر داری کردنه.پس اگر با رفتارم کاری بکنم شوهرم ناراحت بشه گناه کردم و خدا ازم ناراضی می شه و نمازم قبول نیست.  باید در هر مساله ای خدا رو در نظر گرفت و یادمون باشه دنیا محل گذره و به زودی باید جواب ریز و درشت کارهامون رو پس بدیم.دچار قیاس نشیم. و وقتی وارد زندگی تعددی بشیم که اون رو با همه شرایطش که برامون پیش اومده خوب بسنجیم.
مثل کمتر بودن وقت همسر برای ما
مثل معایب و مزیتهای تو یک خونه یا جدا بودن
مثل  میزان عدالت واجبه
مثل محدودیتهای کلی ازدواج نسبت به تاهل مانند اینکه دیگه صاحب اختیارمون مرده و تصمیم گیرنده اونه. یا محدود شدن ارتباط ما با دوستان و یا بیرون از منزل.
مثل از خود گذشتگی و ایثار و کار و وظایف
 
 
زن دوم از اونجایی که وارد یک خانواده  جدید می شه که اخلاق و روحیاتشون شکل گرفته و باید خودش رو با اونها وفق بده ممکنه براش سخت باشه. از طرفی ممکنه خودش رو با همتا مقایسه کنه و بگه چرا من خودم رو با اون وفق بدم اون با من خودش رو تغییر بده. در صورتی که باید بدونه با یک خانواده باید خودش رو وفق بده ، نه همتا ، و این قیاس رو شیطان تو دل ادم می اندازه. همتا هم خودش رو با همسر و خانواده وفق داده. بعد اگر مشکلی از این عدم تطابق پیش بیاد چون همتا مشکلی نداره ، مشکلات رو به همتا ربط می ده. در صورتی که باید دید گسترده داشت. باید هنگام ورود به تعدد در نظر گرفت که من وارد خانواده ای می شم که قطعا تفاوتهایی داریم و این من هستم که با اونها و شرایط زندگی شون وفق پیدا کنم
 
گاهی مرد می خواد بره سراغ خانم دوم و سوم. خانم دومی بود می گفت خانم اول می خواد همونجور که روی سر خودش همتا اومده روی سر من همتا بیاره تا منو اذیت کنه! خوب این فکر کاملا اشتباهه. خانم دوم از همون اول همتا داره!! از طرفی اگر خانم اول چنین کاری بکنه به خودش ضرر زده و شوهرش رو بیشتر از دست داده . این فکر اصلا منطقی نیست. در ضمن تعدد کار مرده و مشکلاتش برای مرد. مرد اینقدر ساده نیست با یه حرف خانمش بره زن بگیره و خودش رو اذیت کنه.
گاهی مردانی هستند که به خاطر خدا و شرایط جامعه کلا می رن سراغ تعدد. برای وظیفه ای که حس می کنن دارند. مثل همسر من. همسرم از اول به همتا گفت ۴ تا ممکن است بر طبق شرایط زن بگیرند، همتا هم گفتند من کی هستم که بخوام با حکم خدا مقابله کنم و مشکلی ندارم. حالا هم گاهی می گویند موردی با فلان شرایط براشون پیدا کنم. پس تعدد خواست و میل مرده به هر دلیل . چه خواست ذاتی و درونی چه به خاطر خدا و کمک به دیگران
 
 
با دید باز بریم جلو تا بعد اذیت نشیم

در مورد بررسی زندگی تعددی و شرایط و سختی ها برای همتاها  در زندگی تعددی می تونم موارد زیر رو بگم
اول از همه زندگی مخفیانه . گاهی همسر دوم بنا به شرایطی راضی می شه که زندگی تعددی رو مخفیانه و به دور از چشم و اگاهی همسر اول شروع کنه.  که خوب درد سر ها مشکلات بسیاری داری. مانند تنهایی شبها . یا همیشه در ترس بودن یا نداشتن ارتباط با خانواده همسر. از طرفی وقتی همسر اول بفهمه زندگی اش خیلی دچار تنش می شه و خدای نکرده حتی شاید متزل بشه. اینگونه تعدد برای زن اول هم بسیار آسیب زننده است و همسر اول بسیار صدمه می بینه که دلایل اونو قبلا گفتیم.
گاهی همسر اول از تعدد اطلاع داره اما راصی نیست و حسادت داره  و مرتب برای همسر دوم مشکل درست می کنه.
گاهی علی رقم راضی بودن همسر اول،خانواده شوهر راضی نیست و عروسشون رو نمی پذیرند و برای اونها مشکل درست می کنند و همسر دوم نمی تونه ارتباط فامیلی طبیعی رو داشته باشه.
اما وقتی همسر اول و خانواده شوهر راضی باشن ، وقتی همسر دوم وارد زندگی تعددی می شه باید توانایی تعامل با دیگران داشته باشه و بتونه با اخلاقهای مختلف کنار بیاد. انسانهایی که برون گرا هستند مثلا و با افراد مختلف سریع ارتباط برقرار  می کنند معمولا در این زمینه راحتترند. مثلا همسر دوم باید با همسر اول و شوهرش ارتباط سالم برقرار کنه و به شناختی از اخلاق و روحیات طرف مقابل برسه. اگر اونها فرزند هم داشته باشند باز باید خودش رو با چند  نفر جور کنه. اگر همسر سوم و چهارم باشه ، این دامنه گسترده تر می شه. اما برای همسر اول و بچه ها بدین صورته که فقط باید خودشون رو با همسر دوم جور کنن. البته اگر همسر دوم بچه داشته باشه برای اونها هم شرایط یکسانی پیش میاد. از طرفی این حالت در ازدواج های اولی که با مرد یا زن بچه دار صورت می گیره هم هست. البته همه اینها قبل از ورود به تعدد و با شناخت اولیه ، کاملا واضح و مشخصه و فرد با علم و آگاهی به این موارد می ره جلو. 
مورد دیگه اینکه برای همسر دوم،  همین که می خواد زندگی جدیدی بسازه،  موتور حرکت هست و انرژی  می ده . در مقابلش فرزندان و همسر اول احساس از دست دادن موقعیت و محبت  و . دارند و این یک نکته منفی است و باید ایمان و روحیه  بالا داشته باشند تا بتونند حداقل  خودشون رو حفظ کنن .
همتا در مقام مقایسه می گفت که زن اول جایگاهش تثبیت شده است و زن دوم نه. که به نظر من این قیاس اشتباهه. چون همسر اول به قول همتا بعد از سالها  زندگی به این تثبیت و جایگاه رسیده و مسائل زیادی پشت سر گذاشته و سختی های زیادی کشیده، همسر دوم اول راهه و باید همین دوران رو سپری کنه تا به همون جایگاه برسه . به عبارتی این تثبیت و جایگاه فقط در گذر زمان و نشان دادن خودمون تو شرایط مختلف زندگی بوجود میاد و چیزی  نیست که از اول وجود داشته باشه.
اما از طرفی مرد در زمان همسر اول ناپختگی های فروان داشته . عدم شناخت ن و روحیات و یا اخلاق و رفتاری که در گذر زمان تغییر کرده و رشد پیدا کرده. همسر دوم دیگر این مشکلات رو نداره و از اول با مردی زندگی رو شروع می کنه که خیلی مشکلات توی اون کمتره و شناخت خیلی بهتری نسبت به ن داره. اگر چه شاید خودش این رو درک نکنه ولی همسر اول خوب اون رو درک می کنه چون کاملا متوجه تفاوتهای رفتاری همسر تو شرایط مشابه می شه.
از سمت دیگه معمولا در زندگی تعددی خانواده همسر اول خیلی مخالفت می کنن. قهر می کنن و . . اما خانواده همسر دوم معمولا بالاخره با پذیرش و رضایت،  دخترشون رو عروس می کنن . و اینجا سیستم زندگی و خانواده و ارتباطی همسر اول و فرزندان بهم می ریزه.
از طرفی بسیاری از اوقات مرد تمایل بیشتری به مصاحبت و . با همسر دوم داره . به دلیل تازگی و . . این ممکنه موجب سردتر شدن روابط همسر اول بشه.و یا اگر همسر اول فرزندانی داشته باشه ، بسیاری از اوقاتش با بچه ها گرفته می شه و اوقات اندک باقی مانده هم ممکنه توسط همتا پر بشه برای همین خلاء بیشتری حس کنه. مثلا با وجود بچه کوچک حتی از شبهاش هم نتونه بهره ببره.درواقع همتا و همسر باهم می رن به رخت خواب و حرفها و درد دلهاشون رو دارن و . ولی همسر اول وقتی می تونه بره تو رخت خواب که همسر خوابه. خوب اینجا هم همتا می تونه در شبهایی که نوبت همسر اوله اون بچه رو نگه داره تا همسر اول به شبش برسه و این خلاء کمتر شه.
 
از طرفی همسر اول کل وقت و داشته های خودش رو برای زندگی داده در حالی که همسر دوم معمولا سعی می کنه این جور موارد رو برای خودش حفظ بکنه .
از طرفی نگاه افراد جامعه در زندگی تعددی به همسر اول ، به مانند زنی هست که مشکلی داشته و . و به زن دوم به مانند زنی هست که خواسته زندگی اول رو از بین ببره. 
به نظر من زندگی تعددی مانند  تک همسری مسائلی داره که باید اونها رو پذیرفت و حل کرد. نباید توقع داشت زندگی کاملا بدون 
 
مساله باشه . این غیر ممکنه . اما بدترین قسمت تعدد رفتار اجتماع و اطرافیان هست. رفتار و نوع برخورد دیگران که ناحق هم هست اذیت کننده است . امیدوارم خداوند ان را نیز رفع کند با ظهور هر جه سریع تر حضرت صاحب امان عج
 
می دونید داشتن همتا اصلا چیز بدی نیست . خیلی خیلی  هم خوبه. اما تا زمانی که محبت و تکیه گاهتون رو داشته باشید ، اگر تکیه گاه و محبت همسرتون و خلوتی که باهاش داشتید رو از دست بدید صدمه زننده خواهد بود. البته من همیشه با خودم می گم اگر من نمی تونم چیزی رو داشته باشم چرا باید نتونم ببینم دیگری اونو داشته باشه. از طرفی همسر اینجوری باکسی هست و باهاش آرامش داره. خوب  اگر من اونو دوست دارم باید از خوشحالی همسر خوشحال شم. لا اقل اون خوشبخته. اگر چه هر زنی دوست داره ببینه همسرش با اون به آرامش می رسه و اگر تو تعدد حس کنه که دیگه برای همسرش آرامش بخش نیست صدمه می بینه.

 
وقتی مشهد بودیم ، با همسر آقای منزلی که گرفته بودیم و جاریش هم صحبت شدم‌ . وقتی گفتم که همتا دارم  خیلی تعجب کردند. بعد که براشون توضیح  دادم، از نیاز جامعه امروز و  ساختار مرد و اینکه باهم خوبیم خیلی دیدشون تغییر کرد.
 
مادرشوهر و خواهر شوهر هم بعد از اینکه از مشهد برگشتیم، اومدند خونمون . برای اولین دیدار با همتا رفتارشون عالی  بود، بگو و بخند . و یه لباس بسیار زیبا کادو دادند بهش. مبارکش باشه الهی.  همتا خیلی استرس داشت ، باهاش صحبت کردم و سعی کردم آرامش کنم. ، اولش خانواده همسر می گفتند چرا اینقدر کم حرفه  وقتی رفتار خانواده همسر  رو دید آروم شد خدا رو شکر.
 
خدا رو شکر تو زندگی مون مشکل جدی وجود نداره. فقط مسائلی خرد  که بین هر زن و شوهری هست.
همتا می گفت کاش مشکلات تعدد رو هم می گفتند. گفتم خوب خودت توی وبلاگت بنویس. ولی خوب .  البته من معتقد بودم مشکلی که بخوایم بگیم برای تعدد هست وجود نداره ، بلکه برای هر خانواده بسته به شرایط شون مسائل مختلفی رقم می خوره .
 
به هر حال تو پست بعدی سعی می کنم نکاتی که در این باره می دونم رو از دید هر دو همتا بنویسم.

اومدیم مشهد. شب اول تو کمپ غدیر و کلبه هاش بودیم . در اصل یه نوع کانکس. برای شبهای بعد خونه گرفتیم.
هنوز من زیارت نرفتم. دیشب که نماز رو حرم خوندیم، پسرم خیلی اذیت کرد ، من توی صحن موندم و به همتا گفتم تو برو زیارت. جمعه هم برای نماز من موندم خونه با پسر کوچیکم و دخترم. ناهار اماده کردم و . همتا و همسر  و پسرم رفتن نماز جمعه و زیارت. با وجود پسر کوچیکم زیارت رفتن سخته، کمر همسر هم گرفته و درد بدجوری داره، پاش هم دیروز نماز صبح بدجور پیچ خورده و ورم کرده ، نمی تونه بچه رو نگه داره. با این وجود از طرفی خوشحالم که اینجوری یه غذای سالم درست می کنم برای عزیزانم و زائرای امام رئوف و همتا و همسر .  و نیز همسر و همتا یه زیارت درست و حسابی بکنن . خیلی خوشحالم.
 
از وقتی همتا اومده، مثل هر زن و شوهر دیگه ای دو سه باری با هم اختلاف داشتن. گاهی همتا باهام درد دل کرده و سعی کردم راهنمایی اش کنم تا چجور زندگی رو بسازه و . . امیدوارم خدا کمکشون کنه. البته می دونم کاملا این اختلاف ها طبیعیه، محاله زندگی بدون اختلاف دلخوری باشه . اصلا اختلاف دلخوری چیز بدی نیست . این بده که ادم این اختلاف ها رو حل نکنه یا جا بزنه یا صورت مساله رو پاک کنه. به هر امیدوارم خداوند آرامش رو بهمون هدیه کنه و کمک کنه درایت داشته باشیم تا مشکلات رو خداپسندانه حل کنیم.

می دونید خیلی ها ازم می پرسن که چی شد که حسادت نداری، چجوری روی خودت کار کردی و بگو ماهم انجام بدیم.
تا الان همیشه جوابشون رو اینجوری می دادم ، که نمی دونم کار خاصی نکردم فقط اینو می دونم خدا منو پاک کرده. خدا خودش خواسته همین. من کاری نکردم. البته بجز تفکر و بررسی و آخرت  خواهی و رضایت خدا رو در نظر گرفتن
 
 
اما وقتی دفترچه خاطراتم رو نگاه کردم ، فهمیدم یکی از موثرتین عامل و شاید عامل اصلی چی بوده. عمال پیش نیاز تفکر و بررسی  و . . دیدم خوب مثل هر زن و شوهر دیگه ای اول ازدواج ما هم خیلی مشکلات داشتیم. مشکلات از هر لحاظ ، به هر حال دو طرف از هم شناخت ندارن و طول می کشه اخلاق همدیگه و خلقیات و نکاتی که روشون حساس هستن بیاد دست هم ، هر دومون هم بچه اول بودیم . خانواده ها هم تجربه عروس و داماد داری نداشتن. مثلا خیلی موارد و سختگیری ها و اعتراض ها که در زمان ازدواج من وجود داشت و 
دردسر شده بود زمان ازدواج خواهرم که این نوع مسائل حتی بیشتر بود وجود نداشت.  از طرفی هم اون زمان رشد اخلاقی هر دومون خیلی کمتر بود و درنتیجه مشکلات بیشتر و به حمدلله الان خیلی بیشتر رشد کردیم و مسایل و مشکلات خیلی کمتر شده. بگذریم، دیدم از اون زمان توی تمام مشکلات سعی کردم رضای خدا رو در نظر بگیرم ، نوشته بودم امیدوارم کاری بکنم که خدا ازم راضی باشه، نوشته بودم خدایا یکاری کن که خوب شوهر داری بکنم. در کل رصایت خدا برام‌مهم بود. حتی اگر مطمئن بودم تصیر همسرمه باز من می رفتم جلو و معذرت حواهی می کردم. سعی کردم اونجور که خدا گفته زندگی کنم و فقط رضای او برام مهم باشه  . خوب همه می دونیم تو ازدواج اغلب مهر و محبت اول کمه. یعنی معمولیه . دو نفر وقتی سنتی ازدواج می کنن عاشق هم نبودن بلکه همدیگرو می پسندن ، محبت بینشون یک محبت از روی پسندیدن یسری اخلاق و . است. بعد ازدواج هم سایر  اخلاقیات که شاید باب میل طرف مقابل نباشه مشخص می شه. بعد تلاش می کنن برای شناخت هم ، برای افزایش محبت و بوجودو آوردن یک عشق پایدار، برای حل مشکلات و . .
من تلاش کردم در همه موارد و لحظه ها فقط به خاطر خدا کار کنم و هوای نفس و وجود خودم رو زیر پا بزارم و رضای خدا رو مد نظر قرار بدم. خوب گاهی خیلی سخت بود. خیلی ها بهم می گفتن مرد پر رو می شه؛ وقتی همشه تو بری معذرت خواهی فکر می کنه وظیفه اته، متوجه اشتباهش نمی شه، شوهر ذلیلی تو و و و و . می گفتم خدا  گفته. گفته دست شوهر رو در دست بگیرید و بگید تا منو نبخشی نمی خوابم. عیب نداره اینحوری شاید دنیا رو از دست بدم ولی ان  شاء الله اخرت رو دارم و می  گم خدا سعی کردم اونجوری که تو می خوای عمل کرده باشم. سعی کردم برای بجا آوردن خوب شوهر داری که جهاد زنه ، در هر لحظه کاری کنم که شوهرم راضی باشه ازم، حتی اگر خود راضی نیستم. سعی کردم یه زن شاد و مهربان و بخشنده باشم براش. بعد آرام آرام و در طی سالها دیدم که زندگی مون ۱۸۰ درجه تغییر کرده. اخلاق هر دو مون عوض شده و عالی شده . زندگی مون سرشار از عشق و آرامش شده و. . 
خدایی که آدمها رو آفریده بهترین روش زندگی و رفتار رو هم بهشون گفته ، شاید نفهمیم علتش چیه یا ظلم به زن، مثلا، بدونیم ، اما باید اطمینان کرد و نتیجه اش رو دید. من حداقل سه نتیجه دیدم. یک: بهبود زندگی ام و تغییر رفتار مثبت خودم و همسرم. دو: آمادگی خودم برای پذیرش کلیه احکام الهی و تعدد زوجات که موهبت الهی بوده بهم. سوم: و مهمتر از همه ان شاء الله رضایت خداوند.
 
بله . من فکر می کنم اینکه سعی کردم تو هر لحظه زندگی ام رضایت خدا رو در نظر بگیرم، موجب شد خودخواهی در من از بین بره تا حدی و بتونم تعدد رو بپذیرم .
از طرفی همسرم می گه مردم و بویژه زنها دو دسته اند. یا دگر خواهی دارند و با محبت به دیگران به آرامش می رسن ، یا خودخواهی دارن و نه تمها خودشون به آرامش نمی رسن بلکه آرامش رو از دیگران سلب می کنن برای اینکه مطالبه گرند همیشه. تو جزو دسته اولی.
 
فکر می کنم به خاطر اینها بوده که خدا پاکم کرده و ظرفیت پذیرش احکام الهی رو بهم هدیه کرده. اینکه همیشه سعی کردم راصی باشم به رضای خدا و قانع باشم. اینکه امورم رو واگذار کردم به خدا. به هر حال خدا رو شاگرم. از همون اول خدا نگه دارم بود. نمی گم اشتباه نداشتم، داشتم؛ اما هر لحظه با عقل ناقصم سعی کردم اونچه مورد رصای خداست رو انجام بدم و برای دیگرون خیر بخوام و آخرت رو بر دنیا ترجیح بدم و همه اینها باز موهبتی از جانب خدا بود که خودم درک هیچ چیزی رو نداشتم و ندارم.

 

 
همتا وقتی اومد برای بچه ها کادو خریده بود. برای منم لباس خریده بود، منم براش لباس خریده بودم . یه شب ، هر دو با هم لباسهایی که همتامون خریده بود رو پوشیدیم بدون هماهنگی!  . تو کارها کمک هم هستیم ، مثلا من موهای همتا رو رنگ می زارم و . ، همتا بچه رو نگه می داره تا من به شبم برسم و . .
 
یکی از خانمهای تعددی به من می گفت چرا نمی زاری همتا و همسر دو تایی برن سفر.خوب این خانم که این مطالب رو گفتند کلا ذهنیتش در مورد تعدد اینه که دو تا زندگی جدان. نمی تونه بپذیره  که تعدد یعنی اضافه شدن یکنفر دیگر به زندگی.چون با وجود زندگی خانوادگی سفر و . همه چیز خانوادگیه. یه پیشنهاد هم برای ایشون دارم. الان به ذهنم رسید. چون دوست داشتن تو یه خونه زندگی کردن رو تجربه کنن و شرایط براشون جور نشد بهتره از یه سفر دسته جمعی شروع کنن
 
در مورد سفر خودمون به همسر پیشنهاد داده بودم که دو تایی برن سفر  ولی همسر قبول نکرد و گفت هرگز اینکار رو نمی کنه. نمی تونه زن و بچه اش رو بزاره تنها خونه و خودش با زنش بره گردش. می گفت این یعنی از بین رفتن نظام  خانواده. می گفت اون موقع که دو تایی رفتیم سفر یعنی با خانواده رفتیم و کسی از اعضای خانواده رو تنها نذاشتم تو خونه که الان اینکار رو بکنم. متاسفانه اینجور حرفها سیستم زندگی خانواده ها رو بهم می  ریزه. باید بر اساس شرع نظر داد و نسخه زندگی خودمون رو برای بقیه نپیچیم تا براشون مشکل ایجاد نکنیم که در این صورت ضامن هستیم‌. با این وجود باید بگم از اول و قبل از عقد بنا بود خانوادگی بریم مشهد و اونجا عقد کنیم که برنامه تغییر کرد. همتا خودش از ابتدا گفته بود همه باهم بریم‌. ولی باز با همسر صحبت کردم چند بار که تنها برن ، شاید همتا اینجوری بیشتر دوست داشته باشه به هر حال ، با خلقیات هم هم بیشتر آشنا می شن. تا اینکه همسر صدام کرد و خودش گفت می خوای برو بگو همتا بیاد بهش بگم باهم بریم. همتا داشت حیاط رو می شست. رفتم صداش کردم و من رفتم سراغ حیاط. دیدم همتا اومد سراغ بقیه کارش و قبول نکرده . نسشتم باهاش حرف زدم هر چی گفتم تنها برید قبول نکرد. می گفت یا همه با هم می ریم یا هیشکی نمی ره. این خواست خود من بوده. برای چی اینجوری می گی. اصلا شما نیاید خوش نمی گذره. هر جی گفتم قبول نکرد . آخر سر هم گفت همین که من می گم ، بگو چشم! منم گفتم چشم و همه دیگرو بغل کردیم و بوسیدیم. 
حکم دادگاه رو هم گرفتیم. 
دیروز هم رفتیم نیاسر ، جای همه دوستان خالی
تو این مدت خیلی کمک هم هستیم. با همتا صحبت می کنم و خلقیات شوهر و علائقش رو توضیح می دم و راهکار می دم که چطور بهم نزدیک شن، چکار کنه محبت بینشون زیاد شه و روشهای همسرداری و.‌ ، تجربه چندین ساله که  خودم به سختی بدست اوردم. چون همتا الان خیلی از ناراحتی های همسر رو از سمت خودش می بینه، که اینطور نیست. من تشویقش می کنم بیشتر پیش شوهر بشینه و . . موهاشو رنگ گذاشتم همتا طفلی هم گاهی که بچه خیلی اذیت می کنه ، می بردش پایین تا نصفه شب تا من بخوابم.خدا خیرش بده.
یه اتفاق بدم افتاد. موهای همتا رو دکو کرم گذاشتم که بعد از حدود ۱۰ دقیقه از گذاشتن مواد ، مواد بشدت داغ شد، من رفته بودم ملافهای تخت رو برای همتا بدوزم که بچه ها داد زدن مامان ، سر مامان دود می زنه و رفتم سرش رو زیر آب سرد شستم. اونقدر داغ شده بود که دست نمی تونستم بزنم! موهاش یخورده آسیب دیده. ولی خدا رو شکر اونجوری نسوخته.  نمی دونم موادش چه مشکلی داشت که بجای ۴۰ ، ۴۵ دقیقه موندن روی سر ، بعد از ۱۰،۱۵ دقیقه اینجور شد.
خیلی ناراحت شدم از همتا معذرت خواستم ، همتا هم می گفت تقصیر تو نبوده ابجی تازه گذاشته بودی.‌ 
خدا رو شکر زندگی تعددی خیلی بهتر از اونچیزی هست که تصور می کردم. البته اگر هدف همه مون رضایت خدا باشه و برای خدا زندگی کنیم. از طرفی طبق توصیه اسلام هدف هر دوی ما خوب شوهر داری کردن باشه . دیروز تو حرم م صحبت می کردم بهش می گفتم تنها مشکل الان ماماینا هستن که خودشون رو حدا کردن. مامانم انگار پاش خیلی درد می کنه و نمی تونه از خونه بره بیرون. آمپول تو پاش  زدن و فیزیوتراپی می کنه. چقدر دلم می خواست می تونستم برم دیدنشون.
خدایا خودت دنیا و همه امورمون رو ختم به به خیر کن
 
 

 
خدا رو شکر زندگی به خوبی پیش می ره . البته از نظر من
قرار شد حدود ۹۰ متر از  طبقه پایین  رو جدا کنیم برای همتا و حدود ۳۰ متر هم برای اتاق بچه ها و خیاطی و .
 
کلی کار داریم این چند وقت ، خیاطی و بنایی و جابجایی و .
 
 
تو این مدت گاهی همسر از دست همتا ناراحت شده ، همونجور که از دست من ، بعد از این همه سال ،متاسفانه هنوز ناراحت می شه و اشتباهاتی دارم.
سعی می کنم یار باشم نه بار  ، سعی می کنم درکشون کنم و حتی جذابیتها و تازگی ها و  . رو .
البته نمی گم شیطون اصلا قلقلکم نمی ده.
اما در کل با هم خیلی خوبیم و حس می کنم زندگی تعددی موجب شده بیشتر  روی خودم کار کنم و رشد پیدا  کنم ان شاء الله 
 
بعضی موارد هست که وقتی شیطون قلقلکم می ده ،مواقعی که می تونم بگم حتی به حق ناراحت می شم،  استفاده می کنم و خیلی مفیده . 
مثلا
اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه
مرنج و مرنجان
دنیا محل آزمایش است نه آرامش
هر که در این بزم مقرب تر است 
جام بلا بیشترش می دهند
ابد در پیش داریم.‌
هیچ چیز به لبخند رضایت خدا نمی ارزد
رضا برضاک یا الله
اللهم جعلنی من القربین و المخلصین و السابقون و المتقین  .
توکلت علی الله
و یاداوری نیتم
.
 
و سعی می کنم سریع لب به شکوه  باز نکنم و روزه سکوت بگیرم و جز در موارد لازم حرفی نزنم ، واقعا مفید بوده
 
 
امیدوارم مشکلات بین همسر و همتا هم زودتر تبدیل به شکلات شه
البته در جریان کاملش نیستم. اما می بینم گاهی دمق هستن ، همسر خواب پریشون می بینه و اعصابش بهم ریخته اس و .
از همه ممنون می شم برای بهبود روابط همه زن شوهر ها ، بویژه همتا و همسر دعا کنید

 
تو این ماجرای تعدد خدا داره برام برنامه هایی قرار می ده تا خالصم کنه
 
اگر موفق بیرون بیام خالص می شم ، به دعا هام می رسم.
اما اگر موفق نشم بدجور زمین می خورم. وقتی ینفر از پله های نردبان قرب الهی بالا می ره ، هر چه بالاتر باشه با یه لغزش کوچیک اگر بیافته، صدمه بدتری می بینه، حتی مرگ ، حتی رسیدن به نقطه صفر و حبط شدن کلیه اعمالی که کرده ، کلیه پله هایی که زحمت کشیده و رنج کشیده و رفته از بین می ره.
اون وقت وقتی به خدا بگیم خدایا من کلی کار خیر کردم ، کلی پله ها رو بالا اومدم ، می گه با یه اشتباه همه رو حبط کردی ، افتادی و همه پله هایی که اومده بودی رو از بین بردی
 
 
 
تو ماجرای تعدد قرار بود با هم زندگی کنیم ، با هم دو دوست و مثل خواهر باشیم ، کمک باشیم ، نفع دنیوی هم ببریم اما ماجرا جور دیگه ای رقم خورد و خدا اینو از من گرفت تا ببینه من چجور باز خورد می کنم.
اما یه امتحان خیلی سختتر برام وقتی بود که برای رفع مشکلات و . سه نفری صحبت می کردیم و دیدم همتا گفت برخی مشکلاتش به خاطر منه، اینکه شوهر به گوشیش گیر می ده و . به خاطر منه ، من بهش گفتم! 
خیلی ناراحت شدم ، خدا شاهده تا الان همیشه برای خوشی شون و رفع مشکلاتشون دعا می کردم ، اگر لحظه ای فکر اشتباهی در مورد همتا تو ذهنم می اومد با خودم می گفتم اشتباه نکن قضاوت نکن و  
اینم امتحان سختتر .به خودم می گفتم مرنج و مرنجان
ولی نمی تونستم .رنجیده بودم. از تهمتی که بهم زده شده بود نمی تونستم بگذرم. من هرگز تو مسائلشون دخالت نکردم
حتی وقتی همسر زندگی اش به مو رسید می کفتم فرصت بده زندگی رو بساز و حتی خواستم همسر و همتا برن اربعین. 
 
امتحان برام سختتر شد و من هنوز به اون درجه نرسیده بودم که نرنجم.خیلی گریه کردم ،ولی الان بهترم ، نباید توقعی داشته باشم. باید بگذرم. باید بر خلاف میلم عمل کنم تا رشد کنم. این خیلی مهمه گفته نی شه برای رشد ببینید به چی میل دارید و همش بر خلاف میلتون عمل کنید تا رشد کنید. می خوام با همتا هم صحبت کنم. نمی تونم با کسی که باهاش زندگی می کنم و می بینمش و دوسش دارم ناراحتی تو دلم داشته باشم. می خوام رفع بشه. خدا کمک مون کنه ان شاء الله

 
پریشب یه خواب دیدم. می دونید چند روز پیش تو گروه مجازی فامیلی، که از بعد از این ماجرا ها روابط خیلی کمرنگ شده توش و سعی می کنم فقط جهت انجام صله رحم توش باشم و گاهی پیامی بدم ، یکی از دختر خاله ها پستی گذاشت از آیت الله بهجت در مورد رضایت والدین و اینکه اگر رضایت والدین رو نداشته باشیم به جایی نمی رسیم. با توجه به جو گروه انگار پیام رو خطاب به من داده بود. والدین من هم که قهرند هنوز.
پریشب خواب دیدم که وارد مجلسی شدم. انگار مجلس ختمی، عزایی . ، بود که همه خانمها سیاه پوشیده بودند مادرم  هم بود.دو تا بچه کوچیک ، خیلی کوچیک ، مثل نوازد، بغلش بود و ازشون مراقبت می کرد. تو خواب انگار بچه هایی بودن که وطیفه داشت در مقبلشون مثلا بچه های خواهرم یا خودش (البته در واقعیت چنین نیست) به من هم محل نمی زاشت و اخم می کرد و کار خودش رو می کرد . . رفتم دستشویی وضو بگیرم وقتی برگشتم دیدم پسر کوچیکم نیست ، البته تو خواب خیلی کوچکتر از الان بود. بعد خاله صدیقم رو دیدم ( خاله صدیقم چند سال پیش فوت کردند.خدا بیامرزدش) . خاله ام گفت بچه ام دم سراشیبی پارکینگ بوده که گرفتدش اوردش خونه و خدا رو شکر به  خیر گذشته. مادرم هم اونجا بود . گفتم یعنی اونقدر ناراحتی و . که نمی شد مراقب بچه باشی و .  مادرم باز محل نمی زاشت و اخم کرده بود.  و . . حالت گریه داشتم .به مادرم   گفتم نگاه کن تعدد زوجات اشکال نداره و رضایت  والدین در این نیست. می گفتم اگر والدین بگن نماز مستجبی نخون حرف والدین رو باید گوش داد اما اگر بگن نماز نخون نباید گوش داد و من باید حرف شوهرم رو گوش بدم و . بعد انگار خاله ام یه کتاب نشونم داد وبهم داد با جلد آبی روشن که پشت اون حدیثی با همین مزمون بود انگار. داد برای اثبات حرفم و اینکه نشون مادرم بدم .بعد خاله ام  به من می گفت که کارت درست بوده و نگران نباش و رضایت والدین در این مورد نیست. کتاب رو گرفتم جلوی مادرم و می گفتم نگاه.و همون مطالب رو گفتم اما مادرم توجه نمی کرد و اخم کرده بود و روش رو برمی گردوند ومشغول  بچه ها می کرد خودشو. بعد انگار اومدم درد دل کنم که یکدفعه یادم اومد خاله ام فوت کرده، انگار فهمیدم خوابم یا حس کردم ممکنه خاله از پیشم بره. دستشو گرفتم و گریه می کردم. گفتم خاله من می دونم تو مردی . خاله ام لبخندی زد.کمی درد دل کردم . خاله ام کارم رو تائید  کرد و گفت کارت درست بوده .
)به تازگی فرزند هاشم پسر دایی ام که یه طفل ۲ ساله بود فوت کرده . دو هفته ای می شه)
در آخر خاله ام گفت از وقتی اومدم اینجا فقط بچه هاشم بوده که اومده پیشم،  تو این مدت شخص دیگه ای فوت نکرده ؟ کیا فوت کردن؟ 
من داشتم فکر می کردم که سریع بگم، که  با صدای همسرم و صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم .
تو این مدت خیلی ها فوت کرده بودند ولی انگار خاله خبر نداشت 
خوابم یه حالت  رویای صادقه داشت. می دونید مرده ها وقتی یکی می میره می رن پیشش و از زنده ها خبر می گیرن . بعد اگر اون فرد بگه فلان کس خیلی وقته  مرده،  می فهمن جایگاهش خوب نبوده که بتونن ملاقاتش کنن و . بعد هم که خوابیدم خواب  می دیدم این خواب رو برای مادر و خاله ام تعریف می کردم.
برای جمعه گذشته برای برنامه توقف ممنوع بریم ضبط . برای برنامه تعدد زوجات . کلرشناس  آقای قاسمیان بود و چند  تا مخالف و من به عنوان موافق به عنوان مناظره  کننده. اما مرتب بهونه آوردند که نشه و موفق نبودند و اخر سن رو بهانه کردند! نمی دونم چرا کارشناس بررسی حکم خدا رو یه مخالف قرار می دن!!!!
 
خدایا عاقبت همه مون رو بخیر کن

به همتا پیام دادم. ایشونم گفتم منم دوست نداشتم چنین صحبتهایی پیش بیاد . منم خواستم دیگه هر مشکلی داشتن به من ربط ندن. از هم عذر خواهی کردیم و وقتی اومرم خونه بغلش کردم.
چند روز پیش هم برادر همتا لوازم همتا رو آورد تا زندگی مستقل دلخواهش رو شروع کنه.


تو این مدت خیلی از خانمها باهم صحبت کردند، خانمهای اولی که رنج کشیده بودند ، خانمهای دومی که رنج کشیده بودند ، خانمهایی که جدا شده بودند به خاطر تعدد و دختران مجرد و تنها.
برایند بررسی ها و راهکار ها رو برای وفق پیدا کردن با زندگی تعددی اینجا می گم که به نظرم به درد همه افرادی که تو این زندگی هستند می خوره.
البته این برای زمانی هست که همتا ها با هم مشکلی ندارن.

تعدد خوبه . گاهی موجب به خود اومدن ما می شه .بویژه  خانم اول ،متوجه نقص ها و ایرادها می شه . بعد باید در صدد رفع اون بر بیایم.نباید دچار یاس بشیم. خوب درسته خانم جدید ، ممکنه جوانتر باشه ، هیکل بهتری داشته باشه، جدید باشه، با توجه به مدت زیادی که شوهر نداشته روش باز باشه و اماده هزار و یک عشوه و . ، از طرفی مشغولیت بچه و . نداره، از طرفی مسئولیت و نگرانی برای زندگی و ساخت اون رو نداره چون  معمولا زندگی ساخته شده است و به جایی رسیده ، برای همین با فراغ خاطر کل وقتش رو صرف شوهر کنه، اما باید برای رهایی از غم و یاس و مشکلات این موارد رو در نظر گرفت:
معمولا این جدید بودن و . برای مرد یکی دو سال اوله. از نظر  هیکل و زمان آزاد هم تا زمان بچه  دار شدن . که خوب با توجه به سن بالای ازدواج و شرایط جامعه و . اصولا زود بچه دار می شن . از طرفی این روزها برای خانم اول هم بوده و به جای اینکه روزهای اول ازدواجِ همتا رو با الانِ خودش مقایسه کنه بهتره با روزهای اولِ خودش مقایسه کنه. از طرفی بهتره به خودش یادآوری کنه که طرف مقابل هم یه زنه، نیازمند محبت و   و مدتهای زیادی محروم بوده. در حالی که خودش از این نعمت بهره مند بوده، این خوبه که حالا قدری از خود گذشتگی و عدم حساسیت داشته باشه و بزاره همتا هم به خواسته هاش برسه .
از طرفی خیلی اوقات وقتی خانم اول یا دوم از شوهر بی محبتی و بی میلی می بینه و می بینه به طرف مقابل میل بیشتری داره ، دلش می شکنه و دلسرد می شه . دیگه دلش نمی خواد بره طرف مردش و محبت داشته باشه. شادیش رو از دست می ده. حتی اگر در ظاهر سعی کنه خودشو شاد نشون بده وقتی مرد میاد طرفش ناخود آگاه  دوباره ناراحتی توی رفتارش بروز پیدا می کنه و موجب طرد شدن مرد می شه. این حالت توی زندگی تک همسری هم هست. زن وقتی ناراحته دوست داره مرد بهش توجه کنه ، محبت بیشتر کنه ولی ذات مرد جوریه که نمی تونه طرف زن ناراحت بره و محبت کنه. ناخوداگاه دوری می کنه و اعصابش بهم می ریزه. و اینجوری یه رابطه مع بوجود میاد. اگر چه خیلی خیلی سخته اما زن باید سعی کنه ناراحتی رو از خودش دور کنه و به خودش برسه و شاد باشه؛  یه زن خوب برای شوهرش باشه. به خودش برسه و در صدد بهبود روابط باشه وگرنه خودش ضرر می کنه.
از طرفی گاهی  مردها واقعا بی انصاف و ناجوانمردانه یکی از خانمها رو مورد ظلم عاطفی قرار می دن. اگر چه عدالت فقهی برقراره ؛ اما خانم وقتی می بینه خوشی و بگو بخند و روابط و سفر و آرامش مرد با طرف مقابله واقعا دلش می شکنه. بعد گاهی حتی این خانم روی خودش کار می کنه ولی مرد به دیگری محبت داره و این عشق و علاقه چشمش رو کور کرده یا با این خانم فقط از روی احساس دین و وظیفه مونده و یا . به هر حال اینجا هم این خانم در نهایت و بعد از اینکه تلاشش رو کرد و به نتیجه ای نرسید بهتره در حالی  که به بهترین وجه،  به وظایف نگی خودش می پردازه تا در پیشگاه خداوند گناه کار نباشه ، فکر کنه شوهرش شهید شده ، از دست داده یا معتاده یا توی زندان و ‌ و خودش رو با زندگی دو روز دنیا و بچه ها . سرگرم کنه و در واقع دل بکنه تا با موفقیت به زندگی ابدی برسه. البته گفتم این برای شرایط خیلی خیلی نادر هست و اگر خانم کمی صبر داشته باشه و به دستورات الهی کاملا عمل کنه قطعا مردش هم متوجه اون می شه و زندگیش درست می شه.
گاهی زنها تو این شرایط هم مطالبه گر می شن و با عصبانیت و داد و بی داد و هر ترفندی می خوان مرد رو به سمت خودشون جذب کنن که کاملا نتیجه عکس می ده.
از طرفی بهتره از این دنیا به قدر رفع نیاز فقط بخوایم ، گاهی خانم نیاز هاش برطرف می شه ، یا خانم اول مثل قبل از تعدد نیازهاش برطرف می شه ، اما چون خودش رو با همتاش مقایسه می کنه توقعش بی دلیل بالا می ره. یا گاهی روی مشکلات زندگی که قبلا هم داشته حساس می شه .
در کل دنیا دو روزه. بهتره رضای خدا رو در نظر بگیریم و جوری رفتار کنیم در مقابل خدا رو سفید باشیم. سعی کنیم روحیه بزرگ داشته باشیم ، دنیا دو روزه و می گذره و سراسر دنیا آزمایش  و امتحانه. شاید یکی از راحتترین آزمایشات زندگی تعددی باشه ، راحتتر از مرگ فرزند و همسر و عزیز و یا بیماری و سختی های این چنینی. 
از طرفی انسان زمانی به رشد می رسه که  از اونچه بهش حب داره دل بکنه و فقط به خدا دل ببنده.
از طرف دیگه خوبه آدم به این دید برسه که خودتی و خودت. نباید از کسی یا حتی شوهرت توقع داشته باشی. چون آدم اینجور 

مواقع اطرافیان رو هم از دست می ده و توی بحران اجتماعی قرار می گیره . فقط خدا کنه آدم خدا رو داشته باشه که با رفتنش اگر اطرافیانی که رهاش کردن ،  حتی از مرگش ناراحت نشدن ، خدا از رجوعش خوش حال بشه.

البته در کل خوبه مرد ، مرد باشه . 
خوبه مرد هوای زن اول رو داشته باشه البته از سر عشق نه ترحم چون زن اول در حال از دست دادن زندگیی که داشته هست و زن دوم در حال بدست آوردن  زندگی و موقعیت این دو خیلی فرق داره. (بسیاری از اوقات دیده شده خانم دومی که خانم اول رو مورد انتقاد قرار می داده زمانی که همسرش سومی رو گرفته نتونسته تحمل کنه و کسی که قبول نداشته خانم اول داره زندگی رو از دست می ده و در شرایط بحرانیه ، الان که خودش در شرایط  بحرانی قرار گرفته عکس العملی بسیار ناشایست و بد نشون می ده . ) به هر موقعیت خانم اول و دوم فرق داره.از خیلی لحاظ مثل هدف ادامه زندگی  مثل انرژی برای ساخت زندگی  مثل پیری شدن و از دست دادن انرژی که چون  زن اول جونیی اش رو پای زندگی اش گذاشته. (البته مثلا خانم دوم هم اوقات تنهایی کمتری از اول با شوهرش داره، اگر چه با آگاهی وارد اینگونه زندگی شده.)
مرد باید این شرایط رو درک کنه و کمک کنه زن این دوران رو به سلامت  سپری کنه

هر چی باشه بحرانه
اگر چه رضایت و پذیرش زن اول موجب می شه سریع تر از بحران بیرون  بیاد و به فرصت تبدیلش کنه اما به هر حال زندگی تعددی سختی های خودش رو داره. جهت به سلامت گذراندن این دوران بهتره خانم (اول یا دوم. )خودش رو مشغول کنه با کتاب و کلاس  و ورزش و قران. از طرفی اگر بدونی رشده اگر بدونی خدا راضیه ، این سختی ها برات شیرین می شه . مثل حضرت زینب که فرمودند ما رئیت الا جمیلا. البته ایشون مطمئن بودن بر حق هستن و درست ، کتاش ما هم درست باشیم و مطمئن  بودیم که اعمالمون بر حق هست . اونوقت با جون و دل هر سختیمی‌کنم  رو می خریدیم و خوشحال بودیم از داشتنش . وقتی مطمئن  باشیم خدا باو  تحمل سختی ها داره به رومون لبخندً۷  می زنه مثل اون آقایی که رفت پیش امام و از بیماریش شکایت کرد و بعد با صحبتهای امام دیدش عوض شد و بیماریش رو به به بقیه نشون می داد و می گفت این یادگاری و لطف خداست. . به نظر من با ترحم و من چقدر بدبختم محبت نخرید. برای خودتون ارزش قائل باشید . هیچکس توی دنیا به فکر شما نیست. خودتون به فکر باشید. به فکر آخرتتون
 و هرگز فراموش نکنید که (تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز ) . و نیز داریم در مشکلات توصیه شده : وستعینوا بالصبر و الصلوه . حتی اگر صبر و تحمل ندارید خودتون رو شبیه صابران جلوه بدید ائمه فرموده اند هیچ فردی خودش رو شبیه عده ای نمی کنه مگر اینکه آرام آرام شبیه آن قوم می شه .
به هر حال فراموش نکنیم امتحان همتا داشتن و زندگی تعددی خیلی راحتتر از بسیاری از امتحانات مثل  نداشتن بچه وشدن  بیماری و مرگ عزیزانه که از طرفی قابل تبدیلآم     شدن به یک فرصت طلایی هم هست.


 
تولد همسر بود و با همتا رفتیم کادو خریدیم. سعی کردیم همسر چیزی متوجه نشه و سوپرایزش کنیم 
با غذاهایی که دوست داره و کیک تولد و .
خدا رو شکر همه چیز به خوبی برگذار شد و برای همسر دلنشین بود. اولین جشن تولد همسر با دو همسر
 
ان شاء الله ۱۲۰ ساله بشه و سایه پر لطف و محبتش بالای سرمون باشه برای تمام لحظات عمرمون
همتا عم به سلامتی زندگی مستقلش رو شروع کرد.
 
 
با خیلی از دوستان تعددی صحبت می کنم ؛ یکی از دوستان حرفهای خیلی خوبی می زد که به درد همه مون می خوره
می زارم اینجا همه بهره ببریم؛ 
 
 
 
یک دوست:
((شیطان تا اخرین لحظه عمر ادم هم نمیذاره ما به راه درست قدم برداریم و هر آن و هر لحظه میخواد منحرف کنه مارو .هر دفعه از یک مسیر از یک بعد نگاه مارو به مسایل بد میکنه.امید وارم که خدا و اهل بیت دست مارو بگیرن بیشتر از این ما خودمونو جدا نکنیم ازشون. بنظرم بهترین چیزی که میتونه ادمو راضی و خشنود کنه اینه که 
انسان در هر شرایطی ببینه وظیفه ش چیه .الان بهترین عملی که میتونه انجام بده چیه .متمرکز باشه روی عمل خودش و رضایت خالقش .متمرکز باشه روی مخالفت و تربیت نفس خودش .اون موقع دیگه رفتار بقیه رو نمیبینه اصلا، که بخواد براش اهمیت داشته باشه و بخواد به رفتار بقیه فکر کنه یا ناراحت بشه.مثلا خیلی وقتا من با خودم میگم من فقط خودم صد باشم ،یعنی رفتار و اخلاقم به بالاترین حدی که میتونم خوب باشم باشه ،دیگه چه اهمیتی داره بقیه چطور باشن.
در مورد تعدد با خودم گفتم منکه این موضوع رو پذیرفتم با افکار  بد دارم باز برمیگردم سر خونه اول،باید بذارم کنار این چیزارو . سپردم دست خدا .حتما هرچی صلاح و مصلحت خداست انجام میشه .دیگه فکرشو نمیکنم حتی وقتی میاد تو ذهنم سریع فکرمو عوض میکنم 
اینم از نیرنگ های نفس هست .به عالمی گفتم که دست خودمون نیست وقتی حملات نفسانی میاد و خود به خود رخ می ده و گفتن نه اینطور نیست که دست خودمون نباشه ،اراده انسان دست خودشه ،نفس اراده ای نداره از خودش و فقط وسوسه میکنه.خیلی خیلی مهمه که هر لحظه به یاد خدا باشیم و عمیقا حضور خدارو حس کنیم در تک تک لحظات . ما با هر حرکت و امتحان ، لحظه به لحظه میتونیم یک قدم به خدا نزدیک تر بشیم یا خدای نکرده از خدا دور بشیم.
 این مسایل و مشکلات که واسه ما پیش میاد ،خود همین ها، هر لحظه میتونه واسه ما امتحان باشه ؛حتی دعوای همتا و شوهرش برای من میتونه امتحان باشه چون همون لحظه شیطون حمله میکنه تا دید منو نسبت به همتا عوض کنه ؛همون لحظه کل افکار منو بهم بریزه و حالمو خراب کنه و نتیجه ش میشه با همسرم خوب رفتار نکنم.))
 
صحبتهای دوستم خیلی شیرین بود. فکر کردم تو وبلاگم به اشتراک بزارم تا برای بقیه هم ان شاءالله مفید باشه. امیدوارم خدا براشون بهترین ها رو رقم بزنه . 
 در کل باید گفت مراقب باشیم اعمالمون رو حبط نکنیم. آدم  یموقع یکارهای خوبی  می کنه بعد با یه عمل بد ، یه غیبت  قضاوت تهمت سوءظن  اعمالش رو حبط می کنه. بعد تو اون دنیا می بینه حتی مثلا تو دنیا بر حق بوده ، مورد ظلم واقع شده بوده، اما با این غیبت همه رو از دست داده. جاشون عوض شده، حالا این مظلومه باید بره جهنم و اعمال   خوبش رفته برای ظالم ‌. چون مورد ظلم بدتری قرار گرفته شاید .
بهتره فقط خدا  برای آدم مهم باشه و درد و رنج ها برای آدم حتی  شیرین باشه.
حالا منم حال خیلی خوبی دارم . سجده شکر رفتم. دیدم وسیع شده. قران گوش می دم و آرام می شم . خدا رو شکر

 
دیشب خونه مادرشوهرم بودیم . برای اولین بار بود که با همتا می رفتیم اونجا. همتا بار اولش بود. خدا رو شکر همه چیز خوب و عالییه. مادرشوهر و خواهر شوهر مون خیلی عالیی برخورد کردند. مثل همیشه. بگو بخند کردیم و همتا یه چادر به مادرشوهر هدیه داد.
خدا رو شکر زندگی به خوبی و خوشی در جریانه


موضوع انشاء: 
سواره از پیاده خبر نداره، سیر از گرسنه

خوب یادم هست اولین باری که این ضرب المثل را شنیدم کی بود. پدرم می خواست به یکی از دوستانش که در وضعیت مالی نامناسبی قرار گرفته بود کمک کند تا کسب کوچکی راه بیاندازد. آن موقع نمی دانستم برشکستگی یعنی چه ، اما می شنیدم که خانواده آنها برای قوت روزانه حتی در شرایط بدی قرار دارند ، اما مادر سرسختاته مخالفت می کرد  و می گفت :"به ماچه ، خودش بره کار کنه مردک هوس باز،  می خواست حواسش رو جمع کنه کلاهش رو نبرن ، حتما حقش بوده ؛ ما که نباید از شکم خودمون بزنیم بدیم به اونها و همش بخاطر کارهای خودشه ، آه زنش گرفتدش " و پدرم می گفت" قرار نیست از شکم خودمون بزنیم . تازه اگر اندکی در سختی قرار بگیریم اشکالی ندارد اوضاع  آنها خیلی خراب است ." اما گوش مادر بدهکار نبود.

شب پدر می خواست قسمتی از پیتزایی که سفارش داده بودیم و اضافه آمده  بود را به دخترک فال فروش بدهد اما مادرم با او دعوا کرد که بچه ها فردا می خورند و . . اما مادرم بعد از چند روز آنها را به من داد تا به کارگرهای ساختمان بغلی بدهم، مادرم گفت که غذای مونده خوب نیست بخوریم مریض می شویم. آن موقع نفهمیدم چرا کتک مفصلی از مادرم خوردم وقتی گفتم پس چرا پیتزا ها را به آن دختر ندادیم و چرا باید غذای مونده  که خودمان از ترس مریضی نمی خوریم را به دیگران بدهیم .

به من می گفت تو هم مثل پدرت هستی!

مادرم می گفت آدم عاقل چیزی که خودش استفاده می کنه و دوسش داره رو به دیگران نمی بخشه وگرنه خودش چند وقت دیگه بدبخت می شه . مثل همین دوست بابات که برشکسته شد چون  همش به دیگران کمک می کرد. مادرم همیشه لباس کهنه و خراب و بدرد نخور خونه و غذاهایی که دیگه باید می ریخت دور را به دیگران می  داد. لباسهایی که به نظرم فقط به درد دستمال شدن می خوردند. 
یادمه همسایه مان از وقتی شوهرش مرده بود هر شب چراغ های خانه را روشن می زاشت و می خوابید، بعد از چند سال هنوز شبها صدای گریه اش می آمد. مادرم از بعد فوت همسر دوستش با این دوستش قطع رابطه کرده بود . مانند سایر زنهای محله.

یبار وقتی بابا در مورد او حرف زد که دوستت بوده و گناه دارد و شرایط نامناسبی دارد و بیا او را بگیرم و با  هم زندگی کنید . مادرم چنان داد و بیدادی  راه انداخت که خدا می داند ! به پدرم می گفت تو فکر خودتی بهونه نیار می خوای مارو بدبخت کنی و دنبال هوی و هوس خودتی  .  اینجا نیز پدرم گفت سواره از گرسنه خبر نداره سیر از پیاده.  حتی مادر می خواست خانه را عوض کنیم که خدا رو شکر  بعد از چند وقت همان دوست بابا با خانم اولش به خواستگاری همسایه  مان رفت و آبها از آسیاب افتاد. بماند که مادرم چه حرفها در مورد آنها می زد و می گفت علت برشکستگی آن مرد نیز همین بوده برای اینکه دل زنش را شده. حتی وقتی می گفتم اما زنهایش که با هم خوبند و با هم خرید و پارک می روند و. و خود زن اول هم به خواستگاری همسایه مان رفته. مادرم قبول نمی کرد و می گفت اینها رو باور نکن دلش خونه من می دونم من می دونم.  و من نفهمیدم وقتی حتی با آنها سلام علیک نمی کند از کجا می دانست!
خوب یادم هست بعد از مدتی یک برنامه از تلویزیون پخش  شد در رابطه با تعدد زوجات و ضرورت‌های  جامعه . تمام حرفهایشان به نظرم درست بود . وقتی گفتم: مامان ،  درست می گه ها !  دخترای مجرد همسن شما که تو فامیلمون  اینقدر زیاد شدن  الان باید چکار کنن؟ اگر منم خدای نکرده سنم بالا بره و ازدواج نکنم و خواستگار خوب نداشته باشم چی؟؟  یک پاسخ آتشین پشت سرم از طرف مادر قرار گرفت که چشمام سیاهی رفت  و فهمیدم در مورد  این چیزها نباید حرف بزنم

خدا بیامرزد پدرم را آدم دست بخیری بود . بعد از فوتش مادرم از تاریکی انگار می ترسید . شبها چراغ های خانه را روشن می گذاشت و متکا را بغل می کرد و می  خوابید . با وجود اینکه سرش را داخل متکا می کرد تا ما صدایش را نشنویم اما  گاهی از صدای گریه اش از خواب بیدار می شدم و گاهی از صدای دوش آب سردی که می گرفت. نگاه حسرت بار مادر به همسران شاد توی کوچه و بازار را فراموش نمی کنم. مادرم افسرده شده بود و دوستانش از ترس  اینکه شوهرشان سراغ این بیوه نرود با او قطع رابطه کرده بودند. و مادرم از پیشنهاد  های خفت بار مردان هوس ران محله پا بیرون از خانه نمی گذاشت و فقط گریه می کرد. برای مادرم این چیزها مهم بود‌ 
اینجا بود که برای اولین بار مادرم با تاسف و اندوه ، همین ضرب المثل رو بکار برد و آهی کشید و اشک در چشمانش حلقه زد در حالی که دست بر عکس بابا می کشید. سواره از پیاده خبر نداره ، سیر از گرسنه.
البته الان چند ماهی است که مادرم دیگه شبها با آرامش می خوابد در حالی که چراغ ها خاموش است. دیگه گریه نمی کند . چرا که همان دوست بابا که خانم همسایه  را سالها پیش گرفته بود الان مادرم را به عنوان زن چهارم گرفته است.  وضع مالیش همان موقع ها با شروع مجدد کسب و کارش و ورود خانم سومش به زندگیشان بهتر شده بود. دیگر مادرم نمی گوید کارد بخوره تو اون کمرش ، مردک هوس باز  خودش رو پشت دینش قایم کرده و . 

الان مادرم در نماز هایش گریه می کند و از خدا می خواهد او را ببخشد و به شوهرش و همتاش خیر فراون دهد.  الان مادرم می گوید من شرایط اون خانم ها رو درک نمی کردم . من نیت خیر را نمی فهمیدم و انگ هوس می زدم . از حال دیگران خبر نداشتم تا خودم گرفتارش شدم 
الان مادرم با همتا های خود به بیرون و خرید و گردش می روند  و وقتی دیگران می گویند اینها دلشون خونه الکی فیلم بازی می کنند و یا به شوهرشان توهین می کنن ، چه تو فضای مجازی چه اجتماعی ، فقط تاسف به حال  آنها و نادانی و خودخواهیی  که کورشان کرده می خورد و شوهر خود را مرد ترین مرد دنیا می داند. مردی که زیر بار توهین و حرف مردم رفت اما به وظیفه اش در مقابل دیگران عمل کرد و در حالی که می توانست مثل خیلی از مردهایی که می شناختیم بدون اینکه زیر بار مسئولیت برود  با هر زنی که دوست  داشت ، باشد، مثل خیلی ها. مادرم با همتا های خود خیلی خوب است و آنها را بهترین می داند که از بهترین داشته شان ، شوهرشان ، انفاق کردند تا یکی مثل او نیز به آسایش  برسد. الان دیگه همسر اول رو یه زن مشکل دار و دیوانه نمی دونه. 

چقدر مادرم عوض شده
چقدر مادرم عوض شده
کاش مادرم قبل از اینکه خودش در این شرایط قرار بگیرد عوض می شد، کاش کل ن کشورم عوض می شدند و دغدغه دیگر ن و دختران را داشتند . 
کاش سواره از پیاده خبر داشت و سیر از گرسنه ، تا همه با هم می خوردند و با هم می رفتند.
کاش


 
من یه زنم
تحصیل کرده،صاحب ۳ فرزند دسته گل، همسری که عاشقانه دوسش دارم، زندگیی شاد و دوست داشتنی.
تو زندگی ام خدا رو شکر چیزی کم نداشتم. اما دیدم عده ای هستند  از ن مومن جامعه ام ، از ن مسلمان ، که در شرایط جالبی نیستند
نیازی به آمار  و . نبود تا به فکر فرو برم
فقط باید به اطراف خودم توجه می کردم. بیش از انگشتان دو دست .، تعداد زیادی از دختران همسن خودم در فامیل و دوست و آشنا  هنوز مجرد و بی شوهر بودند! پسران تو سن مناسب ازدواج اینان ازدواج کرده بودند! اگر تک و توک پسری هم بود زیر بار ازدواج نمی رفت و تجرد رو ترجیح می داد! اما این دختران چی؟ این دختران که آنها نیز باید الان فرزندانی به سن فرزندان من داشتند و آغوش پر مهر همسر و کانون گرم خانواده و لذت مادری را تجربه می کردند  چی؟
وقتی بررسی کردم دیدم در همین چند سال اخیر در حدود سن ۳۵ تا ۴۰ سالگی چه روند بدی زندگی شان داشته، عده ای بدحجاب شده اند و تبرج و . ، عده ای مرتب از بحث عدالت خدا و . سخن می گویند  . عده ای افسردگی گرفته اند. بعضی دور از چشم خانواده به خاطر نیاز شدید و ترس از گناه صیغه شدند و. عده ای متاسفانه به گناه
بماند.
همه اونها  عزیزان من بودند، چرا باید عاقبتشان به خاطر نبود شوهر خراب می شد و معصیت خداوند رو می کردند و . 
با خودم گفتم  ممکن بود من جای اونها باشم!
با خودم گفتم اگر تو اون دنیا خداوند  این ن امت رو جلوی من بزاره بگه من برای نجات اینان از این وضعیت تعدد زوجات رو قرار داده بودم ، تو با چه حقی با این احکام مخالفت کردی و نذاشتی همسرت تعدد کند تا اینان نجات پیدا کنن چی بگم؟ همسر تو که شرایط تعدد رو داشت‌
 
تحقیق کردم.
وضع بدتر شد !
سنی ها طرح  چهار همسر چهل فرزند رو دارند اجرا می کنند و حتی دختران شیعه را به همسری می گیرند.!!
وظیفه شیعه چیست؟!
زن شیعه فقط به فکر دنیای خودش باشد؟ نه به فکر ن مومنه و شیعه جامعه؟!، نه به فکر وضعیت کشور و رشد جمعیت !و نه به فکر گناه و فساد.!
 
نه ! ، اسم من مومن نیست!
اگر همسر من شرایط روحی جسمی عاطفی مالی تعدد زوجات رو داره،  من باید بتونم برای رضای خدا گامی بردارم و مقدمات ظهور  رو با گامی هر چند کوچک و کمک به سایرین فراهم کنم.
من می توانم.
 
و توانستم !
و همه با لطف خدا  بود.
 
و بعد آشنایی و رفت و آمد با عده ای از  خانواده های تعددی که اونها هم با همتا هاشون زندگی می کردند به خیر و خوشی !
و چقدر زندگی زیبا است وقتی تعدد زوجات اصولی انجام بشه.
وقتی با آموزش انجام بشه
و چقدر خوبه موسسه ای چون موسسه حسنی افرادی که می خوان وارد زندگی تعددی بشن رو آموزش می ده تا با کمترین تنش این مراحل رو سپری کنن و گامی در جهت رضای خداوند بردارند
 
و چرا  ما ن خودخواهانه و حسودانه فقط به فکر دنیای خودمان باشیم در حالی که می شود هم دنیا رو داشت و هم اخرتی آباد ان شاء الله؟
 
من یک زنم
یک زن مسلمان شیعه
و نگران و مسئول در مقابل سایر ن جامعه ام 
برای کمک به سایر ن جامعه ام پشت همسرم هستم تا دست سایر ن جامعه  ‌رو بگیریم و با یک خانواده گسترده و شاد در کنار هم و زیر سایه الطاف الهی زندگی کنیم

 
تو آخر امان مردم آرام آرام از الک فتنه ها می گذرن تا غربال بشن. چقدر احادیث داریم در مورد  اینکه مومن مشکل سایر مومنین رو مشکل خودش می دونه و حل می کنه و دغدغه منده. چقدر احادیث داریم من باب غیرت نه و کفر بودنش. چقدر روایات داریم از واکنش ائمه  به ن حسود و مخالف تعدد. آیات قران واضحه . حتی با تفسیری کاملا واضح از ائمه من باب اونجا که فرموده شده اگر می ترسید یک زن بگیرید و اونجا که فرموده شده شما نمی توانید عدالت رو رعایت کنید
با وجود همه اینها و با وجود اینکه قریب به اکثر افرادی که بر عروه حاشیه زدند حتی استحباب برای تعدد زوجات  قائل شده اند، و با وجود اینکه "هیچ " فقیهی نیست که حتی کراهت برای تعدد قائل شده باشد ، و با توجه به شرایط اسف بار جامعه  چه از باب گناه و تبرج ن و ، چه از باب تعداد ن بی شوهر سن بالا ، باز عده ای، حتی اندکی به فکر فرو نمی روند و دست از عناد بر نمی دارند و حتی از رهبری مایه می زارن ! با وجود اینکه باید به مرجعشون مراجعه کنن. رهبری را به هر نحو ، وسیله رسیدن به اهداف پلیدشون قرار می دن. 
اون زمان که در مورد تعدد تحقیق می کردم، سال گذشته، تو خبر گذاری ها به یه ماجرا رسیدم که رهبری خیلی ناراحت شدن از بیان تعدد تو جلسه ای و فرمودند هر کی تعدد کنه اخراج می کنم. خیلی تعجب کردم. رهبرم اگر کسی مطابق سیره و آیه  قران ، به هر دلیل،  عمل کنه اخراج می کنن؟؟؟!!!!
زنگ زدم دفترشون پرسیدم. گفتن این مطلب منتسب به رهبری نیست در این باره رهبری چنین  نفرموده اند. گفتم نظرشون چیه ؟ گفتند مکروه نیست. 
(بماند از استفتا چند سال گذشته که اگر محذور پیش نیاد مستحبه.)
گفتم گفته می شه زیادی تعداد دختران و ن بی شوهر موجب واجب کفایی شدن تعدد می شه ، الان اینگونه  نیست؟ فرمودند  تشخیصش به عهده خود مکلفه که الان واجب کفایی هست یا نه.
خوب وقتی نظر مرجعم رو جویا شدم و بعد با بررسی بیشتر ، مطمئن شدم به مسیرم.
 
اما چندی پیش، وقتی بحث تعدد زوجات از برنامه بدون توقف پخش شد و معاندین دیدند دلیل قانع کننده ای ندارند ، باز از رهبری مایه گذاشتن و همون پستها که رهبری بسیار ناراحت شدند و اگر کسی تعدد بکنه اخراجش می کنن فضای مجازی رو پر کرد و عده ای زود باور و بدون تحقیق و تفحص  موندن سر دو راهی. می گفتن که رهبر مخالف تعدد زوجات هستند و به شدت مخالفند! . اما چندی بعد با درخواست از رهبری ، رهبری فتوا دادند که تعدد زوجات مباحه. مثل خیلی اعمال  دیگه مثل غذا خوردن. عمل مباح هم با توجه به نیتِ انجام می تونه تبدیل به ثواب بشه. به هر حال رهبر عزیزم فرمودند که عمل مباحه . یعنی مکروه نیست! یعنی برای عمل مباح بر کسی خشم نمی گیرند و اخراج نمی کنند! اخراج غیر منطقیه!  اما وقتی معاندین دیدند که از این مسیر راه به جایی نبردند ، یه بیت شعری که کاملا بی ربط به تعدد بود و آقا در شب شعری خوانده بودند رو در کنار فتوا قرار دادند و دفتر ن پخش کرد و اتفاقا حالا بجای دقت در فتوا مرتب این بیت شعر را بزرگ و مشخص کردند و روش مانور دادند!!!! 
 
خوب پس اگر "خدا یکی ،محبت یکی ، یار یکی " پس ائمه ما که چند یار داشتند چی؟ پس علمای ما چون آیت الله قاضی و شاه آبادی و مراجعی چون آیت الله مکارم و . چی؟ خداشون استغفرالله  یکی نبوده؟؟؟
 
بماند بعد گفته شده ای دات ای ار منبع نیست
 
بماند اگر جلوی حلال خدا گرفته بشه حرام شیوع پیدا می کنه
 
بماند گفته شده هیچ زنی رو نذارید بیوه وبی شوهر بماند
 
بماند به هر ترفندی شده دارن سن ازدواج رو بالا می برند و با بازی با الفاظ و . مانند کودک همسری و اخراج از مدارس روزانه تلاش می کنن ازدواج در سن پایین رو از بین ببرند
 
بماند از سیستم دانشگاه و هدف و ارزش گذاری ها برای دختران و سیستم بازار کار و .
 
بماند از تهای فرزند آوری  و کاهش میزان کمک به خانوارها در خانواده با افزاریش جمعیت مثلا از ۵۰ تومن به ۴۰ تومن نفری در خانواده ۵ نفره و برای خانواده بالاتر که
بماند که در مقابل اعمال حرام چون تبرج و بدحجابی و و فحشا و اختلاس و . صدایی از کسی در نمیاد و در مقابل عمل تعدد زوجات که نهایت مباحه‌‌‌.‌‌‌
 
بماند که عده ای برای واضحاتی اینچنین ، واضحاتی از ایات قران در باب تعدد و سیره ائمه و احادیث و وضعیت جامعه و آیات  انفاق از آنچه  دوست داریم و آیات  پذیرش احکام الهی بدون کراهت و . می گن اگر امام زمان عج بیان بگن چنین کن من انجام می دم ،
و.
در حالی که خوابن و یا خود را به خواب زده اند
چرا که
اگر با طلوع خورشید از خواب بیدار شویم نمازمان قضا  شده است

 
خدا رو شکر زندگی در جریانه
بعد از ناراحتی هایی که همسر از این وضعیت جدایی داشت و صحبتهاش با همتا ، قرار شد دوباره کاملا با هم باشیم در طی روز، فعلا اوضاع اینجوریه: سه روز مشترک و یک روز اختصاصی همتا. البته . البته همسر راضی نیست و دوست داره کل چهار روز همه با هم باشیم، تا خدا  چی  بخواد.
 
این متن رو هم همون دوست عزیزی که قبلا صحبتهاشو موشته بودم فرستاده ، خطاب به خانم اولی که داره کاری می کنه که شوهر خانم دوم رو طلاق بده، از یک خانم دیگه ای هم تعریف می گرد، خانم اولی که متوجه ازدواج چند ساله هنسرش می شه و می فهمه که بچه هم دارن . اما پاشو تو یه کفش می کنه برای طلاق همسر دوم . ولی بعد از دو ماه سرطان سینه می گیره. به نظرتون مکافات عملشه؟؟؟ 
 
 
یک دوست: 
سلام 
منم مانند این خانم 
با همتای خودم توی یک خونه به خوبی خوشی زندگی میکنیم 
.
من هم اوایل مانند همه خانم های دیگه 
از تعدد شوهرم ناراحت بودم و کلی گریه و ناراحتی و .
 ولی بعد از مدتی تحقیق و مطالعه به این نتیجه رسیدم که این موضوع کاملا دینی و شرعی و عقلانی هست 
و تنها چیزی ک این وسط مانع هست نفس خودمون هست و بعضی صفات رذیله که در خودمون وجود داره .
 
شروع کردم به مبارزه با نفس اماره و حسادت خودم و هرکاری کردم که مخالف میل باطنی خود م بود 
تا اونجا که دیگه مهم نبود برام شوهرم و همتا چکار میکنن فقط متمرکز بودم رو رفتار خودم 
 
الان بعد یک مدت خدارو شکر خیلی خیلی از زندگیم و شوهرم و همتا لذت میبرم .
 
همه چیز برمیگرده به دید و تفکر درونی خود ادم که به قضیه چطور نگاه کنه. 
 
این میتونه یک ازمایش الهی باشه برای زن 
 
میتونه یک پله رشد و ترقی باشه 
 
و شایدم یک پله برای سقوط ادم 
 
و افتادن از چشم خدا و اهل بیت و امام زمان و امام حسین 
 
ایا واقعا حضرت زهرا از مخالفت ما تو زمینه تعدد خوشحال میشن ؟؟ 
 
به این دنیای فانی و گذرا چه اطمینانی هست ؟؟ 
شاید خود ما دوروز دیگه به منجلابی گرفتار شدیم که محتاج هر کسی بشیم 
 
اون موقع ایا پسندیده هست که بیاد مارو از حق طبیعی مون محروم کنه ؟؟ 
 
خدا میتونست مارو در وضع اسفناکی قرار بده که حتی فکرشم الان برامون چندش اور بود  
 
آیا شکر این همه نعمتی که خدا به ما داده 
شکر سلامتی 
شکر خانواده خوب 
شکر ازدواج خوب 
شکر همسر و فرزند و زندگی و
شکر این همه نعمت این هست که اونو فقط واسه خودمون بخوایم و نذاریم به بقیه برسه ؟؟؟ 
 
آیا توصیه خدا و اهل بیت که اینقدر به انفاق تاکید کردن همین  یکی از مصداق هاش نمیشه ؟؟ 
 
ما در جایگاهی هستیم که میتونیم حیات و زندگی ببخشیم به یک زندگی 
چرا خودمونو از چنین جایگاه والایی محروم کنیم ؟؟ 
 
چرا از اینجوری سفره رحمتی که خدا برامون پهن کرده خودمونو بی نصیب و محروم کنیم 
 
عزیز دلم خواهر خوبم 
من نه شما نه خانواده و نه هیچ کسی از شما رو میشناسم 
و نه هیچ نفع یا ضرری از شما و زندگی تون به من میرسه 
 
فقط و فقط از باب خیر خواهی 
و امر به معروف 
و اینکه متوجه باشین هستند کسانی که اینطور دارن زندگی میکنن با همتاشون تو یک خونه 
به خوبی و خوشی 
 
فقط با ذره ای تغییر دیدگاه و مبارزه با نفس 
که اونم اخر سر منفعتش نصیب دنیا و اخرت خودمون میشه 
 
امیدوارم 
اون لحظه ای که امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام همراه جناب عزرائیل برای قبض روح بالای سرمون حاضر میشن بتونیم رو سفید باشیم و سر بلند باشیم و راحت جون بدیم 
 
 
خواهر خوبم به صحبت هام کمی فکر کنین لطفا .

 
روال زندگی مون این شده که روزها همه باهم هستیم. من که دوست دارم. اینجوری گردش و تفریحاتمون با همه. 
همیشه دلم می خواست تو زندگی تعددی با همتاهام عین خواهر باشیم. بچه هامون عین عین بچه های خودمون و زندگی جدا نداشته باشیم ؛ با هم بگیم و بخندیم و . . البته همیشه می گفتم این ایده ال هست و ممکنه پیش نیاد. برای همین در کنار تلاش برای ساختن ایده آل ها باید راضی بود به رضای خدا. خدا رو شکر برای ما خوب پیش می ره.
می دونید، این مدت خیل اوضاع زندگی برخی از دوستانم از ایده آل هاشون دور شده. برای همین اینو می گم .امیدوارم خدا براشون بهترین ها رو رقم بزنه‌.
 یکی از دوستان از فرقه های اقلیت که شیعه شده با یک آقایی به صورت تعددی ازدواج کردند ، که خانم اول متاسقانه بعد از چند سال زندگی اینها رو به طلاق کشوند. خانمی که خودش می گفته همسرم بره زن بگیره. اما انگار فقط حرف بوده. متاسفانه جواب تلفن رو هم نمی ده و حاضر به صحبت نیست. نمی دونم اون خانم فکر روز قیامت و لحظه حضورش تو پیشگاه  خداوند  و مقابل حضرت فاطمه  زهرا و زینب و ائمه رو کرده یا نه؟ که چطور تونسته مقابل خدا و حکمش بایسته و طلاق یکی دیگه رو رقم بزنه. یا شوهرش که به بهانه های واهی طلاق می خواد بده. بهانه ای مثل اینکه من نمی تونم بین دو خانه رفت و آمد کنم و خانم اول هم حاضر نیست خونه نزدیک هم داشته باشید . 
خانم دیگه ای شوهرش بهش می گه من صیغه  کردم و قصد تعدد داره.خانم خیلی خوبیه. خیلی ازش خوشم اومد. علی رقم سخت بودن مساله براش سعی کرده بود خدا پسندانه رفتار کنه. اگر چه فشار به حدی روش بود که براش مشکلاتی درست شد. مثلا همتاش رو دعوت کرد خونش ، خونشون رفت ! اما در اثر فشار مشکلات عصبی براش بوجود اومد. با وجود این باز پیشنهاد محرمیت مجدد بعد از باطل شدن محرمیت قبلی، به همسر داد. خانمی که با وجود همه این فشارها می گفت من کی باشم که بخوام بگن نه ، اگر چه برام خیلی سخته. آرزو می کنم خدا دلش رو آروم کنه. همتاش هم دختر خوبیه و هوای ایشون رو داره و می گه من نیومدم زندگی ات رو خراب کنم ، فقط یه سرپناه می خوام
از این جور موارد زیادن . چند مورد هم هستن که خانم اولن و دنبال همتان. یک مورد هم  بود  برای تعدد جهادی  که خانم اول با رضایت خودش مهرش رو محضری بخشیده و رضایت دادگاهی داده تا کار برای ورود همتا راحتتر باشه. بماند که حالا که اطرافیان و والدینشون فهمیدن چقدر اذیت کردند.
 
به هر حال همیشه زندگی اونجور که می خوایم پیش نمی ره . برای همه این عزیزان دیدم. اما مهم اینه که همیشه توکلمون به خدا باشه و کاری رو انجام بدیم که مورد رضایت خداوند هست و مطمئن باشیم خداوند برامون بهترین ها رو رقم می زنه اگر چه در ظاهر خوشایندمون نباشه. و باید تلاش کنیم از امتحانات  سربلند بیرون بیایم که عصی ان تکروه شیء و هو خیر لکم و عصی ان تحب شیء و هو شر لکم  
و نیز یادمون نره که طبق احادیث ، بزرگترین جهاد ، جهاد اکبر ، مبارزه با نفس است ، برای ن بزرگترین مبارزه با نفس مقابله با حسادت و پذیرش  همتا (هوو ) است. 
از اینها که بگذریم یه کتاب معرفی می خوام بکنم. دومین کتاب هست که تو وبلاگ می گم. کتاب خیلی خوبیه. 
شبکه افق برنامه ای پخش کرد به نام من میترا نیستم. 
مستندی از زندگی یک شهید ۱۴ ساله . سال ۶۱. حالم رو دگرگون کرد. کتابش رو خریدم و خوندم. کتاب کوچک و ارزان  ولی ارزشمندیه. پیشنهاد می کنم بخونید با عنوان (زیر درخت کاج) نوشته معصومه رامهرمزی نشر شاهد  واقعا عالی بود. چقدر باهاش اشک ریختم . زینب کجا و من کجا. چقدر این جمله زینب قشنگ بود، "خانه ام را ساختم ، اینجا جای من نیست. باید بروم باید بروم" با خودم می گم منم در حال ساخت خانه آخرتم هستم ، من خانه ام رو چطور ساختم. ؟ 
چقدر چهره زینب معصوم هست. چقدر زنده است . دلم می خواهد برم زودتر ببینمش. از همسر خواستم بریم گار شهدای اصفهان سر مزارش. الان اصفهانیم. خدا بخواد فردا می ریم  دیدنش.

 
شانزده آذر تولدم بود. آخر شب بچه و همتا برنامه چیده بودن برام تولد خودمونی گرفتن. دخترم رفته بود برام کادو خریده بود و پسرم و همتا هم تزئینات درست کردند. خیلی خوب بود اولین تولد کنار هم. امیدوارم همه افراد تعددی کنار هم خوش باشن.
دیروز تو بهشت زهرا یه قبر دیدم. خانم . دقیقا متولد روز تولد من بود. با هم به دنیا اومده بودیم. اما فرصت اون تموم شده بود و من چقدر خوشبخت بودم که هنوز فرصت داشتم. نشسته بودم سر قبرش. با خودم می گفتم شاید الان داره گریه می کنه و داد می زنه که خدا با ما با هم به دنیا اومدیم چرا به من فرصت ندادی و به اون دادی ؟ چرا جای ما عوض نبود؟ کاش من الان زنده بودم
شاید می شد من جای اون بودم. اگر بودم الان چی می خواستم؟ یک لحظه فرصت؟ نیکی؟ خوش اخلاقی؟ رضایت همسر؟ محبت به همتا؟ . این دنیا اصلا ارزش نداره، اصلا
پریروز اصفهان  خیلی خوب وخیلی کوتاه بود. قرار شد یبار دیگه بدون بچه ها سر صبر بریم. رفتیم گلستان شهدا. سر مزار زینب کمایی . خیلی گشتیم پیدا کردیم. متاسفانه شماره قطعه و. ندارن. وقتی روبروی  مزارش می ایستیم یه سوله سبز روبرومون هست. خیلیخوب بود. مزار یوشع ابن نوح . سر مزار بانو امین صاحب اولین تفسیر بانوی مسلمان و مجتهده رفتیم. برگشتنی هم رفتیم مجتمع رناک . نزدیک کاشان. واقعا زیبا  بود . چشمه و درخت بید مجنون و آب نما و .‌ با خودم می گفتم بهشت چجوریه و خدا نکنه که آخرت  رو به دنیا بفروشیم
و یه حدیث خوندم
دیدم برای ما هم که کنار همیم باز حسادت اینقدر مخفی ممکنه بینمون باشه. یا حتی دور باشیم از هم و باز مشمول این حدیث بشیم. از خدا می خوام نجاتمون بده. خدا ما اینجوری باشیم. خدا حفظمون کنه:
 
 
 
⭕️ تفسیر عیاشی نقل میکند از سلیمان بن عبد الله که گفت: در خدمت امام کاظم موسی بن جعفر (علیهما السلام) نشسته بودم که زنی را به محضر ایشان آوردند که صورتش به عقب برگشته بود [و به همان حالت خشک شده ثابت مانده بود].
 
 
⭕️ پس حضرت امام کاظم (علیه السلام) [برای شفای آن زن] دست راست خود را روی پیشانی آن زن گذاشت و دست چپ خود را به پشت سرش، سپس صورت او را از طرف راست فشار دادند [و چرخاندند] و این آیه را تلاوت فرمودند:
إِنَ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد، ۱۱)
- { خداوند سرنوشت هیچ قوم (و مردمی) را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان آن چه را در خودشان است تغییر دهند! }
 
- پس [جهتِ سر و] صورت آن زن به حالت اولش برگشت [و صاف شد]. 
- سپس حضرت خطاب به زن فرمودند:
 
بر حذر باش که مبادا چنین کاری را دوباره انجام دهی!!
 
⭕ حاضرین عرض کردند: ای فرزند رسول خدا، مگر او چه کرده بوده [که به چنین عقوبتی دچار شد و شما وی را از تکرار آن کار برحذر داشتید] ؟ 
 
- حضرت فرمودند: کار گناه او پوشیده و مستور است [و من از آن پرده برنمی‌دارم]، مگر اینکه خودش بخواهد آن را بازگو کند.
 
- حاضرین از خود آن زن پرسیدند، و او جواب داد: 
"من یک همشوی (هوو) دارم [که همه در یک خانه زندگی می‌کنیم]، [کار گناهم این بود که یک وقتی] برخاستم مشغول خواندن نماز [واجب] شدم، [درحین نماز] با خودم خیال کردم که الآن شوهرم پیش او هست، [به دنبال این خیالات از سر حسادت و غیرت نه، همان وسط نماز] صورتم را چرخاندم به عقب که آنها را ببینم، ولی هوو خانم را دیدم که تنها نشسته و اصلا شوهرم پیش او نیست، که آنجا در همان حالت سرم ثابت ماند [بر اثر این سرکشی در شکستن نماز بخاطر غیرت و حسادت نه بیجا].
- صورتش آن‌گونه به عقب خشک و ثابت مانده بود [بخاطر عقوبت گناهش نسبت به شکستن نماز و غیرت بر شوهر و حسادتش به هوو] !
 
منبع: تفسیر عیاشی: 2 / 205 ح 18، بحارالأنوار: 6 / 56، ح 3، تفسیر برهان: 2 / 284 ح 3، المستدرک: 5 / 408 ح 2.
 
 
دیروز اون دوستمون رفته برای جلوگیری از طلاق شاید آخرین تلاش هاش رو بکنه‌ . بلکه همتاش دست از ممانعت و لجبازی بر داره. براش دعا می کنم موفق بشه و خدا دل همتاش رو آروم کنه و به شوهرش اقتدار بده. براش دعا کنیم خدا بهترین ها رو براش رقم بزنه

 
دیروز روز خوبی بود. صبح دایی ام زنگ زد که تو راه بودن و می خواستن بیان خونه ما. دیسک کمر همسر عود کرده بود و دو روزی درد شدید داشت که خدا رو شکر دیروز دردش آروم  تر شده بود. این اولین دیدار با فامیل بود. دایی و زندایی و پسر خاله ام و خانوم و بچه هاش اومدن خونمون. البته نموندن ، داشتن می رفتن یزد ، ولی افتخار دادن و یسر به ما زدند. خیلی خوب بود . خیلی خیلی. نمی دونستم برخورد فامیل چطور خواهد بود ، البته حدس می زدم دایی ام اینا برخورد خوبی داشته باشن، قبلا هم به خاله ام اینا گفته بودند که می خوان بهمون  سر بزنن. خلاصه  اومدن  خونمون و خیلی گرم برخورد کردند . با همتا هم خیلی خوب برخورد کردند. اصلا انتقاد و خرده ای نداشتن. روابط خوب ما رو هم که دیدند، شاید مطمئن تر شدند . زندایی ام گلگی می کرد که چرا دیگه خونشون نرفتیم و . خیلی خوشحال شدم که اومدن خونمون . دایی می گفت من هیچ وقت نمی گم کار بدیه . خیلی خوب بود. راستش روز قبلش کمی دلم گرفته بود ، که شب یلدا همه می رن خونه بزرگترا.‌ اما خدا خواست و دایی اینا با اومدن و برخوردشون خوشحالم کردند. زندایی حتی همتا رو هم تعارف کرد که بیاد خونشون. 
خدا رو شکر کردم که امور رو مثل همیشه درست می کنه. امیدوارم بهترین ها برای همه رقم بخوره . دیشب هم اولین یلدا رو با همتا داشتیم . کلی بازی کردیم و خندیدیم. به بچه ها کتاب هدیه دادیم . از فردا باید خیاطی کنم. عروسی خواهرشوهر نزدیکه. نزدیک نزدیک.
امیدوارم همه خوشبخت باشن و همه مجردها برن خونه بخت.

 
دیروز یه روز خاص بود. چند وقت پیش رفته بودیم زیارت عموی امام زمان ، حسین ابن علی ع ، در نزدیکی نطنز . دیروز صبح قبل از اذان صبح همتا خوابی دیده بود.  تو خواب صدایی می شنیدن که می گفت ممنون که اومدین زیارت من ، همتا از شخصی که اونجا بودن می پرسن ایشون کی هستن و اون فرد پاسخ می دن عموی امام زمان عج هستن. . شاه سلطان حسین یا حسین ابن علی ، عموی امام زمان عج در نزدیکی نطنز هستن و به قول همسر هر وقت اونجا و از ایشون چیزی خواستن ، حاجت روا شدن. جای خیلی باصفایی هست. پیشنهاد می کنم به زیارتشون برید.
 
چند روز پیش با خبر شدم دایی بزرگم سکته کرده بودن و بعد آنژیو کردن. امروز قرار گذاشتیم منو همسر بریم تهران برای دیدن پسر دایی ام که بچه اش فوت کرده بود و دایی بزرگم   .  دایی ام که اومده بود خونمون گفته بود مادرم پاش اونقدر درد می کنه که با عصا راه می ره. تو راه تهران همسر گفتند که بیا برو یسر به والدینت بزن و . . برای من با توجه با گذشته و حرفها و مسائل خیلی سخت بود . دیگه حوصله نیش و کنایه و نداشتم. برام رفتن خونه والدین از پذیرش تعدد هم سختتر بود. نَفسَم اصلا دوست نداشت. از طرفی چون خودشون گفته بودن نیا خونه ما و چند بار هم خواسته بودم خودم خونشون برم و خواهرم گفته بود فعلا نیا، خیالم راحت بود که گناهی نمی کنم. اما باز گاهی می موندم کارم درسته یا نه. وقتی همسر گفت خیلی اذیت شدم . بهش گفتم استخاره کن. صفحه ۵۳۹ اومد. تصمیم گرفتم برم ، بخاطر خدا و اطاعت از فرمان خدا.بعد از بهشت زهرا ، رفتم سراع کارم و بعد نماز مغرب و خونه مادرم اینا. به خواهرم گفته بودم امروز میام . پیام و زنگ زده بود که نیا و بیشتر حرص می خورن و . . گفتم نه دیگه استخاره کردم خوب بوده و میام. دم مسجد همسر برام دعا کرد و با لبخند و قوت قلب و اطمینان و توکل به خدا، منو راهی کرد. رفتم دم خونه قدری قران خوندم و آروم  شدم و زنگ زدم. بابام اومد و سلام لبخند و. همدیگرو بغل کردیم و روبوسی و خواهرم اینا. مادرم که ناراحت بود و اجازه  روبوسی نمی داد. می گفت از این حرفت نمی گذرم که گفتی ما بهت ظلم کردیم . و مساله مانتو و ‌ گفتم اصلا من همچین حرفی نزدم!!!
 
خلاصه اونها گفتن و منم گوش دادم. خیلی جاها اشتباه بود. اما چیزی نگفتم . خلاصه به مادرم قبولوندم که من نگفتم و یا یه کلاغ چهل کلاغ شده یا عده ای از روی عناد گفتن. بغلش کردم و گریه کردیم. بابام می گفت اگر خواستی بیای خودت و دخترت  بیا. می گفت کارت درست بوده ولی نمی کردی و . حالا خدا رو شکر خوشید و . خیلی قضاوتهای اشتباه در مورد  همسر و زندگی ما داشتن ولی چیزی نگفتم . پدری که بهم از بچگی می گفت "دختر با لباس سفید می ره خونه بخت و با لباس سفید بر می گرده و همیشه بدون! تنها کسی که برات می مونه  شوهرته؛ نه پدر مادر و نه خواهر برادر ، هیچ کس برات نمی مونه؛ و هوای شوهرت رو داشته باش " ، این چند ساله و امشب حرفهای کاملا مخالف می زد . که آدمی  که پدر مادر پشتشه و قدرت داره تا شوهر فلان گفت باید بچه رو بزاره پیشش و بگه من رفتم خونه بابام مثل . ، .
 
 نمی دونم. کلا ماها خیلی تغییر کردیم. آخر سر با روبوسی و رضایت خداحافظی کردیم. اگر چه با توجه به صحبتهای مشاور مدرسه بچه ها ، با توجه به رفتار والدین ، و منع همسر از رفتن بچه ها به اونجا و .رفتن اونجا صحیح نیست و   همین که حالت قهر نباشیم خوبه و فعلا حداقل باید دوری باشه تا همه چیز درست بشه و خیلی مسائل روشن بشه.
 
ولی در کل روز خوبی بود. اگر چه نشد دیدن دایی و . بریم، ولی حداقل صله رحم والدین رو بجاآوردم  و سعی کردم کدورت و سوء تفاهم ها رو بر طرف کنم که از لطف خدا بود. سعی کردم در مقابل خیلی حرفها فقط سکوت کنم و عصبانی نشم که از لطف خدا بود.
 
از همسرم هم ممنونم بابت لطفش و پشتیبانی اش و انتظار چند ساعته اش .
 
وقتی داشتم می رفتم اونجا می گفتم خدایا فقط بخاطر تو دارم می رم و کاری کن گناه نکنم و درست رفتار کنم و خیر باشه. گفتم در هر حال که مسیر من مشخص و محکم می شه و حجت بر من تمام که تمام تلاشم رو کردم و اگر هم اجازه دادن که خیره ان شاءالله.
 
امیدوارم خداوند در لحظه لحظه زندگی کمکمون کنه
از همتا هم ممنونم بابت نگهداری بچه ها تو این مدت، بویژه بچه کوچیکم که خیلی بی قراری و بی تابی از دوری ما می کرد.
 
اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

 
روال زندگی مون این شده که روزها همه باهم هستیم. من که دوست دارم. اینجوری گردش و تفریحاتمون با همه. 
همیشه دلم می خواست تو زندگی تعددی با همتاهام عین خواهر باشیم. بچه هامون عین عین بچه های خودمون و زندگی جدا نداشته باشیم ؛ با هم بگیم و بخندیم و . . البته همیشه می گفتم این ایده ال هست و ممکنه پیش نیاد. برای همین در کنار تلاش برای ساختن ایده آل ها باید راضی بود به رضای خدا. خدا رو شکر برای ما خوب پیش می ره.
می دونید، این مدت خیل اوضاع زندگی برخی از دوستانم از ایده آل هاشون دور شده. برای همین اینو می گم .امیدوارم خدا براشون بهترین ها رو رقم بزنه‌.
 یکی از دوستان از فرقه های اقلیت که شیعه شده با یک آقایی به صورت تعددی ازدواج کردند ، که خانم اول متاسقانه بعد از چند سال زندگی اینها رو به طلاق کشوند. خانمی که خودش می گفته همسرم بره زن بگیره. اما انگار فقط حرف بوده. متاسفانه جواب تلفن رو هم نمی ده و حاضر به صحبت نیست. نمی دونم اون خانم فکر روز قیامت و لحظه حضورش تو پیشگاه  خداوند  و مقابل حضرت فاطمه  زهرا و زینب و ائمه رو کرده یا نه؟ که چطور تونسته مقابل خدا و حکمش بایسته و طلاق یکی دیگه رو رقم بزنه. یا شوهرش که به بهانه های واهی طلاق می خواد بده. بهانه ای مثل اینکه من نمی تونم بین دو خانه رفت و آمد کنم و خانم اول هم حاضر نیست خونه نزدیک هم داشته باشید . 
خانم دیگه ای شوهرش بهش می گه من صیغه  کردم و قصد تعدد داره.خانم خیلی خوبیه. خیلی ازش خوشم اومد. علی رقم سخت بودن مساله براش سعی کرده بود خدا پسندانه رفتار کنه. اگر چه فشار به حدی روش بود که براش مشکلاتی درست شد. مثلا همتاش رو دعوت کرد خونش ، خونشون رفت ! اما در اثر فشار مشکلات عصبی براش بوجود اومد. با وجود این باز پیشنهاد محرمیت مجدد بعد از باطل شدن محرمیت قبلی، به همسر داد. خانمی که با وجود همه این فشارها می گفت من کی باشم که بخوام بگن نه ، اگر چه برام خیلی سخته. آرزو می کنم خدا دلش رو آروم کنه. همتاش هم دختر خوبیه و هوای ایشون رو داره و می گه من نیومدم زندگی ات رو خراب کنم ، فقط یه سرپناه می خوام
از این جور موارد زیادن . چند مورد هم هستن که خانم اولن و دنبال همتان. یک مورد هم  بود  برای تعدد جهادی  که خانم اول با رضایت خودش مهرش رو محضری بخشیده و رضایت دادگاهی داده تا کار برای ورود همتا راحتتر باشه. بماند که حالا که اطرافیان و والدینشون فهمیدن چقدر اذیت کردند.
 
به هر حال همیشه زندگی اونجور که می خوایم پیش نمی ره . برای همه این عزیزان دیدم. اما مهم اینه که همیشه توکلمون به خدا باشه و کاری رو انجام بدیم که مورد رضایت خداوند هست و مطمئن باشیم خداوند برامون بهترین ها رو رقم می زنه اگر چه در ظاهر خوشایندمون نباشه. و باید تلاش کنیم از امتحانات  سربلند بیرون بیایم که عسی ان تکروه شیء و هو خیر لکم و عسی ان تحب شیء و هو شر لکم  
و نیز یادمون نره که طبق احادیث ، بزرگترین جهاد ، جهاد اکبر ، مبارزه با نفس است ، برای ن بزرگترین مبارزه با نفس مقابله با حسادت و پذیرش  همتا (هوو ) است. 
از اینها که بگذریم یه کتاب معرفی می خوام بکنم. دومین کتاب هست که تو وبلاگ می گم. کتاب خیلی خوبیه. 
شبکه افق برنامه ای پخش کرد به نام من میترا نیستم. 
مستندی از زندگی یک شهید ۱۴ ساله . سال ۶۱. حالم رو دگرگون کرد. کتابش رو خریدم و خوندم. کتاب کوچک و ارزان  ولی ارزشمندیه. پیشنهاد می کنم بخونید با عنوان (زیر درخت کاج) نوشته معصومه رامهرمزی نشر شاهد  واقعا عالی بود. چقدر باهاش اشک ریختم . زینب کجا و من کجا. چقدر این جمله زینب قشنگ بود، "خانه ام را ساختم ، اینجا جای من نیست. باید بروم باید بروم" با خودم می گم منم در حال ساخت خانه آخرتم هستم ، من خانه ام رو چطور ساختم. ؟ 
چقدر چهره زینب معصوم هست. چقدر زنده است . دلم می خواهد برم زودتر ببینمش. از همسر خواستم بریم گار شهدای اصفهان سر مزارش. الان اصفهانیم. خدا بخواد فردا می ریم  دیدنش.

 
دیروز تو یکی از گروه ها در مورد مزایای تعدد و هم خونگی صحبت شد
دیروز یه نمونه از روزهای تعامل بین من و همتا و نشون دهنده مزایای تعدد موفق بود.
شب قبل بچه کوچکیم  تا دیروقت بیدار بود و نمی خوابید و تو خواب هم خیلی اذیت کرد و من اصلا نتونستم بخوابم. ظهر با خیال راحت خوابیدم . همتا زحمت نگهداری بچه رو کشید و خیالم راحت بود که به همسر و بچه می رسن . بعد هم که بیدار شدم همسر و همتا و دوتا بچه ها رفتن دستجرد گردش ، منم نرفتم علت اصلی این بود که همسر و همتا تنها باشن و من مزاحم نباشم . وعلت دوم اینکه خیاطی بکنم و شام رو آماده  کنم و. . بماند که چرخ خراب شد و نتونستم خیاطی کنم، اما کارهای منزل رو انجام دادم و وقتی عزیزانم از تفریح برگشتن ،  خوشحال بودم که خوشحالن و روحیه مضاعف داشتن. 
این یه نمونه از تعامل تو زندگی تعددی موفق هست. وقتی من کار دارم ، خسته ام . همتا کمک حالم می شه ، و وقتی هم همتا خسته است من سعی می کنم کمکش باشم. 
البته مزیت هم صحبتی و درددل هم هست که معمولا آقایون حوصله شنیدن  حرفها و تعریفهای خانمها رو ندارن. 
 
دیگه اینکه اگر برای مساله ای یکی بره بیرون ، اون یکی به امور منزل می رسه.
مثلا پری روز برای کار اداری باید می رفتیم کاشان. من و همسر و بچه کوچیکم باهم رفتیم. البته همتا خیلی گفت بچه رو بزاریم پیشش اما بچه های کوچیک دیدین که عاشق بیرون رفتن هستن، ما هم بریدمش، البته خیالمون راحت بود که همتا خونه است و وقتی بچه ها از مدرسه بیان ، پیششونه و دیگه دغدغه اونها رو نداشتیم.
امیدوارم همه زندگی های تعددی موفق باشن و از مزایای اون بهره مند بشه. البته تعدد زوجات خیرهای زیادی داره که به همش اشاره نشده

 
زندگی با همه خوشی ها و سختی هاش در جریانه
راستش اصلا دست و دلم به نوشتن نمی ره. بعد از شهادت سردار دلها، مالک اشتر آقا ، بد بجور ناراحت شدم. بعدم ماجراهای هواپیما و از آبرو گذشتن سردار حاجی زاده.
اون شب بیدار بودم و داشتم خیاطی می کردم . پس فردا عروسی خواهر شوهر بود. یکی از دوستان صبح زود پیام رو برام فرستاد. چقدر ناراحت شدم 
بعدم شرکت در راهپیمایی و . 
شرکت تو تشییع پیکر حاج قاسم
 
عروسی خواهر شوهر رو نشد بندازن عقب. چون یبار عقب افتاده بود و سالن کنسل شده بود.
عروسی برگزار شد و رفتن سر خومه و زندگی شون.
دیگه ماهم که به درخواست مادرشوهر چیزی درباره تعدد به فامیل خمسر نگفته بودیم ، می تونستیم به بقیه بگیم و گفتیم.
برادرشوهر که خیلی خوب برخورد کرد و گفت مهم زن داداشه که راضیه و زندگی خودشون و خودتون می دونید و خوشبخت بشید. ولی نمی دونستم برخورد جاری ام چیه. با جاری خیلی خوبم خدا رو شکر . می ترسیدم با توجه به اخلاقش خیلی ناراحت بشه. ولی خدا رو شکر وقتی بهش زنگ زده بودم ، مثل همیشه خیلی گرم گرفت و گفت تبریک می گم ان شاء الله خوشبخت بشن و خوش باشید و . خیلی عالییییی. 
به خواهر شوهر هم گفتیم به شوهرش بگه.
این چند روز هم اثاث کشی مادرشوهر بود. من با بچه کوچکم و همسر اومدیم کمک و شب موندیم. همتا هم پیش بچه ها بود و بچه ها هم از درس و مدرسه نیافتادن. دوباره الان اومدیم خونه مادر شوهر و کمک و چیدمان و . . و بچه ها هم پیش همتان. و این از مزایای تعدده. اینجوری هم به مادر شوهر رسیدیم و هم بچه ها از درس و مدرسه نیافتادن.
گاهی اختلافاتی همسر و همتا دارن. اختلافاتی که انگار از تفاوت فرهنگی نشآت می گیره  و امیدوارم زودتر رفع شه. امیدوارم همه زندگی ها پر از ارامش باشه و همه زن و شوهر ها با هم خیلی خوب باشن بویژه همتا و همسر.

سلام دوستان

این کتابها واقعا عالی اند پیشنهاد می کنم حتما بخونید:

کتاب اول

۳ دقیقه در قیامت، که تجربه مرگ یکنفر هست ، مثل کتاب انسوی مرگ که قبلا گفتم ولی کوتاه تر و متفاوت . حتما بخونید. دیدتون به زندگی تغییر می کنه.

 

 

کتاب دوم

سلام بر ابراهیم

۲ جلده. واقعا خیلی خیلی خیلی عالییییه و با میشرفت کتاب نمی تونید اونو زمین بزارید و عاشق شهید ابراهیم هادی که زندگی نامه اش تو این کتاب درج شده می شید. شهیدی که الگو و نمونه عملی اخلاق بوده.

این کتاب رو رخبری خیلی توصیه کردن به خوندنش.

 

 

کتاب بعدی ثم اهتدیت. آنگاه هدایت شدم‌

این کتاب هم یه کتاب عالیییی هست. کتابی که رهبری توصیه به خوندنش کردن. ماجرای شیعه شدن یک فرد سگی. فردی که معروف هستن  و با کتابشون خیلی ها شیعه شدن.آقای  تیجانی

 

 

در ضمن فیلم وقتی که ماه کامل شد رو حتما پیشنهاد می کنم ببینید . اینجوری شکر خیلی چیزهایی که ازش غافلیم رو می کنیم و قدر زحمات خیلی ها رو بیشتر خواهیم دونست.

 


سخنی با خانمهای تعددی با تقوا، 
خیلی از دوستان ازم راهکار می خوان ، برای قرب به خدا، برای اینکه احساس بدی به همتا نداشته باشن و . 
منم اونچه بلدم رو بهشون می گم
فکر کردم اینجا هم بنویسم برای سایرین مفید باشه:
 
 
همیشه باید اخلاص داشت و همه کارها رو به خاطر رضای خدا کرد. هر چه اخلاص بیشتر باشه رنجش و رذائل اخلاقی و مشکلات کمتره.
 
یکی از راهای قرب به خدا ، اگر اشتباه نکنم به فرموده  آقای  دولابی، مرنج و مرنجان  هست
خوب مرنجانش شاید بشه گفت راحته
دست خود آدمه
ولی مرنجش سخته
سخته آدم  از دست کسی نرنجه
 
ولی وقتی آدم  خودش رو اصلا چیزی نبینه
چیزی حساب نکنه
دیگه ناراحت نمی شه
وقتی خودش رو پایین تر از همه موجودات عالم ببینه دیگه ناراحت نمی شه
 
از طرفی آدم  اگر همه کارهاشو کاملا بخاطر رضای خدا انجام بده ، باز هرگز از دست بنده های خدا ناراحت نمی شه
ازشون توقعی هم نمی کنه 
توقع احترام، ارزش قائل  بودن، اطلاع دادن.
 
 
فقط با خدا عشق می کنه و خدا رو می خواد
 
 
 
آدم باید همه کارهاشو فقط به خاطر خدا انجام بده
از طرفی اشتباهات دیگران رو ببخشه تا خدا هم اشتباهات  اونو ببخشه
یادش باشه خودش رو چیزی نبینه و از کسی نرنجه
یادش باشهشوهرش بهترین شفیع اون تو روز قیامته ، بنابراین هم از دستش نرنجه و هم زود ببخشدش و هم مرتب بهش محبت کنه ، بخاطر خدا، برای اینکه بهترین شفیعشه
یادمون هم باشه تعدد حق مرده، می تونه بره زن بگیره، شرعا و حتی قانونا هم رضایت زن اول اصلا ملاک نیست، بنابراین اگر رفت بدون اطلاع زن اول زن گرفت ، از حقی که خدا براش قرار داده استفاده کرده و اطلاع رسانی وظیفه اش نبوده. وظیفه زن هم پذیرش این موضوع و حتی عدم کراهت نسبت به این موضوعه تا آدم  رشد کنه و به حقیقت ایمان برسه(ایه ۶۵ سوره نساء)
 
و یادمون باشه خدای مهربونی که ما رو خلق کرده و همه چیز رو بهتر از ما می دونه . مرد رو به زن قوام دونسته و حرف شنوی و اطاعتش رو بر زن لازم دونسته. وقتی زن اینو بدونه شوهرش رو بازخواست نمی کنه و تو دلش حتی چون چرا نمی یاره
پس اگر جایی ناراحت شدیم و اون ناراحت شدن به خاطر خودمون بود نه خدا، بدونیم یجای کارمون می لنگه و سعی کنیم اصلاح کنیم.
 
باید خیلی یاد مرگ کنیم
یاد آخرت ، یادمون باشه خیلی زود باید در درگاه خدا حاضر شیم و جواب اعمال و افکار مون رو بدیم. باید بدونیم حتی مطمئن نیستیم قدم از قدم بتونیم برداریم. همین شوهر و پول و زندگی و خونه و لوازم که الان ممکنه حرصشون رو بخوریم ، چند روز دیگه برای یکی دیگه است و داره ازش استفاده می کنه و یاد ما هم شاید اصلا نباشه و ما باید زیر خروارها خاک بخوابیم و جواب اونها رو پس بدیم. جواب پولی که حرصش رو خوردیم و مال و منالی و لوازمی و شوهری که شاید الان در نبود ما با یکی دیگه خوشه و ما سعی نی کردیم محبتش رو ، خودش رو برای خودمون حفظ کنیم و نتونستیم . شوهری که روز قیامت از هم فرار می کنیم و یاد ظلم و ستمها مون می افتیم.خیلی  خوبه که از الان دل نبندیم ، برای خانواده مون برای شوهرمون در راستای رضای خدا جون بدیم و هر کاری بکنیم اما دل نبندیم و فقط خدا رو ببینیم و بخوایم و بدونیم عمرمون خیلی کوتاه هست و در مقابل زندگی ابدی اون دنیا هیچه .هیچ .
 
یکی دیگه از راهکارهایی که خودم انجام می دم و خیلی خوبه، نمی دونم به شما گفتم یا نه، یسری نوشته است که خیلی موثره برام و تو اتاقم چسبوندم که همش جلوی چشمم باشه. یسری و دعا و جملات مفید که منو به یاد خودم و عاقبتم و خدا بیاندازه.
و تصویر اسکرین لاک گوشی و هوم اسکرین گوشی ام.
اونها رو هم تصاویر مرتبط وتاثیر گذار گذاشتم. مثلا این ها. گناهان زبان خیلی زیادن. زبان قلیل الجسم وکثیر الاثمم هست. جسم کوچک و گناه بسیار. به قول یه پیرزنی فندک گوشتی.فندکی که خیلی راحت آتش میزنه به کل اعمالمون . باید خیلی مراقب باشیم و با این زبان واذیت  و آزار همتا و شوهر و . نکنیم.

سخنی با خانمهای تعددی با تقوا، 
خیلی از دوستان ازم راهکار می خوان ، برای قرب به خدا، برای اینکه احساس بدی به همتا نداشته باشن و . 
منم اونچه بلدم رو بهشون می گم
فکر کردم اینجا هم بنویسم برای سایرین مفید باشه:
 
 
همیشه باید اخلاص داشت و همه کارها رو به خاطر رضای خدا کرد. هر چه اخلاص بیشتر باشه رنجش و رذائل اخلاقی و مشکلات کمتره.
 
یکی از راهای قرب به خدا ، اگر اشتباه نکنم به فرموده  آقای  دولابی، مرنج و مرنجان  هست
خوب مرنجانش شاید بشه گفت راحته
دست خود آدمه
ولی مرنجش سخته
سخته آدم  از دست کسی نرنجه
 
ولی وقتی آدم  خودش رو اصلا چیزی نبینه
چیزی حساب نکنه
دیگه ناراحت نمی شه
وقتی خودش رو پایین تر از همه موجودات عالم ببینه دیگه ناراحت نمی شه
 
از طرفی آدم  اگر همه کارهاشو کاملا بخاطر رضای خدا انجام بده ، باز هرگز از دست بنده های خدا ناراحت نمی شه
ازشون توقعی هم نمی کنه 
توقع احترام، ارزش قائل  بودن، اطلاع دادن.
 
 
فقط با خدا عشق می کنه و خدا رو می خواد
 
 
 
آدم باید همه کارهاشو فقط به خاطر خدا انجام بده
از طرفی اشتباهات دیگران رو ببخشه تا خدا هم اشتباهات  اونو ببخشه
یادش باشه خودش رو چیزی نبینه و از کسی نرنجه
یادش باشهشوهرش بهترین شفیع اون تو روز قیامته ، بنابراین هم از دستش نرنجه و هم زود ببخشدش و هم مرتب بهش محبت کنه ، بخاطر خدا، برای اینکه بهترین شفیعشه
یادمون هم باشه تعدد حق مرده، می تونه بره زن بگیره، شرعا و حتی قانونا هم رضایت زن اول اصلا ملاک نیست، بنابراین اگر رفت بدون اطلاع زن اول زن گرفت ، از حقی که خدا براش قرار داده استفاده کرده و اطلاع رسانی وظیفه اش نبوده. وظیفه زن هم پذیرش این موضوع و حتی عدم کراهت نسبت به این موضوعه تا آدم  رشد کنه و به حقیقت ایمان برسه(ایه ۶۵ سوره نساء)
 
و یادمون باشه خدای مهربونی که ما رو خلق کرده و همه چیز رو بهتر از ما می دونه . مرد رو به زن قوام دونسته و حرف شنوی و اطاعتش رو بر زن لازم دونسته. وقتی زن اینو بدونه شوهرش رو بازخواست نمی کنه و تو دلش حتی چون چرا نمی یاره
پس اگر جایی ناراحت شدیم و اون ناراحت شدن به خاطر خودمون بود نه خدا، بدونیم یجای کارمون می لنگه و سعی کنیم اصلاح کنیم.
 
باید خیلی یاد مرگ کنیم
یاد آخرت ، یادمون باشه خیلی زود باید در درگاه خدا حاضر شیم و جواب اعمال و افکار مون رو بدیم. باید بدونیم حتی مطمئن نیستیم قدم از قدم بتونیم برداریم. همین شوهر و پول و زندگی و خونه و لوازم که الان ممکنه حرصشون رو بخوریم ، چند روز دیگه برای یکی دیگه است و داره ازش استفاده می کنه و یاد ما هم شاید اصلا نباشه و ما باید زیر خروارها خاک بخوابیم و جواب اونها رو پس بدیم. جواب پولی که حرصش رو خوردیم و مال و منالی و لوازمی و شوهری که شاید الان در نبود ما با یکی دیگه خوشه و ما سعی نی کردیم محبتش رو ، خودش رو برای خودمون حفظ کنیم و نتونستیم . شوهری که روز قیامت از هم فرار می کنیم و یاد ظلم و ستمها مون می افتیم.خیلی  خوبه که از الان دل نبندیم ، برای خانواده مون برای شوهرمون در راستای رضای خدا جون بدیم و هر کاری بکنیم اما دل نبندیم و فقط خدا رو ببینیم و بخوایم و بدونیم عمرمون خیلی کوتاه هست و در مقابل زندگی ابدی اون دنیا هیچه .هیچ .
 
یکی دیگه از راهکارهایی که خودم انجام می دم و خیلی خوبه، نمی دونم به شما گفتم یا نه، یسری نوشته است که خیلی موثره برام و تو اتاقم چسبوندم که همش جلوی چشمم باشه. یسری و دعا و جملات مفید که منو به یاد خودم و عاقبتم و خدا بیاندازه.
و تصویر اسکرین لاک گوشی و هوم اسکرین گوشی ام.
 
اونها رو هم تصاویر مرتبط وتاثیر گذار گذاشتم. مثلا این ها. گناهان زبان خیلی زیادن. زبان قلیل الجسم وکثیر الاثمم هست. جسم کوچک و گناه بسیار. به قول یه پیرزنی فندک گوشتی.فندکی که خیلی راحت آتش میزنه به کل اعمالمون . باید خیلی مراقب باشیم و با این زبان واذیت  و آزار همتا و شوهر و . نکنیم.

 
دوستان در مورد ازدواج تعددی و خانم دوم ، اینکه از چیزی گذشته و تو گروه بحث داشتیم. بهتر دیدم اینجا هم مطالبی رو بذارم. ببخشید اگر چندان ویرایش شده نیست.
 
یه زن تو ازدواج تک همسری ممکنه تحصیلات بالایی داشته باشه و با یه آدم  سیکل ازدواج کنه، یا پول دار باشه و با یه آدم  بی پول
از چیزی گذشته؟ نه . کسی که مجبورش نکرده. خودش اینو انتخاب کرده جون منفعتی داشته. مثل کمال زیبایی عشق.‌
 
خانم دوم هم با دید باز این نوع زندگی رو انتخاب می کنه
چون نفعی براش داره
مثلا حتی عده ای مثل همتای خانم اینک حتی همزمان خواستگار  مجرد هم دارن اما متاهل رو انتخاب می کنن ؟ از چیزی شون گذشتن؟  نه . پس چرا؟ چون منفعتشون رو در این می بینن
حالا یکی بخاطر ثروت یکی تجربه و کمالات مرد یکی تحصیلات یکی پسندیدن و یکی هم برای اینکه از تجرد بهتره
به هر حال نفعی می بینن
 
اونی که از چیزی گذشته یا از دست داده خانم اوله که نوع زندگی اش تغییر پیدا می کنه و نوع زندگی قبلیش از دست می ره و ثبات زندگیش بهم می ریزه. 
 
 
 
اینکه بگیم خانم دوم خیلی چیزها رو از اول مثل خانم اول هم نداشته اشتباهه
 
شرایط ورود به زندگی متاهلی در این دو متفاوته و با دید باز هر کدوم انتخاب کردن
خانم اول معمولا زندگی سختی رو سپری کرده و بعد از اندکی تمکن مالی مرد دنبال تعدد می ره. این هم از چیزهایی هست که خانم اول داشته و خانم دوم نداره .
خانم اول با یه پسر بی تجربه زندگی کرده و در طی سالها تحمل اخلاق . و تلاش ، شوهرش تبدیل به یه مرد باتجربه با تونایی مدیریت چند  زن شده  و این از چیزهایی هست که زن دوم نداره و زن اول داشته.
بماند خیلی از مسایل مشکلات با خانواده ها و .
 
 
اگر ما بخوایم زندگی رو تک همسری ببینیم و تعدد رو با اون قیاس کنیم
اگر بخوایم زندگی همتا ها رو با هم قیاس کنیم کلا اشتباه بزرگی مرتکب شدیم.
قیاس کاری هست که شیطان کرد.
قیاس آدم   رو از مسیر اصلی دور می کنه
 
می دونید
من تا الان وبلاگ خانم دوم ندیدم
تو گروه ها هم معمولا وقتی تعدد می کنن لفت می دن
 
چون می رن دنبال زندگی شون.
زندگی متاهلی.
چالشی هم معمولا بجز ساختن زندگی متاهلی شون ندارن . حال به سبک تعدد.
 
 
خانمهای اول می نویسن 
چون تجربه دراین زمینه اش متفاوته
چون دچار  تغییری می شن که معمولا نمی خوان ؛ و باید خودشون رو بسازن و تلاش هاشون نوشته  می شه.
 
یکی از دوستان می گفتند
)ولی باید حرفهای زن دومی ها رو هم شنید.
گاهی لازمه خودمون رو جای اونا بذاریم.
 
اونا هم لازمه خودشون رو جای زن اولی بذارن.
اینجوری زندگی خیلی بهتر پیش میره.
یه جور درک متقابل به وجود میاد.
 
 
با این وجود معتقدم که ۸۰ درصد مسوولیت  زندگی تعددی به دوش مرد می افته.
برای همینه که میگم زندگی با همتاها توی یک خونه کار درستی نیست. همتا عروس مون حساب نمیشه! دخترمون هم نیست که بگیم از خودمونه و باید قاطی باشه.
 
همتا یه زن برای مرد هست. تا زمانی که حس نکنه زن زندگی برای مردش هست، عملا درست ایفای نقش نمی کنه.
توی خونه ی زن اولی ها هم بیاد، بیشتر شبیه خواهر در بهترین حالت و در بدترین حالت شبیه کنیز یا پادوی زن اول میشه. عملا کرامتش زیر سوال میره.
 
 
فکر می کنم بهترین حالت زندگی اینه که دو واحد مجزا در یک اپارتمان باشن. اینجوری هر کدوم شون نقش مدیریتی داخل خونه ی خودش رو به عهده می گیره.
کسی هم شاهد خوشی و یا ناخوشی زندگی شویی شون نمیشه و عملا دخالتی هم به وجود نمیاد.
 
 بچه ها هم چند تربیتی بار نمیان. هر کدوم شون در عین حفظ خواهر برادری شون، تحت تربیت مادر و پدرشون بزرگ میشن. مرد هم شبها پیش نش هست عملا.)
 
 
 
 
ببین
اینکه باید خودمون رو جای همدیگه بزاریم ربطی به بحث نداره ولی کاملا درسته منم همیشه می گم
 
اینم که باید حرف خانم دوم رو شنید ، بله. ولی خودشون معمولا نمی خوان .  البته این برای یه زندگی تعددی سالمه . برای وقتی که افراد تقوا پیشه می کنن
 
 
ولی وقتی همتا ها بخوان سر ناسازگاری بزارن و دنیا و بر اخرت ترجیح بدن حرف هر کدوم شنیدنی می شه
 
خیلی  اوقات خانم دوم
حیلی اوقات خانم اول
 
 
من در مورد خانمهای دومی که متعه می شن و یا خانم دومی که بدون اطلاع خانم اول زندگی شروع می کنه هم حرفی ندارم. اونا خودشون  رو خیلی مشخص تو یه رابطه خطرناک و با انتهای نافرجام می زارن در بیشتر موارد. مگر اینکه خانم اول بعد از فهمیدن تقوا پیشه کنه، وگرنه اغلب خانم اول متاسفانه زندگی خانم دوم رو خراب می کنه. متعه هم که هیچ. دیدم خانمی بعد ۱۰ سال در عین ناباوری اقا رهاش کرده .
 
اما در مورد خانمهای عقد دائم پای صحبت هر کدوم می شه نشست.
خانمهای دومی که بهشون ظلم شده ، طلاق داده شده یا خانم اول که بهش ظلم شده و رها شده یا طلاق داده شده بعد از سالها زندگی و با بچه .
 
اما در مورد زندگی تو یه خونه نظرتون اشتباهه. 
به نظرم تجربه  اش رو ندارید و از تصوراتتون می گید که زندگی تو یه خون
 
ه خوب نیست.
 
نظر افرادی که تجربه موفق داشتن جویا شید
 
 
 
خود ما جدا هم بودیم و خودمون با هم بودن رو بیشتر دوست داشتیم
خود همتا دوست داشت با هم باشیم
ما تو دو طبقه بودیم
اما وقتی تو یه خونه ای و هر دو خودمون رو زن زندگی و مادر بچه ها بدونیم ، با هم کارها رو می کنیم و مشکلی نیست
با هم تصمیم می گیریم و با هم گردش می ریم
 
شاید دعواها رو متوجه بشیم
اما اگر خانمها تقوا داشته باشن تو دعوای هم دخالت نمی کنن
می تونن راهنمایی و کمک کنن
هر دو درکشون می رسه دعوا برای همه هست طبیعیه
 
 
از دیگر مزیتهاش هم  تشکیل یک خانواده است. همه با هم می شن یک خانواده. همیشه پدر در کنار فرزندان و همسرانه و اگر یکی خسته باشه دیگری کمکه‌.
 
 
 این رو بدون اگر هر زنی زندگی اش سخت باشه هرگز با هم بودن ادامه پیدا نمی کنه برای اینکه هر زنی باشه می تونه بگه نمی خوام یا با اختلافات زندگی رو می کنن جهنم و هیچ کدوم از همتا ها و مرد اینو نمی خوان و پس زندگی رو جدا می کنن
 
 
بعد هم تو زندگی تو یه خانواده هست که بچه ها عین خواهر برادر بار میان و مادری کردن دیگری رو در حق خودشون می بینن نه تو خونه جدا، که می فهمن زندگی ما جداست و شاید حسادت هم بکنن که بابا  چرا برای اونا اینجوری و اونا رو برد فلان جاو .
من دیدم یکی از این نوع خانواده ها می گفت وقتی از بچه ها می پرسن کدوم مادر خودته می گن یعنی چی هر دو مادرمون هستن
 
 
از طرفی آدم وقتی مجرده فکر می کنه همش نیاز به حریم شخصیه
 
ولی وقتی متاهل بشی
می بینی زندگی چیز دیگه است و کار و تلاش و رشد .
وقتهای شخصی هم اتاق خواب
البته تو خونه کنار هم بودن گفتن و خندیدن و فیلم نگاه کردن و هست 
ولی جریان زندگی با تصورات ادم در زمان مجردی فرق داره.

سلام
در بحث پذیرش تعدد و همسر خوب بودن ، همیشه می گم باید مثل همسران ائمه و پیامبران بود، و در جواب افرادی که می گن همسر ما مثل پیامبران و ائمه نیست می گم تو مثل حصدت آسیه باش . تا در کل بشی یه زن با لیاقت و بهشتی. زنی که ملائک بهت افتخار می کنن.
دوستی می گفت تو این دوره زمانه نمی شه و الان زنها یاغی شدن و .
 
 
 
ببینید
اگر ما کلا بخوایم ، فارغ از دین، زمونه رو ببینیم و بر طبق زمان عمل کنیم، جدای اینکه هیچ رفتاری ثبات نخواهد داشت، هیچ رفتاری هم در هر منطقه یکسان نخواهد بود
این نسبیت اخلاق و رفتار رو بوجود میاره که کاملا  بر ضد  جوامع  بشری هست
 
تو همین اجتماع که به قول شما ن یاغی هستند
منم می شناسم نی مطیع
 
بعلاوه کافیه بریم تو جنوب کشور مثلا اونجا هم همینه
 
هر چه طرف ادعای روشنفکری و مدرنیته اش بیشتره از اوصول زندگی دورتره
 
 
در کل الرجال قوامون علی النساء
در کل زن باید مطیع  شوهر باشه
با این کار قلب شوهر رو تسخیر می کنه
مرد می خواد حاکم و مالک بر جسم و رفتار زن باشه و زن مالک  قلب مرد. اینکه مردش دوسش داشته باشه. این جز با اطاعت از مرد میسر نیست.
 
 
حالا یه زن نگاه کنه به اطرافش و خود  خواهانه رفتار کنه یا نگاه کنه به آموزشهای  اصولی انسانی و درایت،  و درست رفتار کنه
 
 
و جدای از همه اینها
اگر ذره ای به دنیا دقت کنیم واقعا می  بینیم این دنیا بازیچه اس
به هیچ چیزی اش نمی شه دل بست
به هیچ چیزیش نمی شه اعتماد کرد
زودتر از تصور ، روزها می رن
بچه بزرگ می شه می ره
ما پیر می شیم
بدون اینکه هنوز باور کرده باشیم که پا تو سن گذاشتیم می بینیم درد ها سراغمون اومدن
تو مترو . بهمون می  گن شما بفرمایید بشینید و جاشون رو به ما می دن
 
و قبل از اینکه بفهمیم چی شده
می بینیم با یه درد ساده یه مریضی  لا علاج اومده سراغمون یا بی خبر ، از خواب چشم باز کردیم و دیدم تو یه عالم دیگه ای ایم.
 
 
اون شوهر و بچه ای که براش میمردیم برای تنهایی خودش داره گریه می کنه 
اون پول و خونه و طلایی که دلمون به داشتنش خوش بود رو ازمون جدا کردن حتی بدون یه لباس خوب، با یه پارچه سفید، بدون تخت و جای نرم وگرم ، بدون روشنایی تو قبریم.
 
 
اون وقت پی به ماهیت واقعی زمان می بریم‌.
اونوقت می فهمیم که به اندازه یه چشم به هم زدن پا روی دلمون نذاشتیم و سختی ها رو تحمل نکردیم تا الان راحت باشیم.
 
 
 
انسان زرنگ کسیه که به فکر زندگی ابدیش باشه و به هیچ چیز دل نبنده
هیچ چیز
 
فقط و فقط و فقط  دلبسته خدا و پیامبر ائمه  اطهار باشه و خودش رو و خواستهای خودش رو فدای خواست خدا بکنه تا لذت واقعی  رو بچشه و آسایش واقعی و ابدی رو داشته باشه

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها